Forward from: @AxNegarBot
🔴شب دیجور بیمارستان آذربایجان
🖌عیسی نظری
🔸انسان وقتی دردمند است و یا در میان دردمندان می زید ، آرام تر ، عاقل تر و محافظه کار تر است ، سعی می کند در زوایای عقل و گذشته و تجربیات زیسته ، راهی برای بهترزیستن بیابد .
من برای خودم هرگز فکر نمی کنم ،شاید بدین خاطر است که در زندگی خود نیازی بدان نداشته ام ، در زمانه کودکی اموال پدری و در زمانه جوانی اموال حاج عمویم به من رسیده بود .
بعدا نیز شغلی داشتم که حقوق کافی داشت ،
از نوشتن جز زمانی که در تحریریه کیهان
بودم ، مزدی انتظار نداشتم و مزدی نگرفته ام ، استثنای دیگر هم چند کتابی است که در زمان دانشجویی نوشته ام و بدون اینکه بخواهم ، برایم پول در آورده اند !
اینک در این شب دیجور بیمارستان آذربایجان به گذشته فکر می کنم ، فردا عمل جراحی دارم ، عضو یک کشور دارای ثروت هستم ولی هستند ، کسانی که نیازمند نان ، مسکن ، آزادی هستند !
یاد خاطره ای افتادم ، سعی می کردیم با مردم باشیم ، گرچه دانشجو بودیم با اقشار دیگر ارتباط داشتیم ، دانش آموزان ، کارگران .بازاریان ،روزی یکی از بازاریان مرتبط با کانون دانشجویان مسلمان دانشکده حقوق به دانشکده آمده بود ، بر روی دیوار یک اعلامیه ای از طرف دانشجویان چپ دانشکده نصب
شده بود ، نان - مسکن و آزادی !
حاج برات تبریزی نگاهی بدان کرد ، شروع به خواندن آن نمود و گفت :
عیسی ! این چیه ؟
گفتم : اعلامیه یک گروه از چپی های دانشکده است !
با تعجب و حیرت گفت :
یعنی اینقدر وضع شان خراب است که نان بخواهند ؟
گفتم : نه ! موضوع نان نیست ، چطور بگویم ، رفاه زندگی در جامعه است ، نان
نماد آن است !
گفت : شکر خدا ، ترسیدم ، فکر کردم ، بروم و صدتا بربری بخرم و بریزم تو تریای دانشکده !
🔸ما یک کشور دارای ثروت هستیم ، یعنی اگر شعور کار و درآمد زائی هم نداشته باشیم ،
و همانند بچه های بیشعور یک سرمایه دار هم ،
فقط از انبار پر پدری هم، بفروشیم و بخوریم ، وضع مان باید بهتر از این ها باشد .
شاید روی دور یک لجبازی افتاده ایم ، چطور ما حرف پدران خود را گوش نکردیم ، مسئولین هم به همان سیاق حرف های ما را گوش نمی کنند !
و الا هیچ دلیلی نمی تواند ، این لجبازی را
توجیه نماید !
🔸آقایان وضع دولت به قول خودتان و وضع ملت به قول ما خراب است !
پس این ریخت و پاش های هزاران میلیاردی در چاپ و نشر این همه عکس های فیگور دار
و بنر های چند متر در متر ، جز لکه دار کردن حیثیت صاحبان آن عکس های متر در متر ،کارآئی دیگری ندارد .
مالیات های پرداختی ما به صورت چند برابر استحقاقی دارائی ، پول های ماخوذه از فروش نفت و مس و آهن و گاز و طلا و...
اموال متعلق به مردم و یا خالی کردن جیب شهروند به صورت قبض های گاز و آب و...
همه جز به سود ملت ، اصلا خرج کردن اش حرام است .
یعنی توی این مملکت به این بزرگی کسی نیست که این شیفتگی به مرگ را تبیین کند ،
آقایانی که همواره در آرزوی مرگ خود ( شهادت ) هستند ، چرا مسئولیت می پذیرند ؟
اگر مسئولیت می پذیرند ، چرا در پی شهادت له له می زنند ؟
اگر در پی شهادت له له می زنند ، چطور اینهمه محافظ دارند ؟
یک جای کار می لنگد ، انسان هم می تواند ،شکست بخورد و هم می تواند ،پیروز شود ،
حتی اگر پیامبر خدا باشد !
صبح صادق در اتاقکی ما را جمع نموده اند ،
باید یکی یکی به اتاق های عمل برویم !
زنی بی تابی می کند ، یاد بچه های خود
افتاده است ، اگر عمل نکند ، کور خواهد شد ،
عمل هم سخت و وحشتناک است ، باید سر و صورت و حدقه های چشم را بشکنند و از نو دیزاین کنند ، در تصادفی به چنین بلائی مبتلا
شده است .
می گویم انشا الله خوب می شوی و بچه هایت را می بینی !
گریه امان اش را بریده ، می گوید :
بچه هایم را شوهرم برده است ، بعد تصادف آنها را ندیده ام ، نمی دانم کجای این جهان نامتناهی هستند !
کنارم جوانی نشسته است ، هنوز صورت اش مو در نیاورده است !
می پرسم عمل تو چطور است ؟
می گوید : زیبائی!
-- پس ساده است !
جواب می دهد : به این سادگی که می گوئی ، نیست ، عمل سخت و خطرناکی است !
می گویم :پس چرا به اینجا آمدی ؟
میگوید:
برای زیبا شدن
آمدم ، اگر زیبا نخواهم بود ، همان بهتر بمیرم !
مرد مرا نگاه می کند ، می گوید :
من تو را می شناسم از زمان نوید آذربایجان ،
من قرار است برای بار سوم ، مغزم را عمل کنند !
راستی تو اینجا چکار می کنی ؟ در این برزخ بهشت و جهنم ؟
می گویم من کارم سبک است ، عمل دیسک دارم اگر عمل نکنم ، آسیب بعدی دارد !
و هر یک روی تختی روان به اتاقکی می رویم ، ما انسان هستیم ، هیچکدام نمی خواهند بمیرند !
@ navidazerbaijan
🖌عیسی نظری
🔸انسان وقتی دردمند است و یا در میان دردمندان می زید ، آرام تر ، عاقل تر و محافظه کار تر است ، سعی می کند در زوایای عقل و گذشته و تجربیات زیسته ، راهی برای بهترزیستن بیابد .
من برای خودم هرگز فکر نمی کنم ،شاید بدین خاطر است که در زندگی خود نیازی بدان نداشته ام ، در زمانه کودکی اموال پدری و در زمانه جوانی اموال حاج عمویم به من رسیده بود .
بعدا نیز شغلی داشتم که حقوق کافی داشت ،
از نوشتن جز زمانی که در تحریریه کیهان
بودم ، مزدی انتظار نداشتم و مزدی نگرفته ام ، استثنای دیگر هم چند کتابی است که در زمان دانشجویی نوشته ام و بدون اینکه بخواهم ، برایم پول در آورده اند !
اینک در این شب دیجور بیمارستان آذربایجان به گذشته فکر می کنم ، فردا عمل جراحی دارم ، عضو یک کشور دارای ثروت هستم ولی هستند ، کسانی که نیازمند نان ، مسکن ، آزادی هستند !
یاد خاطره ای افتادم ، سعی می کردیم با مردم باشیم ، گرچه دانشجو بودیم با اقشار دیگر ارتباط داشتیم ، دانش آموزان ، کارگران .بازاریان ،روزی یکی از بازاریان مرتبط با کانون دانشجویان مسلمان دانشکده حقوق به دانشکده آمده بود ، بر روی دیوار یک اعلامیه ای از طرف دانشجویان چپ دانشکده نصب
شده بود ، نان - مسکن و آزادی !
حاج برات تبریزی نگاهی بدان کرد ، شروع به خواندن آن نمود و گفت :
عیسی ! این چیه ؟
گفتم : اعلامیه یک گروه از چپی های دانشکده است !
با تعجب و حیرت گفت :
یعنی اینقدر وضع شان خراب است که نان بخواهند ؟
گفتم : نه ! موضوع نان نیست ، چطور بگویم ، رفاه زندگی در جامعه است ، نان
نماد آن است !
گفت : شکر خدا ، ترسیدم ، فکر کردم ، بروم و صدتا بربری بخرم و بریزم تو تریای دانشکده !
🔸ما یک کشور دارای ثروت هستیم ، یعنی اگر شعور کار و درآمد زائی هم نداشته باشیم ،
و همانند بچه های بیشعور یک سرمایه دار هم ،
فقط از انبار پر پدری هم، بفروشیم و بخوریم ، وضع مان باید بهتر از این ها باشد .
شاید روی دور یک لجبازی افتاده ایم ، چطور ما حرف پدران خود را گوش نکردیم ، مسئولین هم به همان سیاق حرف های ما را گوش نمی کنند !
و الا هیچ دلیلی نمی تواند ، این لجبازی را
توجیه نماید !
🔸آقایان وضع دولت به قول خودتان و وضع ملت به قول ما خراب است !
پس این ریخت و پاش های هزاران میلیاردی در چاپ و نشر این همه عکس های فیگور دار
و بنر های چند متر در متر ، جز لکه دار کردن حیثیت صاحبان آن عکس های متر در متر ،کارآئی دیگری ندارد .
مالیات های پرداختی ما به صورت چند برابر استحقاقی دارائی ، پول های ماخوذه از فروش نفت و مس و آهن و گاز و طلا و...
اموال متعلق به مردم و یا خالی کردن جیب شهروند به صورت قبض های گاز و آب و...
همه جز به سود ملت ، اصلا خرج کردن اش حرام است .
یعنی توی این مملکت به این بزرگی کسی نیست که این شیفتگی به مرگ را تبیین کند ،
آقایانی که همواره در آرزوی مرگ خود ( شهادت ) هستند ، چرا مسئولیت می پذیرند ؟
اگر مسئولیت می پذیرند ، چرا در پی شهادت له له می زنند ؟
اگر در پی شهادت له له می زنند ، چطور اینهمه محافظ دارند ؟
یک جای کار می لنگد ، انسان هم می تواند ،شکست بخورد و هم می تواند ،پیروز شود ،
حتی اگر پیامبر خدا باشد !
صبح صادق در اتاقکی ما را جمع نموده اند ،
باید یکی یکی به اتاق های عمل برویم !
زنی بی تابی می کند ، یاد بچه های خود
افتاده است ، اگر عمل نکند ، کور خواهد شد ،
عمل هم سخت و وحشتناک است ، باید سر و صورت و حدقه های چشم را بشکنند و از نو دیزاین کنند ، در تصادفی به چنین بلائی مبتلا
شده است .
می گویم انشا الله خوب می شوی و بچه هایت را می بینی !
گریه امان اش را بریده ، می گوید :
بچه هایم را شوهرم برده است ، بعد تصادف آنها را ندیده ام ، نمی دانم کجای این جهان نامتناهی هستند !
کنارم جوانی نشسته است ، هنوز صورت اش مو در نیاورده است !
می پرسم عمل تو چطور است ؟
می گوید : زیبائی!
-- پس ساده است !
جواب می دهد : به این سادگی که می گوئی ، نیست ، عمل سخت و خطرناکی است !
می گویم :پس چرا به اینجا آمدی ؟
میگوید:
برای زیبا شدن
آمدم ، اگر زیبا نخواهم بود ، همان بهتر بمیرم !
مرد مرا نگاه می کند ، می گوید :
من تو را می شناسم از زمان نوید آذربایجان ،
من قرار است برای بار سوم ، مغزم را عمل کنند !
راستی تو اینجا چکار می کنی ؟ در این برزخ بهشت و جهنم ؟
می گویم من کارم سبک است ، عمل دیسک دارم اگر عمل نکنم ، آسیب بعدی دارد !
و هر یک روی تختی روان به اتاقکی می رویم ، ما انسان هستیم ، هیچکدام نمی خواهند بمیرند !
@ navidazerbaijan