#داستان #_اگربه_دریابارد 🌊
#قسمت_بیست و سوم - بخش دهم
مامان گفت : خیلی خب حالا برو بزار بیدار بشه خودم باهاش حرف می زنم ؛
چند وقته که خواب درستی نداشته اگر قبول کرد خودم خبرت می کنم اگر نکرد دوباره این طرفا نیا می دونم چند تا قلمبه بارت می کنه و ناراحت میشی ؛ بفض کردم و چنگ زدم و گوشت پامو گرفتم و محکم فشار دادم و با خودم گفتم : تو چیکار کردی لیلا ؟ مرده شورت ببرن ؛ خدایا دل مادرم رو شکستم ؛ به محض اینکه صدای در اومد و فهمیدم رحمان رفته بلند شدم و رفتم توی حیاط و دویدم بطرفش و بغلش کردم اونقدر محکم که تعادلش بهم خورد و گفت : چیه ؟ خوا ب نما شدی ؟ گفتم : ببخشید مامان جونم قربون اون دستهات برم قوبون اون صورتت برم فدای اون دل مهربونت بشم تو بهترین مامان دنیایی بهت افتخار می کنم ؛ مامان غلط کردم من یک احمقِ بیشعورم ؛ گفتم : چرا اینطوری می کنی ؟ چی شده مگه ؟ گفتم : حرفاتون رو شنیدم که با رحمان می زدین به خدا منظوری نداشتم نمی خواستم شما رو ناراحت کنم ؛ تو رو خدا منو ببخش ؛ من هیچوقت خوبی های شما رو فراموش نمی کنم ؛ شما مامان من هستی ؛
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar
#قسمت_بیست و سوم - بخش دهم
مامان گفت : خیلی خب حالا برو بزار بیدار بشه خودم باهاش حرف می زنم ؛
چند وقته که خواب درستی نداشته اگر قبول کرد خودم خبرت می کنم اگر نکرد دوباره این طرفا نیا می دونم چند تا قلمبه بارت می کنه و ناراحت میشی ؛ بفض کردم و چنگ زدم و گوشت پامو گرفتم و محکم فشار دادم و با خودم گفتم : تو چیکار کردی لیلا ؟ مرده شورت ببرن ؛ خدایا دل مادرم رو شکستم ؛ به محض اینکه صدای در اومد و فهمیدم رحمان رفته بلند شدم و رفتم توی حیاط و دویدم بطرفش و بغلش کردم اونقدر محکم که تعادلش بهم خورد و گفت : چیه ؟ خوا ب نما شدی ؟ گفتم : ببخشید مامان جونم قربون اون دستهات برم قوبون اون صورتت برم فدای اون دل مهربونت بشم تو بهترین مامان دنیایی بهت افتخار می کنم ؛ مامان غلط کردم من یک احمقِ بیشعورم ؛ گفتم : چرا اینطوری می کنی ؟ چی شده مگه ؟ گفتم : حرفاتون رو شنیدم که با رحمان می زدین به خدا منظوری نداشتم نمی خواستم شما رو ناراحت کنم ؛ تو رو خدا منو ببخش ؛ من هیچوقت خوبی های شما رو فراموش نمی کنم ؛ شما مامان من هستی ؛
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar