پرسیدند که فرق فکت(واقعیت هایی که درون طبیعت جاریست یا هستند) با فکت علمی چیست ؟
«خودِ تکامل یافتن موجودات زنده» که انسان هم یکی از آنهاست، یک «واقعیت یا فکت» است؛ یک واقعیت جاری در طبیعت مثل زلزله مثل گرانش، مثل نور و غیره است، و این فکت ها ارتباطی به علم ندارند در وهله اول و ابطالناپذیر هستند و علم و دانشمندان فقط میآیند تا چگونگی اینها که نام بردیم را توضیح دهند - قاعده ابطال پذیری مربوط به علم، بیرون از علم کاربرد ندارد.
حال وقتی انسان از خودش میپرسد «چگونه» تکامل یافته و مییابد؟ اینجا دانشمندان وارد میدان میشوند با دهه ها و قرنها تلاش و هزاران و میلیون ها شواهد و آزمایش و اندازه گیری تکرار شده، «توضیح میدهند» که انسان و سایر جانوران «چگونه تکامل یافته و می یابند.»
اسم این توضیح(یا توضیحات) «نظریه علمی(ابطال پذیر) است» که خود مخلوطی از فرضیه ها(ابطال پذیر) + فکت های علمی(ابطال پذیر) + یا گاهی نظریه های علمی مختلف(ابطال پذیر) + گاهی قوانین علمی مختلف(ابطال پذیر) است.
پس وقتی وارد دایره علم میشویم ابطال پذیری ظاهر میشود.
اما بیرون از علم نه و واقعیتهای جاری در طبیعت مثل خود تکامل یافتن، مثل خود زلزله مثل خود گرانش، مثل خود نور، ابطال ناپذیرند در کانتکست خودشان - و در کانتکست های دیگری این واقعیت های ابطالناپذیر و جاری در طبیعتی که مثال زدیم صرفا ممکن است «بیمعنا» شوند، و بیمعنا شدن با ابطال شدن فرق میکند. مثلا خود تکامل یافتن موجودات زنده که یک واقعیت ابطال ناپذیر است، در کانتکست مکانیک کوانتومی -یعنی اگر با عینک موج یا ذرات به جهان نگاه کنیم- ابطال نمیشود، بلکه بیمعنا میشود، چون در سطح ذرات اصلا موجود زنده ای نیست که بگوییم تکامل مییابد یا نه. پس کانتکست اهمیت دارد در زمانی که در مورد واقعیتهای جاری در طبیعت صحبت میکنیم.
خود زلزله(ابطال ناپذیر) هم گفتیم یک واقعیت ابطال ناپذیر است، که نظریه علمی تکتونیک صفحه ای(ابطال پذیر) میآید چگونگی آن را توضیح میدهد. این نظریه علمی خودش حاوی فکت های علمی(ابطال پذیر) و فرضیه های علمی(ابطال پذیر) و متکی به نظریه های علمی دیگر(همه ابطال پذیر) است.
نتیجه:
• فرضیه علمی, فکت علمی، نظریه علمی، حقایق علمی و قوانین علمی و هرچه در دایره علوم طبیعی، صوری و اجتماعی است ابطال پذیرند.
فکت یا واقعیت هم یک چیز دیگر است و ارتباطی به علم ندارد در وهله نخست و به خودی خود- و فقط در طبیعت و جهان جاریست، این فکت ها فقط هستند! و ابطال ناپذیرند.
ولی همین جنس از فکت ها نیز ممکن است در کانتکستی دیگر معنا و مفهوم خود را از دست بدهند؛ این به معنای رد و باطل شدن نیست، به این معناست که در کانتکستی متفاوت تعریفشان و ماهیت و مفهومشان متفاوت میشود از معنی و تعریفی که از آن در یک کانتکستی سراغ داشتیم. مثلا اگر عینک خود را از ماکروسکوپیک به میکروسکوپیک(مثلا مکانیک کلاسیک و کوانتومی) تغییر دهیم و چیزی نبینیم جز موج یا ذره، آنگاه خود زلزله و یا خود تکامل که واقعیتی ابطال ناپذیر بودند دیگر در این نگاه جدید در این کانتکست جدید اصلا معنی نمیدهند که ابطال پذیر باشند یا نباشند- البته زلزله شاید بتواند بازتعریف شود ولی تکامل یافتن موجودات زنده در کانتکست کوانتومی بیمعنا میشود چون موجود زنده ای در این سطح کوانتومی نیست و فقط ذرات وجود دارند.
«تغییر در کانتکست گاهی ممکن است یک مفهوم و تعریف از واقعیت را بیمعنا کند و از معنا و تعریفی که از آن میشناختیم بیندازد.»
در دایره علمی با ابطال پذیری سر و کار داریم در خارج از این دایره با واقعیت هایی که در کانتکستهایی ابطال ناپذیرند - ولی همینها هم ممکن است در کانتکستهای متفاوتی معنا و مفهومشان متفاوت شود یا در کل بیمعنا شوند. («بیمعناست» با «وجود ندارد» با «مردود است» متفاوت است، اینها سه مفهوم متفاوت هستند.)
علم و نظریه های علمی کارشان این است که چگونگی همین واقعیت های جاری در طبیعت را توضیح بدهند و هر توضیحی از روش علمی بیرون آمد- تحت عنوان نظریه علمی و فرضیه علمی و فکت علمی و قانون علمی- ابطال پذیر خواهند بود.
سام آریامنش
@ofoghroydad
«خودِ تکامل یافتن موجودات زنده» که انسان هم یکی از آنهاست، یک «واقعیت یا فکت» است؛ یک واقعیت جاری در طبیعت مثل زلزله مثل گرانش، مثل نور و غیره است، و این فکت ها ارتباطی به علم ندارند در وهله اول و ابطالناپذیر هستند و علم و دانشمندان فقط میآیند تا چگونگی اینها که نام بردیم را توضیح دهند - قاعده ابطال پذیری مربوط به علم، بیرون از علم کاربرد ندارد.
حال وقتی انسان از خودش میپرسد «چگونه» تکامل یافته و مییابد؟ اینجا دانشمندان وارد میدان میشوند با دهه ها و قرنها تلاش و هزاران و میلیون ها شواهد و آزمایش و اندازه گیری تکرار شده، «توضیح میدهند» که انسان و سایر جانوران «چگونه تکامل یافته و می یابند.»
اسم این توضیح(یا توضیحات) «نظریه علمی(ابطال پذیر) است» که خود مخلوطی از فرضیه ها(ابطال پذیر) + فکت های علمی(ابطال پذیر) + یا گاهی نظریه های علمی مختلف(ابطال پذیر) + گاهی قوانین علمی مختلف(ابطال پذیر) است.
پس وقتی وارد دایره علم میشویم ابطال پذیری ظاهر میشود.
اما بیرون از علم نه و واقعیتهای جاری در طبیعت مثل خود تکامل یافتن، مثل خود زلزله مثل خود گرانش، مثل خود نور، ابطال ناپذیرند در کانتکست خودشان - و در کانتکست های دیگری این واقعیت های ابطالناپذیر و جاری در طبیعتی که مثال زدیم صرفا ممکن است «بیمعنا» شوند، و بیمعنا شدن با ابطال شدن فرق میکند. مثلا خود تکامل یافتن موجودات زنده که یک واقعیت ابطال ناپذیر است، در کانتکست مکانیک کوانتومی -یعنی اگر با عینک موج یا ذرات به جهان نگاه کنیم- ابطال نمیشود، بلکه بیمعنا میشود، چون در سطح ذرات اصلا موجود زنده ای نیست که بگوییم تکامل مییابد یا نه. پس کانتکست اهمیت دارد در زمانی که در مورد واقعیتهای جاری در طبیعت صحبت میکنیم.
خود زلزله(ابطال ناپذیر) هم گفتیم یک واقعیت ابطال ناپذیر است، که نظریه علمی تکتونیک صفحه ای(ابطال پذیر) میآید چگونگی آن را توضیح میدهد. این نظریه علمی خودش حاوی فکت های علمی(ابطال پذیر) و فرضیه های علمی(ابطال پذیر) و متکی به نظریه های علمی دیگر(همه ابطال پذیر) است.
نتیجه:
• فرضیه علمی, فکت علمی، نظریه علمی، حقایق علمی و قوانین علمی و هرچه در دایره علوم طبیعی، صوری و اجتماعی است ابطال پذیرند.
فکت یا واقعیت هم یک چیز دیگر است و ارتباطی به علم ندارد در وهله نخست و به خودی خود- و فقط در طبیعت و جهان جاریست، این فکت ها فقط هستند! و ابطال ناپذیرند.
ولی همین جنس از فکت ها نیز ممکن است در کانتکستی دیگر معنا و مفهوم خود را از دست بدهند؛ این به معنای رد و باطل شدن نیست، به این معناست که در کانتکستی متفاوت تعریفشان و ماهیت و مفهومشان متفاوت میشود از معنی و تعریفی که از آن در یک کانتکستی سراغ داشتیم. مثلا اگر عینک خود را از ماکروسکوپیک به میکروسکوپیک(مثلا مکانیک کلاسیک و کوانتومی) تغییر دهیم و چیزی نبینیم جز موج یا ذره، آنگاه خود زلزله و یا خود تکامل که واقعیتی ابطال ناپذیر بودند دیگر در این نگاه جدید در این کانتکست جدید اصلا معنی نمیدهند که ابطال پذیر باشند یا نباشند- البته زلزله شاید بتواند بازتعریف شود ولی تکامل یافتن موجودات زنده در کانتکست کوانتومی بیمعنا میشود چون موجود زنده ای در این سطح کوانتومی نیست و فقط ذرات وجود دارند.
«تغییر در کانتکست گاهی ممکن است یک مفهوم و تعریف از واقعیت را بیمعنا کند و از معنا و تعریفی که از آن میشناختیم بیندازد.»
در دایره علمی با ابطال پذیری سر و کار داریم در خارج از این دایره با واقعیت هایی که در کانتکستهایی ابطال ناپذیرند - ولی همینها هم ممکن است در کانتکستهای متفاوتی معنا و مفهومشان متفاوت شود یا در کل بیمعنا شوند. («بیمعناست» با «وجود ندارد» با «مردود است» متفاوت است، اینها سه مفهوم متفاوت هستند.)
علم و نظریه های علمی کارشان این است که چگونگی همین واقعیت های جاری در طبیعت را توضیح بدهند و هر توضیحی از روش علمی بیرون آمد- تحت عنوان نظریه علمی و فرضیه علمی و فکت علمی و قانون علمی- ابطال پذیر خواهند بود.
سام آریامنش
@ofoghroydad