و اندوه چیزی شبیه به دیر رسیدن بود، دیر رسیدن به مهمانیی که همهی مهمانهایش رفته باشند و تنها چند سیب زرد در ظرف شیشهیی میوهی روی اوپن باقی مانده باشد و باقیماندههای چند برش نازک کیکی گردویی در ته چند بشقاب آرکوپال و خوشههای لخت انگور در ظرف سفید رنگ کنار سینک و کارد و چنگالهایی لک دار و پراکنده بر روی گلمیزها و خستگی صندلیهای تکیه داده شده به دیوار و عطر گرم و ملایم آدمهای رفته قاطی شده با طعم پوستهای نارنگی، و آدمی که انگار تنها برای جمع کردن باقیماندهی خوشیهایی که هیچ کدام برای اون نبودهاند، آمده و باقی مانده باشد
@Momas1
@Momas1