*«بهرهگيري سعدي از شاهنامهي فردوسي»*
عنوان سخنراني دكتر منصور رستگارفسايي، شاهنامةشناس و استاد زبان و ادبيات فارسي، است. چكيده اي از این سخنراني به مناسبت یکم اردیبهشت- روز سعدی به خوانندگان تقدیم میشود.
سعدي و شيفتگي او به شاهنامهي فردوسي
پيدايي سعدي، رخدادي زاييدهی فرهنگ و انديشهی ايراني است. سعدي سخنوري است كه از آغاز با فرهنگ ايراني آشنايي داشته است. آموزگار او در اين راه، بيگمان، فردوسي است. از اين رو با چنان پاسداشتي از فردوسي ياد ميكند و نام او را بر زبان ميآورد كه گويي براي سعدي نام فردوسي سپند است. سعدي هنگامي كه نام فردوسي را ميآورد، در كنارش صفت پاكزاد را هم ميگذارد. اين «پاكزادي» تنها واژهاي ستايشآميز براي نشان دادن تبار خانوادگي فردوسي نيست. بلكه سعدي اين پاكزادي را در «ايرانزادي» و سربلندي ايراني بودن ميشناسد. اين شيفتگي به فردوسي نشاندهندهی دلبستگي فراوان سعدي به آن شاعر بزرگ زبان فارسي است. از سويي ديگر، سعدي با يادكرد از شاهنامه، ميكوشد تا تاريخ درخشان باستاني ايران را با اخلاق و دانش روزگار خود درآميزد.
شاهنامه، كتاب ذهن و زبان سعدي است
سادگي و زيبايي زبان سعدي وامگرفته از فردوسي و شاهنامه است. سعدي آن اندازه به شعر حماسي نزديك ميشود كه شما ترديد ميكنيد كه آيا آن شعرها از سعدي است يا از فردوسي! درست است كه سعدي اين پرورش زباني و روح ناخودآگاهي را از فرهنگ ايراني گرفته است، اما فردوسي است كه بخش بزرگي از ذهن و اندیشهی او را ميسازد و شكل ميدهد. از همين رو است كه پهلوانان اساطيري شاهنامه در همهی آثار سعدي خود را نشان ميدهند هرچند گاهي در سايهی انديشههاي ديگر او قرار ميگيرند. به هر روی، فردوسي براي سعدي چنان ساختار ذهني ميسازد كه شاهنامه كتاب مهم ذهن و انديشهی سعدي ميشود.
سعدي حتا به پهلوانهايي كه در حكايتهايش نشان ميدهد و بازگو ميكند، رنگ و رويي حماسي ميدهد. از اين راه ميتوان دريافت كه او اساطير ايراني را خوب ميشناخته است. پس بایسته است كه به اين سويه (:جنبه) از هنر ناشناختهی سعدي توجه بيشتري بشود.
سعدي انسان روزگار پريشاني و شكست و نااميدي است. انسان زمانهاي است كه همه چيز آن دچار آشفتگي فرهنگي است. اما فردوسي انسان روزگار اميد است، روزگاري كه تمدن ايراني از نو استقلالش را به دست آورده است و پس از سه-چهار سده، به هويت ديرينه¬ی خود رنگ و بویي تازه داده است. در دورهی ساماني كه فردوسي آغازين سالهاي زندگياش را ميگذراند، آزادانديشي، غرور ملي و استقلال ايراني پهناي خراسان بزرگ را در برميگيرد. فردوسي با اين غرور ملي، بزرگ و پرورده ميشود، او براي ايراني كتابي ميخواهد كه بازتاب انديشههاي ملياش باشد و شناسنامهاي ميخواهد كه داراي ارزشهاي اخلاقي و انساني باشد. فردوسي از قهرماناني سخن ميگويد كه براي ايران مبارزه كردند و نگاهبان ايران بودند. اما بينش سعدي، بينش ناخودآگاهي است. از اين رو، شيوهی او با فردوسي متفاوت است.
با اين همه، اگر بپرسيم كه سعدي به كتاب شاهنامه چگونه نگاه ميكند، بايد چنين پاسخ داد كه براي او شاهنامه، كتاب گذشتگان و آيينهی پندآموزي آيندگان است. سعدي شاهنامه را دستور و راهنماي زندگي و بازتاب نيك و بد روزگاران ميداند.
سعدي هنگامي كه ميخواهد ديرينگي جهان را يادآور شود، براي نشان دادن درستي سخن خود، شخصيتهاي شاهنامه را نمونه ميآورد. همين مساله ميزان تاثيرپذيري سعدي از شاهنامه را روشن ميسازد. او شكوه و بزرگي سرزمين مادري خود را از راه شاهنامه ميشناسد و سنجه و ترازويش براي شناخت گذشتهی باستاني ايران، كتاب فردوسي است.
درآميختگي حكمت سعدي با حكمت باستاني شاهنامه
در زبان ما بسياري از سخنان سعدي به صورت زبانزد (:ضربالمثل) درآمدهاند. شگفت است كه بسياري از اين زبانزدها، اشارههاي آشكاري به پهلوانان و شخصيتهاي شاهنامه دارند. اين جاست كه حكمت جاري و زنده¬ی سعدي با حكمت باستاني شاهنامه درآميخته ميشود. بسياري از اين پادشاهاني كه سعدي زندگي و رفتار آنان را به ديدهی پند مينگرد، همان شخصيتهاي آشناي شاهنامهاند همانند انوشيروان، فريدون و ديگران.
وزن شاهنامه نيز در حكايتهاي سعدي اثرگذار است. البته روح عرفاني سعدي گاهي بر زبان و آهنگ (:لحن) او اثر ميگذارد اما ابزار سخن و اصطلاحاتي كه بهكار ميبرد، همان است كه در شاهنامه مييابيم. هر چند اين ابزارها در خدمت انديشههاي عرفاني سعدي و بنيانهاي فكري ديگر او قرار ميگيرند، چون روزگار سعدي، روزگار گردن نهادن و شكست بود. پيداست كه او نميتوانست از تاثير چنان زمانهاي بركنار بماند. پس شگفت نيست اگر سخن حماسي سعدي، گاه يكباره از بلندي فرو ميافتد و روح تسليم به خود ميگيرد. اما نتيجهگيريهايي كه در پايان بيتها ميكند، دگرگوني با فضاي شاهنامه و روح حاكم بر آن ندارد.
عنوان سخنراني دكتر منصور رستگارفسايي، شاهنامةشناس و استاد زبان و ادبيات فارسي، است. چكيده اي از این سخنراني به مناسبت یکم اردیبهشت- روز سعدی به خوانندگان تقدیم میشود.
سعدي و شيفتگي او به شاهنامهي فردوسي
پيدايي سعدي، رخدادي زاييدهی فرهنگ و انديشهی ايراني است. سعدي سخنوري است كه از آغاز با فرهنگ ايراني آشنايي داشته است. آموزگار او در اين راه، بيگمان، فردوسي است. از اين رو با چنان پاسداشتي از فردوسي ياد ميكند و نام او را بر زبان ميآورد كه گويي براي سعدي نام فردوسي سپند است. سعدي هنگامي كه نام فردوسي را ميآورد، در كنارش صفت پاكزاد را هم ميگذارد. اين «پاكزادي» تنها واژهاي ستايشآميز براي نشان دادن تبار خانوادگي فردوسي نيست. بلكه سعدي اين پاكزادي را در «ايرانزادي» و سربلندي ايراني بودن ميشناسد. اين شيفتگي به فردوسي نشاندهندهی دلبستگي فراوان سعدي به آن شاعر بزرگ زبان فارسي است. از سويي ديگر، سعدي با يادكرد از شاهنامه، ميكوشد تا تاريخ درخشان باستاني ايران را با اخلاق و دانش روزگار خود درآميزد.
شاهنامه، كتاب ذهن و زبان سعدي است
سادگي و زيبايي زبان سعدي وامگرفته از فردوسي و شاهنامه است. سعدي آن اندازه به شعر حماسي نزديك ميشود كه شما ترديد ميكنيد كه آيا آن شعرها از سعدي است يا از فردوسي! درست است كه سعدي اين پرورش زباني و روح ناخودآگاهي را از فرهنگ ايراني گرفته است، اما فردوسي است كه بخش بزرگي از ذهن و اندیشهی او را ميسازد و شكل ميدهد. از همين رو است كه پهلوانان اساطيري شاهنامه در همهی آثار سعدي خود را نشان ميدهند هرچند گاهي در سايهی انديشههاي ديگر او قرار ميگيرند. به هر روی، فردوسي براي سعدي چنان ساختار ذهني ميسازد كه شاهنامه كتاب مهم ذهن و انديشهی سعدي ميشود.
سعدي حتا به پهلوانهايي كه در حكايتهايش نشان ميدهد و بازگو ميكند، رنگ و رويي حماسي ميدهد. از اين راه ميتوان دريافت كه او اساطير ايراني را خوب ميشناخته است. پس بایسته است كه به اين سويه (:جنبه) از هنر ناشناختهی سعدي توجه بيشتري بشود.
سعدي انسان روزگار پريشاني و شكست و نااميدي است. انسان زمانهاي است كه همه چيز آن دچار آشفتگي فرهنگي است. اما فردوسي انسان روزگار اميد است، روزگاري كه تمدن ايراني از نو استقلالش را به دست آورده است و پس از سه-چهار سده، به هويت ديرينه¬ی خود رنگ و بویي تازه داده است. در دورهی ساماني كه فردوسي آغازين سالهاي زندگياش را ميگذراند، آزادانديشي، غرور ملي و استقلال ايراني پهناي خراسان بزرگ را در برميگيرد. فردوسي با اين غرور ملي، بزرگ و پرورده ميشود، او براي ايراني كتابي ميخواهد كه بازتاب انديشههاي ملياش باشد و شناسنامهاي ميخواهد كه داراي ارزشهاي اخلاقي و انساني باشد. فردوسي از قهرماناني سخن ميگويد كه براي ايران مبارزه كردند و نگاهبان ايران بودند. اما بينش سعدي، بينش ناخودآگاهي است. از اين رو، شيوهی او با فردوسي متفاوت است.
با اين همه، اگر بپرسيم كه سعدي به كتاب شاهنامه چگونه نگاه ميكند، بايد چنين پاسخ داد كه براي او شاهنامه، كتاب گذشتگان و آيينهی پندآموزي آيندگان است. سعدي شاهنامه را دستور و راهنماي زندگي و بازتاب نيك و بد روزگاران ميداند.
سعدي هنگامي كه ميخواهد ديرينگي جهان را يادآور شود، براي نشان دادن درستي سخن خود، شخصيتهاي شاهنامه را نمونه ميآورد. همين مساله ميزان تاثيرپذيري سعدي از شاهنامه را روشن ميسازد. او شكوه و بزرگي سرزمين مادري خود را از راه شاهنامه ميشناسد و سنجه و ترازويش براي شناخت گذشتهی باستاني ايران، كتاب فردوسي است.
درآميختگي حكمت سعدي با حكمت باستاني شاهنامه
در زبان ما بسياري از سخنان سعدي به صورت زبانزد (:ضربالمثل) درآمدهاند. شگفت است كه بسياري از اين زبانزدها، اشارههاي آشكاري به پهلوانان و شخصيتهاي شاهنامه دارند. اين جاست كه حكمت جاري و زنده¬ی سعدي با حكمت باستاني شاهنامه درآميخته ميشود. بسياري از اين پادشاهاني كه سعدي زندگي و رفتار آنان را به ديدهی پند مينگرد، همان شخصيتهاي آشناي شاهنامهاند همانند انوشيروان، فريدون و ديگران.
وزن شاهنامه نيز در حكايتهاي سعدي اثرگذار است. البته روح عرفاني سعدي گاهي بر زبان و آهنگ (:لحن) او اثر ميگذارد اما ابزار سخن و اصطلاحاتي كه بهكار ميبرد، همان است كه در شاهنامه مييابيم. هر چند اين ابزارها در خدمت انديشههاي عرفاني سعدي و بنيانهاي فكري ديگر او قرار ميگيرند، چون روزگار سعدي، روزگار گردن نهادن و شكست بود. پيداست كه او نميتوانست از تاثير چنان زمانهاي بركنار بماند. پس شگفت نيست اگر سخن حماسي سعدي، گاه يكباره از بلندي فرو ميافتد و روح تسليم به خود ميگيرد. اما نتيجهگيريهايي كه در پايان بيتها ميكند، دگرگوني با فضاي شاهنامه و روح حاكم بر آن ندارد.