🔥🔥🔥🔥🔥موسویهای کمبریج
✍️ بقلم "محمد نوریزاد"🔥🔥🔥🔥🔥
بخش دوم
یهودیان پراکنده و بیوطن، با گذر از میان قرنهای قرن آوارگی، به این نتیجه رسیدند که پایههای ماندگاری خویش را بر چهار پایه استوار سازند:
۱. شکیبایی و پایداری
۲. پایمندی به باور و آیین نیاکانی
۳. گردآوری مال و منال
۴. نفوذ در کانونهای قدرت.
پایهی پنجمی که این چهار پایه را به هم میپیوست؛ پنهانکاری و در هم تنیدگی و فرمانپذیری از فرمان بزرگانی بود که جا و مکانشان پیدا نبود، يا دست کم کمتر پیش میآمد که رهبران یهودی پس پرده، خودی بنمایانند و میاندار درگیریهای پیش آمده باشند.
قرنهای قرن، یهودان در کنارههای آمد و رفت قدرتهای برآمده و فروریخته، به زیست همگنانه و آواره گونهشان سر فرو بردند و هرگز نیز از آن پنج پایهی ماندگاری خویش دست نشستند. تا اینکه قدرت در هم کوبندهی مسلمانان رخ نمود و به دیگر باورمندان فرمود:
یا مسلمان شوید، يا بمیرید، یا سر کیسههایتان را شل کنید. کیسههای زر و سیم یهودیان به رگ و پی پیکرشان بند بود، ولی نمیشد از آن برداشت و به دیگری داد. پس، از بزرگان پس پرده فرمان رسید که مسلمان شوید!
یهودان با برآمدن مسلمانان، دست به دو کار سترگ بردند.
یکی تقیه (دروغی که بر آن پیراهنی راستین پوشانده باشند)
دیگری: به کانونهای قدرت، سر فرو بردن.
یهودان مسلمان شده، خود را "موسوی" نامیدند. نه آنکه از فرزندان امام موسی کاظم باشند. امامی که بیش از نیمی از عمر خود را در زندان گذراند، ولی دویست/سیصد فرزند دختر و پسر داشت!
یهودان مسلمان شدهی موسوی، به مقتدای خود "موسای پیامبر" دست یازیدند و سلسلهای از سادات موسوی و خاتمی و طباطبایی و سادات این شهر و آن شهر را بهويژه در خراسان بزرگ (کانون سیاست) و بین النهرین (کانون قدرت) بههم پیوستند. حتی دربار امپراتوران عثمانی نیز بیبهره از یهودان مسلمان شده نبود و بسیاری از فرمانها با قلم آنان نگاشته میشد.
در خراسان بزرگ، یهودان به تاسیس کانون پنهانی در مشهد (طوس) دست بردند و ریشهی سادات خراسانی (مانند نیاکان همین خامنهای آذربایجانیزاده شده در نجف) را بر زمین غرس کردند.
خاتمی (از آن روی که موسای پیامبر در باور یهودان، پیامبر خاتم است) تنها یکی از حلقههای این زنجیرهی به هم پیوسته است، وگرنه، موسوی اردبیلی، موسوی شاهرودی، موسوی خوئینیها، موسوی لاریجانی و شیرازی و اصفهانی و سیستانی و فاضل لنکرانی و علامههای طباطبایی (توجه داشته باشید که در زبان عربی، واژه طباطبا یک واژهی تزریقی و بیمعناست) و موسوی الخمینی و شیخهای برجستهای که همگیشان بر کرانهی آیتاللهی شناور بودند، میوههای همان درختی بوده و هستند که یهودان بر زمین دو کانون قدرت و سیاست (خراسان بزرگ و بینالنهرین) نشاندند و از همان اتاق فکرهای پنهانی آبشان دادند.
دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۰۰ میلادی کتابی تحقیقی منتشر کرد که با سر و صدای بسیاری همراه شد و در ایران (جمهوری اسلامی) هرگز اجازهی ترجمه و نشر پیدا نکرد.
نام آن کتاب "تاریخ یهود در ایران" است. اینکه یک ملای هندی، با نام "موسوی الخمینی" با طبل و شیپور نادانی مردم بر اریکه قدرت کشوری چون ایران مینشیند و همان میکند که رهبران پس پرده یهودی میخواهند، و این واژه "دشمن" با خون سیدی نجفی (خامنهای خراسانی) میآمیزد و او به همان راهی میرود که اسرائیل میخواهد، نشانهی کوچکی است از آن پنج پایهی دیرین یهودان که خواستار استحکام پایههای وطن تازه پیدا شدهشان هستند.
من در یکی از نامههایی که از زبان خدا به رهبر (خامنهای) نوشتم؛ از او خواستم اگر به سیادت خود باور و ایمان و اطمینان دارد، همراه با یکی چون سید محمد خاتمی برود و سید بودن خود را با آزمایش D.N.A راستیآزمایی کند. تا معلوم شود، رگ و ریشهاش به عربستان و حجاز و خاندان پیامبر اسلام وصل است، یا به ناکجایی از اتاق فکر پنهان یهودیانی چون ابوهریره...!؟
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
محمد نوریزاد
آذر ماه سال ۱۴۰۳
بند ۸ زندان اوین
✍️ بقلم "محمد نوریزاد"🔥🔥🔥🔥🔥
بخش دوم
یهودیان پراکنده و بیوطن، با گذر از میان قرنهای قرن آوارگی، به این نتیجه رسیدند که پایههای ماندگاری خویش را بر چهار پایه استوار سازند:
۱. شکیبایی و پایداری
۲. پایمندی به باور و آیین نیاکانی
۳. گردآوری مال و منال
۴. نفوذ در کانونهای قدرت.
پایهی پنجمی که این چهار پایه را به هم میپیوست؛ پنهانکاری و در هم تنیدگی و فرمانپذیری از فرمان بزرگانی بود که جا و مکانشان پیدا نبود، يا دست کم کمتر پیش میآمد که رهبران یهودی پس پرده، خودی بنمایانند و میاندار درگیریهای پیش آمده باشند.
قرنهای قرن، یهودان در کنارههای آمد و رفت قدرتهای برآمده و فروریخته، به زیست همگنانه و آواره گونهشان سر فرو بردند و هرگز نیز از آن پنج پایهی ماندگاری خویش دست نشستند. تا اینکه قدرت در هم کوبندهی مسلمانان رخ نمود و به دیگر باورمندان فرمود:
یا مسلمان شوید، يا بمیرید، یا سر کیسههایتان را شل کنید. کیسههای زر و سیم یهودیان به رگ و پی پیکرشان بند بود، ولی نمیشد از آن برداشت و به دیگری داد. پس، از بزرگان پس پرده فرمان رسید که مسلمان شوید!
یهودان با برآمدن مسلمانان، دست به دو کار سترگ بردند.
یکی تقیه (دروغی که بر آن پیراهنی راستین پوشانده باشند)
دیگری: به کانونهای قدرت، سر فرو بردن.
یهودان مسلمان شده، خود را "موسوی" نامیدند. نه آنکه از فرزندان امام موسی کاظم باشند. امامی که بیش از نیمی از عمر خود را در زندان گذراند، ولی دویست/سیصد فرزند دختر و پسر داشت!
یهودان مسلمان شدهی موسوی، به مقتدای خود "موسای پیامبر" دست یازیدند و سلسلهای از سادات موسوی و خاتمی و طباطبایی و سادات این شهر و آن شهر را بهويژه در خراسان بزرگ (کانون سیاست) و بین النهرین (کانون قدرت) بههم پیوستند. حتی دربار امپراتوران عثمانی نیز بیبهره از یهودان مسلمان شده نبود و بسیاری از فرمانها با قلم آنان نگاشته میشد.
در خراسان بزرگ، یهودان به تاسیس کانون پنهانی در مشهد (طوس) دست بردند و ریشهی سادات خراسانی (مانند نیاکان همین خامنهای آذربایجانیزاده شده در نجف) را بر زمین غرس کردند.
خاتمی (از آن روی که موسای پیامبر در باور یهودان، پیامبر خاتم است) تنها یکی از حلقههای این زنجیرهی به هم پیوسته است، وگرنه، موسوی اردبیلی، موسوی شاهرودی، موسوی خوئینیها، موسوی لاریجانی و شیرازی و اصفهانی و سیستانی و فاضل لنکرانی و علامههای طباطبایی (توجه داشته باشید که در زبان عربی، واژه طباطبا یک واژهی تزریقی و بیمعناست) و موسوی الخمینی و شیخهای برجستهای که همگیشان بر کرانهی آیتاللهی شناور بودند، میوههای همان درختی بوده و هستند که یهودان بر زمین دو کانون قدرت و سیاست (خراسان بزرگ و بینالنهرین) نشاندند و از همان اتاق فکرهای پنهانی آبشان دادند.
دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۰۰ میلادی کتابی تحقیقی منتشر کرد که با سر و صدای بسیاری همراه شد و در ایران (جمهوری اسلامی) هرگز اجازهی ترجمه و نشر پیدا نکرد.
نام آن کتاب "تاریخ یهود در ایران" است. اینکه یک ملای هندی، با نام "موسوی الخمینی" با طبل و شیپور نادانی مردم بر اریکه قدرت کشوری چون ایران مینشیند و همان میکند که رهبران پس پرده یهودی میخواهند، و این واژه "دشمن" با خون سیدی نجفی (خامنهای خراسانی) میآمیزد و او به همان راهی میرود که اسرائیل میخواهد، نشانهی کوچکی است از آن پنج پایهی دیرین یهودان که خواستار استحکام پایههای وطن تازه پیدا شدهشان هستند.
من در یکی از نامههایی که از زبان خدا به رهبر (خامنهای) نوشتم؛ از او خواستم اگر به سیادت خود باور و ایمان و اطمینان دارد، همراه با یکی چون سید محمد خاتمی برود و سید بودن خود را با آزمایش D.N.A راستیآزمایی کند. تا معلوم شود، رگ و ریشهاش به عربستان و حجاز و خاندان پیامبر اسلام وصل است، یا به ناکجایی از اتاق فکر پنهان یهودیانی چون ابوهریره...!؟
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
محمد نوریزاد
آذر ماه سال ۱۴۰۳
بند ۸ زندان اوین