#داستان #_اگربه_دریابارد 🌊
#قسمت_بیست و سوم - بخش ششم
اصلا شایدم برای آقا مهم نباشه و همینطوری ازم خواسته که بهش خبر بدم ؛ و زنگ نزدم ؛ و خوابیدم ؛
و با سر و صدایی که توی حیاط میومد بیدار شدم ؛ از همون دور گوش دادم رحمان داشت با مامان حرف می زد انگار داشتن دعوا می کردم یکم رفتم جلوتر و شنیدم که مامان گفت : رحمان من هیچ قولی بهت ندادم خودت لیلا رو می شناسی کسی نیست که به حرف من زن تو بشه و تا وقتی نشده تو حق نداری در مورد رفت و آمدش حرف بزنی ؛ من خودم خبر داشتم اون بدون اجازه ی من جایی نمیره؛ اون کسی هم که سوار ماشینش شده از خودم اجازه گرفته بود؛ آقای محتشم مرد خوبیه و من بهش اعتماد دارم بی خودی حرف درست نکن و توی دهن مادرت نندازه فردا توی این محل برامون آبرو نمی زاره ؛
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar
#قسمت_بیست و سوم - بخش ششم
اصلا شایدم برای آقا مهم نباشه و همینطوری ازم خواسته که بهش خبر بدم ؛ و زنگ نزدم ؛ و خوابیدم ؛
و با سر و صدایی که توی حیاط میومد بیدار شدم ؛ از همون دور گوش دادم رحمان داشت با مامان حرف می زد انگار داشتن دعوا می کردم یکم رفتم جلوتر و شنیدم که مامان گفت : رحمان من هیچ قولی بهت ندادم خودت لیلا رو می شناسی کسی نیست که به حرف من زن تو بشه و تا وقتی نشده تو حق نداری در مورد رفت و آمدش حرف بزنی ؛ من خودم خبر داشتم اون بدون اجازه ی من جایی نمیره؛ اون کسی هم که سوار ماشینش شده از خودم اجازه گرفته بود؛ آقای محتشم مرد خوبیه و من بهش اعتماد دارم بی خودی حرف درست نکن و توی دهن مادرت نندازه فردا توی این محل برامون آبرو نمی زاره ؛
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar