التماس تفکر


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


تبلیغات 👈 @mr_mim3

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


💔ایرانیان برای مردن نیاز به دشمن خارجی ندارند:
مصرف نمک در ایران( میانگین ۹/۵ گرم) دوبرابر مقدار پیشنهاد شده توسط سازمان بهداشت جهانی یعنی حدود ۴/۵ گرم در روز است(شکل زیر). و طبق مطالعات بسیار زیاد، مصرف بالای نمک در ایران از علل مهم ابتلا به بیماری‌های قلب و عروق، چاقی، سرطان معده، سکته‌ها، مشکلات کلیوی و......و افسردگی و اضطراب است. با کنترل همین یک عامل، می‌توان سالانه ده‌ها هزار جان را نجات داد، میلیاردها دلار صرفه‌جویی کرد و خوشحال تر زندگی کرد؛ راه سلامت از مسیر افزایش تعداد پزشک و بیمارستان نمی‌گذرد؛ این مسیر، چاه ویل است. راه آن، تغییر سبک زندگی‌ست و تغییر سبک زندگی، حاصل خودآگاهی‌ست.

»دکتر روح الله صدیق«

@mmoltames


روزی ملانصرالدین الاغ خود را با زحمت فراوان به پشت بام برد ؛ بعداز مدتی خواست اورا پایین بیاورد ولی الاغ پایین نمی آمد. ملا نمیدانست الاغ بالا می رود ولی پایین نمی اید

پس از مدتی تلاش ملا خسته شدوپایین امد ولی الاغ روی پشت بام به شدت جفتک می انداخت وبالا و پایین می پرید

تا اینکه سقف فرو ریخت والاغ جان باخت.ملا که به فکر فرو رفته بود
باخود گفت : لعنت بر من که ندانستم اگر خری را به جایگاه رفیعی برسانم هم آن جایگاه را خراب می کند و هم خود را هلاک میکند.

@mmoltames


‏بابای دوستم بهش گفت: بالاخره من چارتا پیرهن بیشتر از تو پاره کردم.
دوستم بهش گفت: پیرهنای شما اندازه خودتون بودن؛ اجازه بدید منم پیرهنای خودم رو پاره کنم.

@mmoltames


آقاي طلافروش ميگفت مواقعي كه سرمون خلوته سرگرميمون اينه كه يه تيكه بدل ميندازيم جلوي مغازه بعد رفتار خيليا رو كه يواش با كفششون سعي ميكنن اون بدل رو كه فكر ميكنن طلاست رو رد كنن و با خودشون ببرن رصد ميكنيم و بهشون ميخنديم 🙆🏼‍♀️

@mmoltames


افرادی که به شدت درون‌گرا هستند
اغلب این ۷ رفتار را از خود نشان می‌دهند
(بدون این که خودشان بدانند)


۱. تمایل به تأمل عمیق
یکی از ویژگی‌های بارز درون‌گراها، میل به تأمل عمیق درباره زندگی، احساسات و برداشت‌هایشان از جهان است. این افراد به‌طور طبیعی تمایل دارند که در ذهن خود کاوش کنند و به موضوعات از زوایای مختلف نگاه کنند.
این تأملات به سطح بالایی از خودآگاهی منجر می‌شود و گاهی باعث می‌شود درون‌گراها در جمع‌ها به نظر دور از محیط یا غرق در افکار خود به نظر برسند. برای آنها، این فرایند تأمل، کاملاً غیرارادی است و به‌طور ناخودآگاه به آن می‌پردازند.
در نتیجه، گاهی از دنیای بیرون فاصله می‌گیرند و وارد دنیای درونی خود می‌شوند. این رفتار به‌جای اینکه بی‌توجهی تلقی شود، نشانه عمق درک و تحلیل ذهنی آن‌ها است.

۲. ترجیح مکالمات دونفره به گروهی
درون‌گراها معمولاً مکالمات دونفره و صمیمی را به گفتگوهای گروهی پرهیاهو ترجیح می‌دهند. تعاملات شخصی و عمیق برای آن‌ها بسیار جذاب‌تر از گفت‌وگوهای سطحی در جمع‌های بزرگ است. در مهمانی‌ها یا جمع‌های کاری، این افراد بیشتر به گوشه‌های آرام‌تر می‌روند و با یک نفر به گفت‌وگو می‌پردازند تا این که در میان جمع قرار گیرند.

حتی در محیط‌های کاری، آن‌ها ترجیح می‌دهند در جلسات کوچک شرکت کنند یا از پیام‌های خصوصی برای ارتباط استفاده کنند.

۳. نیاز به تنهایی برای بازیابی انرژی
درون‌گراها پس از تعاملات اجتماعی، حتی اگر از آن لذت برده باشند، اغلب احساس خستگی می‌کنند و به زمانی برای تنهایی نیاز دارند تا انرژی خود را بازسازی کنند. برخلاف برون‌گراها که از تعامل اجتماعی انرژی می‌گیرند، درون‌گراها با تمرکز بر خود و خلوت با افکارشان انرژی کسب می‌کنند.
این نیاز به تنهایی ممکن است از سوی دیگران به اشتباه به‌عنوان رفتار ضد اجتماعی تعبیر شود، اما حقیقت این است که آن‌ها صرفاً به فضایی برای بهینه‌سازی ذهنی و جسمی خود نیاز دارند.

۴. ترجیح شنیدن به صحبت کردن
یکی دیگر از ویژگی‌های درون‌گراها، تمایل به شنیدن بیشتر از صحبت کردن است. این افراد معمولاً عمیقاً به صحبت‌های دیگران گوش می‌دهند و قبل از پاسخ دادن، موضوع را کاملاً تحلیل می‌کنند. این ویژگی آن‌ها را به شنوندگانی عالی و هم‌صحبت‌هایی تأمل‌برانگیز تبدیل می‌کند.
درون‌گراها ترجیح می‌دهند تنها زمانی صحبت کنند که حرفی معنادار و ارزشمند برای گفتن داشته باشند.

۵. وسواس فکری در تصمیم‌گیری‌ها
تصمیم‌گیری برای افراد درون‌گرا فرایندی پیچیده و پر از تحلیل است. از انتخاب‌های ساده مانند انتخاب یک رستوران تا تصمیم‌گیری‌های بزرگ‌تر مانند مسیر شغلی، آن‌ها تمایل دارند تمام جوانب را بررسی کنند. این وسواس فکری ناشی از تأملات عمیق آن‌ها است و باعث می‌شود همیشه در تلاش باشند بهترین گزینه را انتخاب کنند

۶. حساسیت به محرک‌های بیرونی

درون‌گراها اغلب نسبت به محیط اطراف حساس‌تر از برون‌گراها هستند. صداهای بلند، نورهای تند یا فضاهای شلوغ می‌توانند آن‌ها را به‌سرعت خسته یا مضطرب کنند. این حساسیت، ناشی از نحوه پردازش محرک‌ها در مغز آن‌ها است. به همین دلیل، درون‌گراها معمولاً محیط‌های آرام و خلوت را ترجیح می‌دهند. شاید خودشان به‌صورت خودآگاه متوجه این حساسیت نباشند، اما این ویژگی به‌شدت در رفتارهای روزمره آن‌ها تأثیرگذار است.

۷. ارزش‌گذاری کیفیت به‌جای کمیت در روابط
برای درون‌گراها، داشتن چند دوست صمیمی و باکیفیت بسیار مهم‌تر از داشتن دایره وسیعی از آشنایان است. آن‌ها در روابط خود به‌دنبال عمق و اصالت هستند و روابط سطحی یا گذرا برایشان جذابیتی ندارد.

نتیجه‌گیری: قدرت پنهان در درون‌گرایی

زندگی یک فرد درون‌گرا، سرشار از تأملات عمیق، ارتباطات معنادار و لحظات آرام است. ویژگی‌هایی که گاهی در تضاد با دنیای پرهیاهوی برون‌گراها به نظر می‌رسند، در حقیقت جنبه‌های ارزشمندی از شخصیت درون‌گراها را نشان می‌دهند.

اگر این ویژگی‌ها را در خود یا نزدیکانتان مشاهده می‌کنید، به یاد داشته باشید که این رفتارها نه تنها طبیعی هستند، بلکه نشان‌دهنده قدرت و اصالت شخصیت درون‌گراها هستند.

در جهانی که گاهی بیش از حد به سمت برون‌گرایی گرایش دارد، درون‌گرایی نیز باید به‌عنوان یک قدرت ارزشمند شناخته و ارج نهاده شود.

مترجم:علیرضا مجیدی

@mmoltames


بگردین، آدم هم‌قد خودتون رو پیدا کنین

ما یه دوست‌پسری داشتیم، موجه و خوش اخلاق و بساز. ولی خب از دار دنیا هیچی نداشت.

یه ماشین قراضه، دو سه دست لباس و با پدرمادرش هم زندگی می‌کرد. گفتیم زشته چشم‌مون به مال و اموال مرد باشه، زن مستقلیم، خونه زندگی خودمون رو داریم، اخلاق مهمه…اخلاق

خلاصه‌ش که اولش واقعا همه‌چی خوب، وسطاش هم بدی نبود، اما همه‌چی می‌دونین کی سخت شد؟!

اونجا که هیچ آینده‌ای نمی‌شد باهاش داشت.
یعنی چون عادت داشت توی یه سطحی بمونه، همون رو نگه می‌داشت، تغییری نمی‌داد.

حالا اگه این وسطا مسطا بار می‌خورد و یه چیز زندگی خودش تغییر می‌کرد اوکی بود، اما این‌که خودش تلاش کنه، بسازه، بخواد؟! اصلا.

مرد ساختن نبود. رابطه رو هم من پیش می‌بردم، نگه می‌داشتم و می‌ساختم.
یه‌جا منم خسته شدم، گفتم فلانی بیا بگو ماه دیگه این پارچ رو باهم می‌خریم، باشه؟!

گفت نه من نمی‌تونم، حقوقم کفاف نمی‌ده.
کار پیدا کردم براش ایراد گرفت و نرفت.

ظاهر خوب‌ها، در حد این‌که وقتی بهم زدیم بعضی از دوستانم ازم شاکی که تو مرد نگه‌دار نیستی بهانه میاری. ولی من نمی‌تونستم دیگه، کلافه و کم شده بودم، گم بودم

من از ۲۰ سالگی کار کردم، با یکی از ناامن‌ترین شغل‌ها، خونه و زندگی خودم رو بدون کمک کسی راه انداختم، دیدم روزنامه‌نگاری پول نداره، کار دیگه گذاشتم کنارش، تازه همه این‌ها در کنار یه مریضی سخت و لب گوری بود.
خب؟ بهش می‌گفتم من رو ببین، جای من بودی چی کار می‌کردی؟! فلسفه می‌بافت.

بهم زدن هم این‌جوری بود که یه روز من خسته شدم بعد دو سال و جواب مسیجش رو ندادم، اونم مسیج نداد دیگه، حتی نیومد بپرسه چرا، چی شد، زنده‌ای یا مرده. تموم شد.

بعدترها فهمیدم خیانت هم کرده. که اون‌هم مطمئنم خودش نرفته بود دنبال خیانت و پیش اومده بود و اینم نه نگفته بود.

حالا یه وقتایی می‌بینمش، هنوز همون ماشین قراضه رو داره، همون لباس‌ها رو می‌پوشه و همون آدمه، بی‌هیچ تغییری تو کیفیت و کمیت زندگی.

ولی می‌دونین همیشه فکر می‌کنم مشکل اون نبود.
مشکل من بودم که گرفتار نظریه‌های بندتنبونی رابطه بودم و ادایی که مهم نیست طرف چی داره، من که دستم تو جیب اون نیست.

الان که کمی عاقل‌تر و بالغ‌ترم ولی فکر می‌کنم تو هرسنی و با هرشرایطی، باید با آدمی باشی اندازه خودت یا کمی بالاتر.

چون وقتی کوتاه‌تر رو انتخاب می‌کنی یا کوتاه می‌شی یا مثل من از یه‌جایی به بعد کوتاهی رو نمی‌پذیری، اذیت می‌شی.
آدما هم کش نمیان.

از بیست و سه چارسالگی به بعد معلومه خمیرمایه‌شون چیه و چقد اهل خواستن و ساختن زندگی هستن یا نه. مهمه بدونی زندگیت رو با کسی قسمت می‌کنی که زندگی رو می‌خواد، بلده و در حد توانش ساخته

بنابراین این‌که مثلا بدونی با مردی که ماشین نداره، مردی که با پدرومادرش تو یه خونه زندگی می‌کنه یا مثلا توی یه شغل کم‌درآمد گیر کرده و حاضر نیست کار دیگه‌ای بکنه، نباید بری دیت، نشونه عوضی بودن نیست، نشونه خودشناسیه. برعکسش هم برای مردها.

می‌دونین ما رو عادت دادن به ظاهرسازی من اون موقع انقدر ظاهر زن مستقل و آزاد برام مهم بود که از اون‌طرف بوم افتادم.

اشکالی هم نداشت، تجربه‌س بالاخره. اما اگه عقل امروزم رو داشتم، نشونه‌های بی‌اراده‌گی برای تغییر رو جدی می‌گرفتم.

اون مرد چیزی از زندگی اضافه‌تر نمی‌خواست، من رو هم بیشتر از یه حدی نمی‌خواست در نتیجه ‏و این‌ها مهمه، چون رابطه به هرحال شش ماه اول با اخلاق خوش و قربونت برم دووم میاره، اما بعدش شکل زندگی، درخواست‌ها از زندگی و بایدهایی مهم میشه که اگه برای یکی از پارتنرها اهمیت نداشته باشه یا از هم می‌پاشه یا ممکنه یکی از پارتنرها کوتاه و ضعیف و کم شه که هیچکدوم اینا جالب نیست.

‏خلاصه‌ش که عزیزان من بگردین، هم‌قد خودتون رو پیدا کنین.

اصلا هم اشتباه نیست که ملاک‌های مهم داشته باشین؛ هرچقدر هم به نظر دیگران ابلهانه یا مزخرف.

در نهایت کسی به جز خودتون قرار نیست هزینه یه رابطه اشتباه رو بده، پس تا جایی که می‌تونین، هزینه‌ها رو کم کنین ‏حتی اگه قرار معیارها گزینه‌های موجود رو کم کنه، تنهاترین شین، مورد قضاوت اطرافیانتون قرار بگیرن، بازهم خودتون و خواست‌تون رو اولویت قرار بدین.

چون در نهایت دست شما توی جیب خودتونه و پول، ظاهر قضیه‌س، یه جایی مجبورین می‌شین از جیب خالی خواسته‌ها و رویاهاتون، شپش دربیارین ‏اونجا دیگه کسی به کمک‌تون نمی‌آد، همون پارتنر هم کاری از دستش برنمیاد، خودتون می‌مونین و یه مسیر پشت‌سر گذاشته سخت و زخم‌ها و خلاهایی که خیلی دیر و سخت ترمیم می‌شن.

و خب، آدمیزاد اول از همه باید حواسش به خودش باشه، خودش رو دقیق بشناسه، بخواد، زندگی کنه و بعد بره سراغ بقیه.

#نازنین_متین_نیا

@mmoltames


جمع کن کاسه کوزه تو ...

در قدیم برای قمار بازی علاوه بر خانه هائی که در آن قمار راه می انداختند مکانهای مثل خرابه ها و پشت دروازه های شهر و روی پشت بام حمامها و جاهای کم رفت و آمد سفره هائی برای این کار گشوده میشد و گرداننده قمار را کاسه کوزه دار می گفتند.
کاسه کوزه سمبل این حرفه بشمار میرفت.
غرض از کاسه ظرفی بود که از هر یک تومان بُرد، یک قران سهم گرداننده یا قمار خانه دار در آن انداخته میشد یعنی یک دهم مبلغ بُرد و کوزه نیز گلدان دهن باریک یا کوزه کوچکی بود که تاس را در آن ریخته و تکان داده و روی بساط می انداختند تا از یک تا شش چه رقمی بنشیند.
در کنار کاسه کوزه دار و قمار بازها اشخاصی نیز بودند که به آنها جیزگر می گفتند یعنی پول قرض بده. به کسانی که باخته و همچنان اصرار به بازی داشتند.
این جیزگرها نزولی برابر تومان به تومان قرض می دادند.
که البته اصطلاح جیز شد یا جیز میشی از همین جا آمده در واقع به معنی سوزاندن طرف که وقتی از جوش و خروش و هیجان بازی بیرون می آمدند میفهمیدند که چه بلائی سرشان آمده است.
و البته هنگامی که کار به دعوا و چاقو کشی و چوب و چماق میرسید، آژان و پاسبان پست سر رسیده و به بساط قماربازها حمله ور میشدند و اول کار آنها این بود که با لگدی کاسه و کوزه و بساط داخل سفره را به کناری پرت کرده و با گفتن جمع کن کاسه کوزه تو، همه لات و لوتها و اراذل را ریسه کرده و به کلانتری محل می بردند....

تهران قدیم - جعفر شهری


@mmoltames


دوستی که پس از یک سوتفاهم جزئی
تبدیل به دشمن می‌شود،
همیشه دشمن بوده است؛
فقط دیگر تظاهر نمی‌کند!

💬رابرت گرین


@mmoltames


چرا در بسته‌های چیپس اینقدر هوا وجود دارد؟

دلایل منطقی و علمی پشت این مقدار هوا وجود دارد که البته واضح‌ترین آن‌ها به حفظ کیفیت چیپس‌ها و جلوگیری از آسیب به آن‌ها در هنگام حمل‌ونقل مربوط می‌شود.

شاید شنیده باشید که بسته‌های چیپس پر از هوا هستند تا از له شدن چیپس‌ها جلوگیری کنند.
به نوعی می‌توان گفت این هوا به عنوان یک کیسه هوای محافظ عمل می‌کند که مانع از آسیب‌دیدن بسته در هنگام جابجایی می‌شود.

این هوا همچنین کمک می‌کند تا بسته به تغییرات فشار جو واکنش نشان دهد. به‌خصوص اگر بسته‌ها با هواپیما حمل شوند، تغییرات فشار جو می‌تواند بر محتویات بسته تاثیر بگذارد.

اما نکته‌ای که کمتر کسی به آن توجه می‌کند این است که هوای بسته‌بندی در حقیقت ترکیب هوای معمولی را ندارد.
گاز داخل بسته‌ها، در واقع گاز نیتروژن است.

اگر چیپس‌ها در معرض اکسیژن قرار بگیرند، خیلی زود نرم شده و کیفیت خود را از دست می‌دهند. برای اینکه متوجه شوید چطور این اتفاق می‌افتد، کافی است یک بسته چیپس باز کنید و آن را برای یک شب رها کنید. روز بعد خواهید دید که چیپس‌ها کاملاً نرم و بی‌مزه شده‌اند.

نیتروژن به این دلیل در بسته‌ها قرار داده می‌شود که به‌طور مؤثری مانع از اکسید شدن روغن‌ها و نشاسته‌های چیپس‌ها می‌شود. اکسیداسیون موجب می‌شود چیپس‌ها طعم و بافت خود را از دست بدهند.

از آنجا که نیتروژن گازی غیرواکنشی، بی‌بو و بی‌خطر برای مصرف در بسته‌بندی مواد غذایی است، انتخابی ایده‌آل برای حفظ تازگی چیپس‌ها به شمار می‌آید.

آیا واقعاً این مقدار هوا لازم است؟

هنری هارگریوز (Henry Hargreaves)، هنرمند و عکاس غذا، با تحقیقاتی شخصی به این موضوع پرداخت که آیا واقعاً مقدار زیادی هوا در بسته‌ها برای محافظت از چیپس‌ها ضروری است یا خیر.

او که از وضعیت بسته‌بندی چیپس‌ها ناامید شده بود، دست به آزمایش زد تا بفهمد آیا این مقدار هوا واقعاً به حفظ سالم ماندن محتویات کمک می‌کند یا فقط برای ظاهر بسته است.

نتیجه‌ای که هارگریوز به آن رسید ممکن است برایتان شوکه‌کننده باشد:

او متوجه شد که بسته‌هایی که مقدار زیادی هوا دارند، بیشتر در معرض شکستن و خرد شدن چیپس‌ها هستند. او گفت:
«من فکر می‌کردم که هوا از شکستن چیپس‌ها جلوگیری می‌کند، اما برعکس، بسته‌هایی که بیشترین مقدار هوا را داشتند، بیشترین آسیب را دیدند.

وقتی چیپس‌ها را در بسته‌بندی وکیوم قرار دادم، متوجه شدم که این روش بهترین راه برای حمل‌ونقل بدون شکستن محتویات است.»

این یافته‌ها باعث شد که هارگریوز به این فکر کند که آیا واقعاً در بسته‌بندی چیپس‌ها از هوای اضافی استفاده می‌شود یا اینکه تولیدکنندگان صرفاً به دلیل حفظ ظاهر بسته‌ها و کاهش حجم محصول از این روش استفاده می‌کنند.

آیا زمان تغییر سیاست‌های بسته‌بندی رسیده است؟

با اینکه تحقیقات هنری هارگریوز به‌طور رسمی در دنیای علم منتشر نشده‌اند، اما نتایج تجربی او توجه‌ها را جلب کرده‌اند.

به‌ویژه که هارگریوز به نکته‌ای مهم اشاره کرد:

«برای مثال، اگر بسته‌های اینقدر حجیم نباشند از هر 100 کامیونی که چیپس‌های دوریتوس را حمل می‌کنند، به 86 تا نیازی پیدا نمی‌شود.

یعنی میزان قابل توجهی دی اکسید کربن به خاطر حمل و نقل چیپس وارد جو می‌شود.

پس افزایش حجم گاز نیتروژن در بسته‌های چیپس، علاوه بر اینکه ممکن است مفید نباشد، در نهایت منجر به مصرف بی‌رویه منابع انرژی و اصطلاحا ایجاد رد پای کربنی می‌شود.

بنابراین شاید وقت آن رسیده باشد که تولیدکنندگان به جای پمپاژ بیش از حد هوا در بسته‌ها، راه‌های مؤثرتری برای بسته‌بندی و حمل‌ونقل پیدا کنند که هم کیفیت محصول حفظ شود و هم تاثیرات منفی بر محیط‌زیست کاهش یابد.

وبسایت یک پزشک

@mmoltames


یه نفر را هم می‌شناختم با‌ادب و با شخصیت. روز آخر، وقتی فهمید همه چیز مطابق میلش پیش نمیره تبدیل شد به یه آدم بددهن و بی‌شخصیت.

مونده بودم اینو کجای دلم بذارم که قسمت شد یه نمایش ببینم به اسم سی و یک رویا. یه جای نمایش یکی گفت تو دنیایی که ۵۱ بر ۱۷ بخش‌پذیره، هر کاری از هر کس بر میاد. 

میخوام بگم یه وقت هایی آدم‌ها در وضعیت تقسیم ۵۱ بر ۱۷ قرار می‌گیرن. یه کاری ازشون سر می‌زنه که انتظار نداری. بعضی وقت‌ها بخش‌پذیری ۵۱ بر ۱۷ شون خیلی ترحم‌انگیزه، بعضی وقت‌ها فاجعه است، بعضی وقت‌ها هم میشه از کنارش گذشت.

چه کاری از دست ما بر میاد؟ هیچی،
همین که وقتی سر و کله یه ۱۷ از دور پیدا شد
مواظب باشیم از ۵۲ پایین تر نریم.

امیرعلی بنی اسدی

@mmoltames


ما آدم ها در زمانِ ناچارى ياد مي گيريم، رانندگی كردن را، وقتی تنها شغل راننده بودن است.

نفس كشيدن از دهان را، وقتی كه بينی گرفته مي شود.

شنا كردن را، وقتی تا چشم كار مي كند آب است.
درنده بودن را وقتی سرنوشت آهو بودن مرگ است.
سنگ بودن را وقتی خاک ها جارو مي شوند و تحمل كردن را وقتی دلتنگی چون ميله ای آهنی تا ته توی قلبمان فرو رفته.

تحمل كردن. اين واژه مغموم.
زخم كه عميق شود تحمل كردن نبايد از جنس چسب زخم های پارچه ای باشد، بايد نخِ بخيه ای شود كه چنان بدوزد اين زخم را كه هيچ دلتنگی ای به چشم‌ها نشت پيدا نكند.

ما آدم‌ها در زمان ناچاری، وقتی طبيبی نيست، ياد مي گيريم طبيب خود بودن را.

#مهتاب_خلیفپور

@mmoltames


«روز آبی_پکن» چگونه یک روز آبی در چین ۲۰۱۴، توانست سرنوشت یک شهر بلکه بک کشور را تغییر دهد و‌ پکن را در عرض کمتر از ۱۰ سال از جهنم آلودگی هوا به یکی از پاکترین پایتختهای جهان در زمینه شاخص های آلایندگی هوا تبدیل کند

آنچه در پی میاید داستان اراده یک شهر برای زیستن است

آبی پکن یا آبی APEC اصطلاحی است که برای توصیف آسمان موقتی بالای پکن درست
قبل از اجلاس APEC 2014 پدیدار شد. این اصطلاح به وضوح پکنی را نشان می‌دهد که چین می‌خواست به جهان ارائه دهد در حالی که میزبان ۲۱ رهبر اقتصادهای آسیا-اقیانوسیه بود.

این اصطلاح همچنین یادآور المپیک ۲۰۰۸ پکن است

زمانی که آسمان آبی و صاف بود و تنها تعداد کمی خودرو در خیابان‌های خالی در میان کارخانه‌های تعطیل در پکن و استان‌های همسایه‌اش حرکت می‌کردند.

پکن بار دیگر نشان داد که حاضر است زمان، انرژی، پول و منابع تبلیغاتی را صرف کند تا جهان را با نمایش بهترین چهره خود تحت تأثیر قرار دهد

روز آبی پکن، تأثیرات قابل توجهی بر مردم و رهبران چین گذاشت و به عنوان یک الگوی الهام بخش برای کاهش آلودگی هوا در این کشور عمل کرد.این پدیده نشان داد که با برنامه‌ریزی دقیق و اعمال محدودیت‌، می‌توان کیفیت هوا را بهبود بخشید و آسمانی آبی و پاک را به ارمغان آورد

رشد سریع اقتصادی،افزایش جمعیت و افزایش چشمگیر تعداد خودروها، فشار زیادی بر محیط زیست شهر پکن،به ویژه کیفیت هوا، وارد کرد.

پیش از اقدامات جدی دولت چین، آلودگی هوا در پکن بسیار شدید بود و به یک بحران سلامتی عمومی تبدیل شده بود. دلایل اصلی این آلودگی شدید عبارت بودند از:

۱-اتکا به زغال سنگ:
استفاده گسترده از زغال سنگ در نیروگاه‌ها، صنایع و حتی منازل مسکونی، منجر به انتشار مقادیر زیادی دی‌اکسید گوگرد، اکسیدهای نیتروژن و ذرات معلق می‌شد.

۲-صنایع آلاینده: رشد سریع صنعتی و عدم رعایت استانداردهای زیست محیطی در بسیاری از صنایع، به آلودگی هوا دامن میزد

۳-افزایش استفاده از خودرو:رشد سریع استفاده از خودروهای شخصی،به ویژه خودروهای قدیمی موجب افزایش انتشار گازهای گلخانه‌ای و ذرات معلق می‌شد

۴-شرایط جوی نامناسب:شرایط جوی خاص منطقه،مانند وارونگی، باعث می‌شد که آلاینده‌ها در لایه‌های پایین جو محبوس شوند و غلظت آن‌ها به شدت افزایش یابد


دولت چین برای مقابله با این بحران، اقدامات گسترده‌ای را در پیش گرفت که برخی از آن‌ها عبارتند از:

۱-کاهش مصرف زغال سنگ: جایگزینی تدریجی زغال سنگ با انرژی پاک‌تر مانند گاز طبیعی و انرژی‌ تجدیدپذیر

۲_توسعه صنایع پاک:تشویق صنایع به استفاده از فناوری‌های پاک و کاهش انتشار آلاینده‌ها

۳-اعمال محدودیت‌های ترافیکی شدید: به نحوی که در روز تنها دو عدد شماره آخر پلاک (یک پنجم) خودرو ها اجاره تردد دارند

۴-تشویق استفاده از حمل و نقل عمومی و توسعه زیرساخت‌های حمل و نقل پاک به ویژه خودرو برقی


۴-بهبود کیفیت سوخت: بهبود کیفیت سوخت‌های مصرفی در خودروها و صنایع

۵- گسترش استفاده از خودروهای برقی: تمامی تاکسی ها و اتوبوس های شهری پکن برقی شدند و خودروهای با کیفیت برقی ساخت چین در دسترس مصرف کننده قرار گرفت

۶-کاشت درختان: افزایش پوشش گیاهی برای جذب آلاینده‌ها و بهبود کیفیت هوا

۷-مشارکت مردمی: آگاه‌سازی مردم در مورد خطرات آلودگی هوا و تشویق آن‌ها به مشارکت در کاهش آن.

۸-نظارت و کنترل دقیق: ایجاد سیستم‌های نظارت بر کیفیت هوا و اعمال قوانین و مقررات سخت‌گیرانه برای صنایع آلاینده


تهران ما نیر میتواند با الگوبرداری از تجربیات پکن و با اتخاذ تدابیر جدی و جامع،به بهبود کیفیت هوای خود همت گمارد.

به نظرم مهمترین درس روز آبی پکن برای تهران این است: برای موفقیت در کاهش آلودگی هوا، اراده یک شهر برای زیستن و مشارکت همه جانبه مردم، دولت و بخش خصوصی ضروری است

دکتر آریابرزن محمدی

@mmoltames


راحت ترین راه شناخت پسری که به صورت افراطی به مادرش وابسته است:

۱ توی صحبت هاش دائم حرف از مامانش میزنه.
۲ توی طول روز زیاد با مامانش تماس داره

۳ گزارش کامل روزش رو به مامانش میده
۴ در تصمیم گیری هاش نظر مامانش خیلی براش مهمه.

۵ هیچ کاری رو بدون مشورت با مامانش انجام نمیده.
۶ نظر و حرف های مامانش خیلی روش اثر میزاره.
۷ اگر به حق از رفتار مامانش انتقاد کنی به شدت گارد میگیره.

پسرِ وابسته ای که استقلال عاطفی و فکری نداره؛ گزینه مناسبی برای رابطه ی عاطفی و ازدواج نیست .پس وقتت رو تلف نکن

@mmoltames


نوشته‌اى از "دالتون ترومبو" نويسنده و فيلم‌نامه نویس امريكايى:

یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم.

فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید.

ناگفته هم نماند که خودم بدم نمی‌آمد که او اینقدر شیفته‌ی یک آدمِ فراواقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده!

ما با هم ازدواج کردیم.

سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهرهای دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم.

در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که حالا بعد از جدایی‌مان، چراغِ راهِ آینده‌ی رفتارهایم شده:

-«منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی!... ولی می‌بینم الآن هیچی نیستی!... یه آدمِ معمولی!»

امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریبا همه‌ی ما در طولِ زند‌گی، به لحظه‌اى می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌اى مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند.

و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرزِ دهشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.

ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوش‌مان می‌آید، بُت درست کنیم و از آن‌ها «اَبَر انسان» بسازیم و وقتی آن شخصیتِ ابر انسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم.

واقعیت آن است که همه، آدم‌های معمولی‌اى هستند.

حتی آن‌هایی که ما ابر انسان می‌پنداریم هم دست‌شویی می‌روند، وقتی می‌خوابند آبِ دهن‌شان روی بالش می‌ریزد، آن‌ها هم دچار اسهال و یبوست می‌شوند، می‌ترسند، دروغ می‌گویند، عرقِ‌شان بوی گند می‌دهد و دهن‌شان سرِ صبح، بوی ....!

بعدها که فرصتی شد تا به هنرجویانِ ادبیات و تئاتر آموزش بدهم، احساس کردم هنرجویانم ناخواسته و از روی لطف، دوست داشتند بگویند که مربی‌ ما، آدمِ خیلی عجیب و غریبی است!

اولین چاره‌ی کار این بود که از آن‌ها بخواهم «استاد» خطابم نکنند. چون اصولا این لفظ برای منی که سطحِ علمی و آکادمیکِ لازم را ندارم، عنوانِ اشتباهی است.

در قدم بعد، سعی کردم ‌بهشان نشان دهم که من هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، نیازهای طبیعی‌ دارم؛ عصبانی می‌شوم، غمگین می‌شوم، گرسنه می‌شوم، دستشویی می‌روم، دست و بالم درد می‌گیرد و هزار و یک چیزِ دیگر که همه‌ی آدم‌ها دارند.

اما به نظرم، دو چیز خیلی مهم هست که باید هر کس به خودش بگوید و نگذارد دیگران از او تصویری فراانسانی و غیرواقعی بسازند:

اول؛ احترام
حتی جلوی پای یک پسربچه‌ی 7 ساله هم باید بلند شد و یا بعد از یک دخترِ 5 ساله از در عبور کرد.
باید آنقدر به دیگران احترام گذاشت که بدانند نه تنها از تو چیزی کم ندارند که به مراتب از تو با ارزش‌تر و مهم‌ترند.

و بعد؛ راست‌گویی
به عقیده‌ی من هیچ ارزشی و خصلتی بزرگ‌تر و انسانی‌تر از راست‌گویی نیست.

اعترافِ به «ندانستن» و «نتوانستن» یکی از بزرگ‌ترین سدهایی است که ما در طولِ عمرمان باید از آن بگذریم.

اطرافیان اگر بدانند که ما هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، یک آدمِ با نیازهای عادی هستیم، هرگز تصورشان از ما، تصوری فراواقعی نخواهد شد.

این‌هایی که گفتم، فقط مخصوصِ هنرجو و مربی نیست. خیلی به کارِ عاشق و معشوق‌ها هم می‌آید.
به یک ‌دلداده‌ی شیفته باید گفت:

«کسی که تو امروز در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، شامپانزه‌ای تمام‌عیار می‌شود!... تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپراستار!»

همه‌ی ما آدمیم. آدم‌های خیلی معمولی.

#James_Dalton_Trumbo
1905 - 1976

@mmoltames


از دو سه روز قبلش هدیه میگرفتند. توی خانواده ما رسم بود برادرها برای خواهرهایشان چیزی بگیرند و شب یلدا هدیه بدهند.

ما یک عمه داشتیم. چهار برادر برای خواهرشان هدیه میگرفتند, عمه توی کرج ساکن بود, شب یلدا میرفتیم خانه عمه جان. همه عموها بودند, انار بود, هندوانه بود, تنقلات بود, دور کرسی جا نمیشد, ما بچه ها توی سروکله هم میزدیم

زمان از دست همه در میرفت, گاهی ساعت دو سه شب میرسیدیم خانه و فردایش هم مدرسه بود و بزرگترها هم باید سرکار میرفتند ولی باز کسی خسته نبود

آن دور هم بودنها انگار انرژی بیشتری به آدم میداد, یادم هست یکی دوباری برف هم آمد آن سالها, شب یلدا رنگ داشت آنموقع ها, مثل حالا سرد و خاکستری نبود

مثل حالا توی هیاهوی زندگی گم نشده بود, از یک جایی به بعد انگار کوچه ای را اشتباه پیچیدیم و گم شدیم.

ای لیا
@mmoltames


باور غلط:هر چی کم محلی کنی بیشتر عاشقت میشه.

رابطه ی سالم به توجه دوطرفه نیاز داره؛ پس نیازی نیست بازی روانی راه بندازی و به طرف مقابل آسیب بزنی.

باور غلط:جواب پیام هاش رو دیر به دیر بده تا فکر نکنه خیلی مشتاقی و منتظرشی.

وقتی بدون دلیل منطقی منتظرش بذاری رابطه ی عاطفیتون سرد میشه و اونم متقابلا همین رفتار رو تکرار میکنه و در نهایت ولتون می کنه میره

باور غلط:دست نیافتنی باش. پسش بزن تا برات بجنگه.

باید یاد بگیریم توی رابطه ی عاطفی هر
کدوممون به اندازه حضور داشته باشیم.

@mmoltames


چندسال قبل خیلی اوضاع مالیم خراب بود، با اینکه کار میکردم ولی چون خرج دانشگاه و یه سری مسائل دیگه رو داشتم گاهی حتی اندازه کرایه تاکسی هم برام پول باقی نمیموند، برای بخشی از همین مسیرم رو پیاده میرفتم.
توی مسیرم از این کبابی هایی بود که پشت ویترین کلی کباب توی کره خوابونده بودن
توی همون ویترین نون رو توی آب کباب و کره خیس میکرد و لقمه کباب می‌گرفت.
منم هر روز دقیقا توی اوج گشنگی از اونجا رد میشدم و چند ثانیه با حسرت به اونجا نگاه میکردم و رد میشدم.
یه روز گفتم کل مسیر رو پیاده برم و به جاش از کبابیه یه لقمه کباب بخرم که حداقل حسرت به دلش نَمی‌رم.
رفتم توی مغازه و گفتم لقمه ویژتون چنده؟
مبلغ رو که گفت دیدم پولم نمیرسه، با لب و لوچه آویزون گفتم پس یه لقمه کوبیده ساده بدید.
موقع تحویل غذا دیدم یه لقمه ویژه با یه نوشابه بهم داد، گفتم اشتباهی دادید، گفتن همین برات فاکتور شده.
یارو از قیافم فهمیده بود دلم میخواد ولی پول ندارم
اون فقط یه لقمه ساده بود ولی هنوز که هنوزه یادش میفتم حالم خوب میشه.
اینکه یادم میادحسرت وناراحتی من برای یکی توی دنیا مهم بود و در حد وسع خودش برای حال خوب من تلاش کرد حالم رو خوب می‌کنه.
حقیقتا با همین چیزهای ساده و کم هزینه میتونیم قهرمان زندگی یکی دیگه بشیم و حالشو عوض کنیم

@mmoltames


رِد فِلَگ تو رابطه یعنی نشونه‌هایی که می‌گن این رابطه ممکنه سالم نباشه یا آینده خوبی نداشته باشه.

اینا پنج تا از مهم‌ترین رِد فِلَگ‌ها ی رابطه هستن:

1. کنترل‌گر بودن
مثلا طرفت مدام می‌پرسه چرا این لباس رو پوشیدی؟ چرا این دوستتو هنوز می‌بینی؟ یا حتی پسورد گوشی و اینستاتو می‌خواد. این یعنی داره استقلالت رو محدود می‌کنه و بهت اعتماد نداره.

2. دروغ گفتن یا پنهون‌کاری
فرض کن می‌گه “با یکی از بچه‌ها بیرون بودم” ولی بعداً می‌فهمی با کسی دیگه بوده. یا هر بار یه داستان متفاوت از یه موضوع می‌گه. اینا نشون می‌ده شفاف نیست و نمی‌شه بهش اعتماد کرد.

3. بی‌احترامی
مثلا تو بحثا صدای خودش رو بلند می‌کنه، حرفای تو رو نادیده می‌گیره یا تو جمع یه شوخی می‌کنه که کوچیکت کنه. این نشونه‌ای از نبود احترامه، که برای یه رابطه سالم لازمه.

4. بازی دادن احساسی
تصور کن وقتی عصبانی می‌شی، می‌گه “داری زیادی واکنش نشون می‌دی”، یا وقتی ازش چیزی می‌خوای، طوری رفتار می‌کنه که انگار طلبکاری. اینجوری همیشه تو حس گناه و شک نگهت می‌داره.

5. عدم تعهد
مثلاً وقتی در مورد آینده صحبت می‌کنی، می‌گه “فعلاً زندگی رو همینطوری پیش ببریم” یا هیچ‌وقت جایگاهت تو زندگیش مشخص نیست.
این یعنی نمی‌خواد یا نمی‌تونه به یه رابطه جدی فکر کنه.

رابطه سالم یعنی جایی که توش امنیت، اعتماد، و احترام باشه. اگه این نشونه‌ها رو دیدی، بهتره حواست رو بیشتر جمع کنی و حد و مرزات رو مشخص کنی.

@mmoltames


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
ربات های تسلا در دبی در حال حاضر به کمک توی خرید در پاساژها فعال شدن

ایرانم می خواد قانون های زمان عصر پارینه سنگی تصویب کنه .
قانونی که کل مملکت باهاش مخالفن و دارن فحش میدن
@mmoltames


ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺣﻔﻆ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ

ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪﯼ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؛ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ

ﻣﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺎﺯ داشتیم.

ما فکر می‌کردیم مرد باید قوی باشد و از زن مراقبت کند؛
نمی‌دانستیم قرار است که ما از یک دیگر مراقبت کنیم....
ما فکر می‌کردیم اگر به دنبال اهداف شخصی و رشد خود باشیم بی‌وفایی است؛ نمی‌دانستیم بیش از حد به حریم یک دیکر وارد شدن چقدر می‌تواند خفقان آور باشد...


ما فکر می‌کردیم وقتی طرف مقابل رشد کند، تهدیدی برای دیگری است؛ نمی‌دانستیم هر کدام آن قدر خوب هستیم، که احساس تهدید شدن نکنیم.

فکر می‌کردیم هر کس در خواست کمک کند ضعیف است؛ نمی‌دانستیم همه به کمک نیاز دارند

فکر می‌کردیم پول ما را ایمن می‌کند؛ نمی‌دانستیم که امنیت؛ یعنی بدانید که می‌توانید زندگی‌تان را بسازید، و در کنارش مادیات هم قرار دارد.

فکر می‌کردیم دیگری به ما عشق نمی‌ورزد؛نمی‌دانستیم که ما عشق او را احساس نمی‌کنیم و نمی پذیریم.

او گمان می‌کرد من خوشحالم نمی‌دانست چقدر ترسیدم.
من گمان می‌کردم او خوشحال است؛ نمی‌دانستم چقدر ترسیده است... ما نمی‌دانستیم...ما فقط نمی‌دانستیم...خیلی چیزها بود که نمی‌دانستیم...


ﺑﺎﺧﺘﻦ ﯾﮏ ﻋﺸﻖ، ﯾﺎﻓﺘﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺟﻔﺮﺯ

@mmoltames

20 last posts shown.