مجبورم اینجا با خطاب مخصوص به تنیچند از دوستانم مطلبی رو بگم:
از وقتی اومدم آلمان بنا به وضعیت پیچیده و اسفناکم کمک خواستم. دوستانی واسطه شدند و افرادی رو در آلمان معرفی کردند. منتها اکثراً (نه همشون) این شکلی بودند که به دوستانم گفتند ما به منوچهر کمک میکنیم اما در نهایت راهی پیش روی من گذاشتند که نشدنی بود و تهش هم غز زدند که ما همه کار کردیم و منوچهر نخواست!
حالا وضعیت اینطور بود که مثلاً در یک مورد فردی ایرانی رو معرفی کردن که طرف پیمانکار خرد ساختمونه و بنا و گچکار و نصاب و تأسیساتی و جوشکار نیاز داره و من هم با چنین کارهایی هیچ مشکلی ندارم! منتها دولت آلمان مشکل داره و اجازه نمیده کاری جز رشته تحصیلیم بکنم!!! موارد دیگر هم مشابه همین نوع کمک رخ داد.
متاسفانه اکثر دوستان ساکن آلمان برای اینکه خودشون رو خوب نشون بدهند با اصرار میگفتند برو فلان شخص یا فلان شرکت. حالا اون شخص یا شرکت اصلا قابلیت صدور قرارداد برای مهندس یا تکنسین عمران رو هم نداشت! زبان آلمانی سطح بالا میخواست و خیلی مسائل دیگه و همهی اینا ماهها زمان طلایی من رو کشت و بیاعتبارم کرد پیش دوستانم در خارج از آلمان.
این تیپیکال مخرب که عدهای (مثلاً هموطن) فقط میخوان بگن ما بلدیم ما خیلی کارمون درسته و کمک میکنیم اما در نهایت راهی جلو پای امثال من میذارن که نشدنیه یک هشدار خیلی مهمه برای افرادیکه تو راه مهاجرت هستن.
عزیزان اینجا روی هیچکس حساب نکنید و ذرهای توقع نداشته باشید.
حاضرم دهها یا صدها آگهی استخدام مهندس یا تکنسین عمران در آلمان در شاخههای مختلف رو براتون بیارم که برای نیروی خارجی نیاز به دوره تطابق دانشی و سطح زبان ب۲ یا س۱ داره!!! اما خب همچنان یه عده هموطن داریم که میگن حالا برو بهشون بگو بدبختی، گیری، گرفتاری شاید قبولت کردن! یا میگن حالا صبر کن برات کار جور میکنم. چند مورد داریم ماههاست هر هفته این رو میگن اما اخیراً متوجه شدم که ته دل همشون به شدت از اومدن مهاجرین (مخصوصاً ایرانیها) بیزارن و قراره به راست افراطی رای بدن!!!
خلاصه که آدم وحشت میکنه.
در باب پایانبندی کلی به تمام این توصیفات ۹ ماه اخیر باید بگم بنده تصمیم گرفتم دیگه به مطالب جدی و عمیق و حال حاضر زندگیم در مجازی نپردازم. صرفاً همچون سابق همونطور که خودم رو میشناسم، پیرامون قصههای زندگی، تابآوری و هنر بنویسم.
مگر در خصوصی با همون عده بسیار اندک و انگشت شمار دوستانم که در سختترین روزها با نگاه منطعف و وسیعشون کنارم بودند.
نکتهی مهم: خودم رو فرد خاصی نمیدونم. اینها رو برای خط و نشون نگفتم. این آگاهی تلخ رو صرفاً اعلام کردم.
(قید «اکثرا» برحسب «همه» نیست)
#منوچهر
از وقتی اومدم آلمان بنا به وضعیت پیچیده و اسفناکم کمک خواستم. دوستانی واسطه شدند و افرادی رو در آلمان معرفی کردند. منتها اکثراً (نه همشون) این شکلی بودند که به دوستانم گفتند ما به منوچهر کمک میکنیم اما در نهایت راهی پیش روی من گذاشتند که نشدنی بود و تهش هم غز زدند که ما همه کار کردیم و منوچهر نخواست!
حالا وضعیت اینطور بود که مثلاً در یک مورد فردی ایرانی رو معرفی کردن که طرف پیمانکار خرد ساختمونه و بنا و گچکار و نصاب و تأسیساتی و جوشکار نیاز داره و من هم با چنین کارهایی هیچ مشکلی ندارم! منتها دولت آلمان مشکل داره و اجازه نمیده کاری جز رشته تحصیلیم بکنم!!! موارد دیگر هم مشابه همین نوع کمک رخ داد.
متاسفانه اکثر دوستان ساکن آلمان برای اینکه خودشون رو خوب نشون بدهند با اصرار میگفتند برو فلان شخص یا فلان شرکت. حالا اون شخص یا شرکت اصلا قابلیت صدور قرارداد برای مهندس یا تکنسین عمران رو هم نداشت! زبان آلمانی سطح بالا میخواست و خیلی مسائل دیگه و همهی اینا ماهها زمان طلایی من رو کشت و بیاعتبارم کرد پیش دوستانم در خارج از آلمان.
این تیپیکال مخرب که عدهای (مثلاً هموطن) فقط میخوان بگن ما بلدیم ما خیلی کارمون درسته و کمک میکنیم اما در نهایت راهی جلو پای امثال من میذارن که نشدنیه یک هشدار خیلی مهمه برای افرادیکه تو راه مهاجرت هستن.
عزیزان اینجا روی هیچکس حساب نکنید و ذرهای توقع نداشته باشید.
حاضرم دهها یا صدها آگهی استخدام مهندس یا تکنسین عمران در آلمان در شاخههای مختلف رو براتون بیارم که برای نیروی خارجی نیاز به دوره تطابق دانشی و سطح زبان ب۲ یا س۱ داره!!! اما خب همچنان یه عده هموطن داریم که میگن حالا برو بهشون بگو بدبختی، گیری، گرفتاری شاید قبولت کردن! یا میگن حالا صبر کن برات کار جور میکنم. چند مورد داریم ماههاست هر هفته این رو میگن اما اخیراً متوجه شدم که ته دل همشون به شدت از اومدن مهاجرین (مخصوصاً ایرانیها) بیزارن و قراره به راست افراطی رای بدن!!!
خلاصه که آدم وحشت میکنه.
در باب پایانبندی کلی به تمام این توصیفات ۹ ماه اخیر باید بگم بنده تصمیم گرفتم دیگه به مطالب جدی و عمیق و حال حاضر زندگیم در مجازی نپردازم. صرفاً همچون سابق همونطور که خودم رو میشناسم، پیرامون قصههای زندگی، تابآوری و هنر بنویسم.
مگر در خصوصی با همون عده بسیار اندک و انگشت شمار دوستانم که در سختترین روزها با نگاه منطعف و وسیعشون کنارم بودند.
نکتهی مهم: خودم رو فرد خاصی نمیدونم. اینها رو برای خط و نشون نگفتم. این آگاهی تلخ رو صرفاً اعلام کردم.
(قید «اکثرا» برحسب «همه» نیست)
#منوچهر