چندسال قبل خیلی اوضاع مالیم خراب بود، با اینکه کار میکردم ولی چون خرج دانشگاه و یه سری مسائل دیگه رو داشتم گاهی حتی اندازه کرایه تاکسی هم برام پول باقی نمیموند، برای بخشی از همین مسیرم رو پیاده میرفتم.
توی مسیرم از این کبابی هایی بود که پشت ویترین کلی کباب توی کره خوابونده بودن
توی همون ویترین نون رو توی آب کباب و کره خیس میکرد و لقمه کباب میگرفت.
منم هر روز دقیقا توی اوج گشنگی از اونجا رد میشدم و چند ثانیه با حسرت به اونجا نگاه میکردم و رد میشدم.
یه روز گفتم کل مسیر رو پیاده برم و به جاش از کبابیه یه لقمه کباب بخرم که حداقل حسرت به دلش نَمیرم.
رفتم توی مغازه و گفتم لقمه ویژتون چنده؟
مبلغ رو که گفت دیدم پولم نمیرسه، با لب و لوچه آویزون گفتم پس یه لقمه کوبیده ساده بدید.
موقع تحویل غذا دیدم یه لقمه ویژه با یه نوشابه بهم داد، گفتم اشتباهی دادید، گفتن همین برات فاکتور شده.
یارو از قیافم فهمیده بود دلم میخواد ولی پول ندارم
اون فقط یه لقمه ساده بود ولی هنوز که هنوزه یادش میفتم حالم خوب میشه.
اینکه یادم میادحسرت وناراحتی من برای یکی توی دنیا مهم بود و در حد وسع خودش برای حال خوب من تلاش کرد حالم رو خوب میکنه.
حقیقتا با همین چیزهای ساده و کم هزینه میتونیم قهرمان زندگی یکی دیگه بشیم و حالشو عوض کنیم
@mmoltames
توی مسیرم از این کبابی هایی بود که پشت ویترین کلی کباب توی کره خوابونده بودن
توی همون ویترین نون رو توی آب کباب و کره خیس میکرد و لقمه کباب میگرفت.
منم هر روز دقیقا توی اوج گشنگی از اونجا رد میشدم و چند ثانیه با حسرت به اونجا نگاه میکردم و رد میشدم.
یه روز گفتم کل مسیر رو پیاده برم و به جاش از کبابیه یه لقمه کباب بخرم که حداقل حسرت به دلش نَمیرم.
رفتم توی مغازه و گفتم لقمه ویژتون چنده؟
مبلغ رو که گفت دیدم پولم نمیرسه، با لب و لوچه آویزون گفتم پس یه لقمه کوبیده ساده بدید.
موقع تحویل غذا دیدم یه لقمه ویژه با یه نوشابه بهم داد، گفتم اشتباهی دادید، گفتن همین برات فاکتور شده.
یارو از قیافم فهمیده بود دلم میخواد ولی پول ندارم
اون فقط یه لقمه ساده بود ولی هنوز که هنوزه یادش میفتم حالم خوب میشه.
اینکه یادم میادحسرت وناراحتی من برای یکی توی دنیا مهم بود و در حد وسع خودش برای حال خوب من تلاش کرد حالم رو خوب میکنه.
حقیقتا با همین چیزهای ساده و کم هزینه میتونیم قهرمان زندگی یکی دیگه بشیم و حالشو عوض کنیم
@mmoltames