🔴خاطرات و خطرات ( ۳۱۵ )
نقد در فرانکفورت ودر تهران !🖌
عیسی نظری 🔸در سفری به آلمان در شهر فرانکفورت از نمایشگاهی دیدن می کردم ، یک کارخانه آب میوه اسپانیائی همانند چند سال پیش کارخانه های آب میوه در اورمیه ، پاکت های آب میوه ای گوشه دار تولید کرده و آن را به نمایش گذاشته بودند !
این پاکت ها برنده و تیز بوده و کیسه های نایلونی و حتی کارتن های خود کارخانه را پاره می کرد و حتی دست بچه ها را زخمی می نمود .
من بدین جهت با این مشکل آشنا بودم که دوست مرحوم من ، کارخانه ای داشت و با این مشکل دست و پنجه نرم میکرد و من نیز طبیعتا از آن مطلع بودم .
روزی خوشحالی دوستم را دیدم و وقتی از علت آن پرسیدم ، گفت :
مشکل ما حل شد ، برای دستگاه برش یک وسیله ای اضافه کردیم و دیگر گوشه های پاکت های آبمیوه را به صورت مورب برش می دهد و دیگر آن تیزی از بین رفته است .
من در شهر فرانکفورت به مسئول نمایشگاه آن کارخانه اسپانیائی ایراد آن پاکت ها را گفتم و اضافه کردم اگر برش دستگاه شما
به شکل مورب باشد ، این اشکال از بین می رود !
در یک آن جو نمایشگاه اسپانیائی طوری عوض شد که دیگر انگار من صاحب محل
بودم !
قهوه و شیرینی می آوردند، صندلی می گذاشتند ، اسم و آدرس می پرسیدند ،
از هر آبمیوه ای یک کارتن جدا کرده و به
من هدیه می دادند .
گفتم ، من توریست هستم ، نمی توانم کارتن های آبمیوه حمل کنم ، خلاصه سرتان را درد نیاورم ، شده بودم مهمان و ستاره آن کارخانه در آن نمایشگاه ، به زور قبول کردم که برای
ناهار می آیم و از آنجا دور شدم .
بیست سال از آن واقعه می گذرد ، تا چند سال پیش که کارخانه مذکور نمایشگاهی ترتیب می داد ، مرا هم دعوت می کرد !
🔸قسمت دوم ماجرا در تهران اتفاق افتاد ، در نمایشگاه شکلات و آبمیوه در تهران بودم ،
کارخانه ای تازه تاسیس،از همان پاکت ها
آبمیوه تولید کرده بود ، با قوت قلب و اعتماد به نفس قدم پیش گذاشتم و عین همان ایراد وپیشنهاد را به مسئول یاد آوری کردم !
در یک لحظه قیافه شاد و بشاش این مسئول نمایشگاه به سرخی گرائید و با لحن یک آدم عصبانی پرسید :
شما مهندس هستید ؟ چرا فکر می کنید از مهندس های ما بیشتر می دانید ؟
خدا شاهد است ، زبانم بند آمد ، همان مثل چه می خواستیم و چه شد !
من فکر کردم ، اینجا هم عزیز و دردانه می شوم ، حتی اگر کارتن آبمیوه جایزه بدهند ،می گیرم و اتوموبیل ام نزدیک است !
با زبان الکن و لهجه دار گفتم :
فدایت شوم ، من حرف بدی نگفتم ، گوشه این پاکت ها ، کیسه نایلون را پاره می کند .با ترس و لرز ادامه دادم :
من مهندس نیستم ، مصرف کننده هستم ،
این نوع پاکت دست بچه ها را زخمی می کند !
با یک کینه و عصبانیتی گفت :
برو آقا، خدا روزیت را جای دیگری حواله کند ! هر وقت دست بچه تو را برید ، بروید شکایت کنید !
دیدم هوا پسه ، فرار را بر قرار ترجیح دادم !
🔸از تهران تا اورمیه فقط به این فکر می کردم ،
دو تا ایراد همسان و برابر چرا چنین متضاد و متناقض پیآمد دارد ، چرا ما چنین شدیم ؟
ما هنوز خودمان از فهم دیگری عاجز هستیم ،
ولی به راحتی حکم می دهیم که ما خوب و دیگری بد هستند !
از دیروز که مطلب ، ارمانگرائی امری فرا واقعی را نوشتم ، ده ها نفر تماس گرفته و یا پیام داده و در گروه ها و کانال ها نوشته اند ،
که در فلان جا از شهریار و یا فردی انتقاد کردم ، مرا می زدند !
خیلی جالب است که خودمان هم از قدرت و دولت ایراد می گیریم !
خودمان ایراد را ، نقد را تحمل نمی کنیم ولی از دیگران انتقاد می کنیم !
گذشته هر کس واز جمله خود ما قابل نقد است و تا زمانیکه نتوانیم از بزرگان و قهرمانان و حتی شهدای خودمان ، نقد کنیم ،
وضعیت ما همینطور خواهد ماند !
کمترین نفع نقد ، آبدیده شدن خودمان است ،
هر جنبنده ای که از مادر متولد شده ، برای آبدیده شدن چون فولا د ، نیازمند نقد و نقادی است !
روزی که درب نقد و نقادی را بستیم ، درب های درماندگی و ناتوانی را باز کرده ایم .
روزی که رسانه را محدود کردیم، بدانید که
در دزدی و سرقت و رانتخواری را باز کرده ایم !
روزنامه نگار سوئدی برایم گفت :
اگر روزنامه نگار نتواند به مسئولی که دزد نیست ، دزد بگوید ! چطور می تواند به مسئولی که دزد است ، دزد بگوید ؟
@navidazerbaijan