#داستان #_اگربه_دریابارد 🌊
#قسمت_بیست و سوم - بخش پنجم
جلوی دانشگاه با دوستام قرار گذاشته بودیم ؛ و با فاصله زیاد از هم نشستم و آزمون شروع شد ؛ وقتی سئوالات رو می خوندم و بلد بودم ذوق می کردم ولی وقتی تموم شد و برگشتم خونه و مامان ازم پرسید چی شد ؛ خوب دادی ؟تمام وجودم رو شک و تردید گرفت ؛ و گفتم : نمی دونم مامان ؛راستش بلد بودم ولی یادم نیست چطوری زدم اصلا ممکنه اشتباه کرده باشم ؛دیگه ازم نپرسین می خوام برم بخوابم خسته ام ؛ گفت نمیشه ناهارتو بخور بعد بخواب ؛
مدت زیادی بود که یا شب ها بیدار می موندم و درس می خوندم و یا اگر می خوابیدم دلم شور می زد که زودتر بیدار بشم ؛ فکر می کردم با دادن کنکور خیالم راحت میشه ولی حالا دلشوره گرفته بودم و فکر می کردم رشته ای که دوست دارم رو قبول نمیشم ؛ برای همین خیلی دلم می خواست به آقا زنگ بزنم و بهش بگم کنکورم رو چطور دادم ولی احساس کردم بهتره ندونه چون دیگه خودمم مطمئن نبودم ؛
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar
#قسمت_بیست و سوم - بخش پنجم
جلوی دانشگاه با دوستام قرار گذاشته بودیم ؛ و با فاصله زیاد از هم نشستم و آزمون شروع شد ؛ وقتی سئوالات رو می خوندم و بلد بودم ذوق می کردم ولی وقتی تموم شد و برگشتم خونه و مامان ازم پرسید چی شد ؛ خوب دادی ؟تمام وجودم رو شک و تردید گرفت ؛ و گفتم : نمی دونم مامان ؛راستش بلد بودم ولی یادم نیست چطوری زدم اصلا ممکنه اشتباه کرده باشم ؛دیگه ازم نپرسین می خوام برم بخوابم خسته ام ؛ گفت نمیشه ناهارتو بخور بعد بخواب ؛
مدت زیادی بود که یا شب ها بیدار می موندم و درس می خوندم و یا اگر می خوابیدم دلم شور می زد که زودتر بیدار بشم ؛ فکر می کردم با دادن کنکور خیالم راحت میشه ولی حالا دلشوره گرفته بودم و فکر می کردم رشته ای که دوست دارم رو قبول نمیشم ؛ برای همین خیلی دلم می خواست به آقا زنگ بزنم و بهش بگم کنکورم رو چطور دادم ولی احساس کردم بهتره ندونه چون دیگه خودمم مطمئن نبودم ؛
#ناهید_گلکار
@nahid_golkar