Forward from: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 دفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی»
🖌 احمد کسروی
🔸 نگارش پاکدلانهی شاعری (دو از دو)
مایهی افسوس است که مخالفان پیمان این را هرگز بروی خود نمیآرند که بسیاری از بزرگان جهان آفرینش ، شعر را نپسندیده و حتا نسبت شاعری را بر خود سزاوار ندیدهاند (وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا ینبَغِی لَهُ) [1] چون پایهی شعر بروی انگار و پندار گزاشته شده است و وهم و خیال ، بیارجتر از آن است که بنزد خرد درخور اعتنا باشد از اینروست که خردمندان ، پندارهای شاعرانه را چندان دلبستگی نداشتهاند ، آری بیابان وهم و خیال لجنزار بیکرانهایست که هر که گام در آنجا نهد همدرزمان[=بیدرنگ] گمراه شود و دیگر بسختی میتواند خویشتن را بشاهراه هدایت برساند. زیرا انگار و پندار ، مایهی گمراهی است. از اینجاست که خدا در قرآن میفرماید : «پیروان شعراء گمراهانند». ملا محسن فیض ـ نویسندهی «تفسیر صافی» گوید : «این آیه دربارهی کسانی فرود آمده که دین خدا را تغییر میدهند وگرنه هرگز شاعری را دیدهاید که کسی از او پیروی کند؟..» من وقتی که این جمله را در تفسیر صافی خواندم با خود گفتم : کاشکی شادروان ملا محسن فیض در این زمان ما زنده بودی تا بدیدی که تودهی انبوهی چگونه پیرو اندیشههای قلندرانهی شعراء هستند. و نیز بدانستی گمراهانی چهسان[=چطور] شعرا را همدرجهی پیغمبران میدانند. گمراهی شعرا و پیروان ایشان روشنتر از آن است که برای دانشمندان دلآگاهی پوشیده باشد.
راستیرا سپاسگزار باید بود که شما قد مردانگی برافراشته و بکندن بنیاد یاوهبافی میان بستهاید و بمصداق «یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» [2] سرزنش و ایراد بیهودهگویان را وقعی ننهاده و بیمی از ایشان در دل راه نمیدهید. زهی آزادگی و مردانگی. انصاف را نشانهی یگانهپرستی همین است زیرا گفتهاند :
موحد ، چو در پای ریزی زرش
و یا تیغ تیزی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است بنیاد توحید و بس
چیزی که بروی یاوهبافان این زمان (شعرای معاصر) باید کشید همانا دزدی و دغلکاری ایشان است که بگمانم ، در این باره اشارتی در پیمان نرفته است. این بیهودهگویان چون از دانش و خرد بیبهرهاند نمیتوانند یک مضمون نغز و تازهای را از خود پدید آرند این است که بدیوانهای شعرای پیشین تاخته و گفتههای آنان را با اندکتغییری بنام خود قلمداد میکنند! و هرگز این پستی را بروی خود درنمیآرند! من ، مثل را میگویم : غزلسرایی کار بیهوده نیست و بگفتهی مخالفان پیمان : «غزل ، فصلی از ادبیات است» ولی هرگاه خردمندی بپرسد : اینهمه دیوانهای غزل که شعرای پیشین ساخته و پرداختهاند بس نبود که یاوهبافانی هم ، تکرار مکررات را کار خود ساخته و هی از زلف یار و ماه رخسار و چاه زنخدان داد زده و داد بیهودهگویی را بدهند و باز سیر نشوند؟! ـ در این صورت چه پاسخی باین پرسش باید داد؟!
تنی چند از شعرای بیشعور ، هر یک بیتی دو در ستایش شعر و شاعری سروده و روی ورقهی بزرگی را سیاه گردانیده بودند بیت نخستین که نوشته بودند این است :
ما فقیر درباریم و شهان بر در ماست
صدف بحر وجودیم و سخن گوهر ماست
همان ورقه را نزد من آورده خواستار شدند که من نیز بیتی چند در این زمینه بسرایم. من ورقه را برگرفته و این دو بیت را در برابر شعرهای ایشان نگاشتم :
همه دزدان کلامیم ، چو نیکو نگری
سخن حافظ و سعدیست که در دفتر ماست
عالم اندر سر علم است و بفکر صنعت
لیک سودای سخنبافی اندر سر ماست
سخن بدرازا کشید. از تفصیل پوزش میطلبم این نامه را بنام «اعتراف نامه» بشما نگاشتم.
22 مهرماه 1314 ، تبریز ، صدیقی نخجوانی
🔹 پانوشتها :
1ـ سورهی یس ، آیهی 69 : و ما باو [بنیادگزار اسلام] شعر نیاموختهایم ، و [هم] او را نشاید.
2ـ سورهی مائده ، تکهای از آیهی 54 : آنها در راه خدا جهاد میکنند ، و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای ترسی ندارند.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 نگارش پاکدلانهی شاعری (دو از دو)
مایهی افسوس است که مخالفان پیمان این را هرگز بروی خود نمیآرند که بسیاری از بزرگان جهان آفرینش ، شعر را نپسندیده و حتا نسبت شاعری را بر خود سزاوار ندیدهاند (وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا ینبَغِی لَهُ) [1] چون پایهی شعر بروی انگار و پندار گزاشته شده است و وهم و خیال ، بیارجتر از آن است که بنزد خرد درخور اعتنا باشد از اینروست که خردمندان ، پندارهای شاعرانه را چندان دلبستگی نداشتهاند ، آری بیابان وهم و خیال لجنزار بیکرانهایست که هر که گام در آنجا نهد همدرزمان[=بیدرنگ] گمراه شود و دیگر بسختی میتواند خویشتن را بشاهراه هدایت برساند. زیرا انگار و پندار ، مایهی گمراهی است. از اینجاست که خدا در قرآن میفرماید : «پیروان شعراء گمراهانند». ملا محسن فیض ـ نویسندهی «تفسیر صافی» گوید : «این آیه دربارهی کسانی فرود آمده که دین خدا را تغییر میدهند وگرنه هرگز شاعری را دیدهاید که کسی از او پیروی کند؟..» من وقتی که این جمله را در تفسیر صافی خواندم با خود گفتم : کاشکی شادروان ملا محسن فیض در این زمان ما زنده بودی تا بدیدی که تودهی انبوهی چگونه پیرو اندیشههای قلندرانهی شعراء هستند. و نیز بدانستی گمراهانی چهسان[=چطور] شعرا را همدرجهی پیغمبران میدانند. گمراهی شعرا و پیروان ایشان روشنتر از آن است که برای دانشمندان دلآگاهی پوشیده باشد.
راستیرا سپاسگزار باید بود که شما قد مردانگی برافراشته و بکندن بنیاد یاوهبافی میان بستهاید و بمصداق «یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» [2] سرزنش و ایراد بیهودهگویان را وقعی ننهاده و بیمی از ایشان در دل راه نمیدهید. زهی آزادگی و مردانگی. انصاف را نشانهی یگانهپرستی همین است زیرا گفتهاند :
موحد ، چو در پای ریزی زرش
و یا تیغ تیزی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است بنیاد توحید و بس
چیزی که بروی یاوهبافان این زمان (شعرای معاصر) باید کشید همانا دزدی و دغلکاری ایشان است که بگمانم ، در این باره اشارتی در پیمان نرفته است. این بیهودهگویان چون از دانش و خرد بیبهرهاند نمیتوانند یک مضمون نغز و تازهای را از خود پدید آرند این است که بدیوانهای شعرای پیشین تاخته و گفتههای آنان را با اندکتغییری بنام خود قلمداد میکنند! و هرگز این پستی را بروی خود درنمیآرند! من ، مثل را میگویم : غزلسرایی کار بیهوده نیست و بگفتهی مخالفان پیمان : «غزل ، فصلی از ادبیات است» ولی هرگاه خردمندی بپرسد : اینهمه دیوانهای غزل که شعرای پیشین ساخته و پرداختهاند بس نبود که یاوهبافانی هم ، تکرار مکررات را کار خود ساخته و هی از زلف یار و ماه رخسار و چاه زنخدان داد زده و داد بیهودهگویی را بدهند و باز سیر نشوند؟! ـ در این صورت چه پاسخی باین پرسش باید داد؟!
تنی چند از شعرای بیشعور ، هر یک بیتی دو در ستایش شعر و شاعری سروده و روی ورقهی بزرگی را سیاه گردانیده بودند بیت نخستین که نوشته بودند این است :
ما فقیر درباریم و شهان بر در ماست
صدف بحر وجودیم و سخن گوهر ماست
همان ورقه را نزد من آورده خواستار شدند که من نیز بیتی چند در این زمینه بسرایم. من ورقه را برگرفته و این دو بیت را در برابر شعرهای ایشان نگاشتم :
همه دزدان کلامیم ، چو نیکو نگری
سخن حافظ و سعدیست که در دفتر ماست
عالم اندر سر علم است و بفکر صنعت
لیک سودای سخنبافی اندر سر ماست
سخن بدرازا کشید. از تفصیل پوزش میطلبم این نامه را بنام «اعتراف نامه» بشما نگاشتم.
22 مهرماه 1314 ، تبریز ، صدیقی نخجوانی
🔹 پانوشتها :
1ـ سورهی یس ، آیهی 69 : و ما باو [بنیادگزار اسلام] شعر نیاموختهایم ، و [هم] او را نشاید.
2ـ سورهی مائده ، تکهای از آیهی 54 : آنها در راه خدا جهاد میکنند ، و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای ترسی ندارند.
🌸