التماس تفکر


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


تبلیغات 👈 @mr_mim3

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


به خاطرات قدیم که فکر می‌کنم، خشونت توی مدرسه، گیر دادن به ابروهای دخترا، تحقیرهای جامعه، همه‌ش گردن پدر مادرا بود. سطح فرهنگ پایین بود، الان تو مدرسه یه دهه هشتاد و نودی رو کسی تنبیه کنه، پدر مادر مدرسه رو آتیش می‌زنن.


@mmoltames


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
میگه شکر خدا جنگ داره شروع میشه!
بهروز افخمی پاچه خواری و زوال عقلش همزمان شده ،دست خودش نیست😞

@mmoltames


هر وقت فكر كردى اشتباه خيلى بزرگى رو مرتكب شدى، بياد بيار كه سال 1788 در جنگ ميان تركيه و اتريش، ارتش اتريش به اشتباه به نيروهاى خودى حمله كرد و 10 هزار نفر از نيروهاى خودى رو كشت!


@mmoltames


خری با رای گیری حاکم جنگل شد! خر حیوانات را مجبورکرد که ساعت شش صبح بیدار و شش عصر بخوابند! خر دستور داد که هرکدام از چارپایان و پرندگان و سایر حیوان ها فقط حق دارند شش لقمه غذا بخورند. اگر خواستند پینگ پنگ بازی کنند، هر تیم ۶ بازیکن داشته و زمان بازی نیز شش دقیقه باشد! خر قوانین شش‌گانه وضع می‌کرد..!

در یک روز دل انگیز، خروس ساعت ۵:۲۰ دقیقه صبح بیدار شد و آواز خواند خر خشمگین شد و در یک سخنرانی جنجالی گفت: قوانین ما از همه قوانین دیگران کاملتر است و خروج از اینها و تخلف از قانونهای شش‌گانه جرم محسوب و منجر به اشد مجازات می‌شود، و طی مراسمی خروس را اعدام کرد همه حیوان‌ها از اعدام خروس ترسیدند و از آن پس با دقت بیشتر قوانین را اجرا می‌کردند. بعداز گذشت چندین سال خر بیمار شد و در حال مرگ بود شیر به دیدارش رفت و گفت: من و تعدادی دیگر از حیوان‌ها می‌توانستیم قیام کنیم، ولی نخواستیم نظم جنگل به هم بریزد، حال بگو علت ابلاغ قوانین شش‌گانه چه بود؟ و چرا در این سالها سخت‌گیری کردی؟

خر گفت: حالا من بخاطر خریت یک چیزهایی ابلاغ کردم، شماها چرا این همه سال عین بُـز اطاعت کردید؟!

@mmoltames


حالا یه درصدم احتمال جنگ باشه
نه آموزشی دادن
نه اخطاری
نه هیچی
اولین ترقه بترکه
یه کثافتی بشه که تا دو قرن مردم دنیا برامون کانکس و آب معدنی بفرستن و تو فلاکت غلت بزنیم




@mmoltames


بدون شرح

@mmoltames


⁣کودک را وارد مسائل اقتصادی نکنید!
نـداريم، نيست!
از پس مخارج بر نمیایم!
گــرون ميشه، پولا رو دزدیدن، اختلاس شد، سال بعد میخواد قحطی بیاد!

صحبت از "نـداری" كودك را نا امن می كند.
شاید باور نکنید امروزه دغدغه خيلی از بچه ها همينه كه "بالاخـره بابام پول داره يا نه؟"، "پول بابام تموم شده؟"
اگه تموم شه، چـه اتفاقی برامون می افته؟"
پدر و مـادر بايد تفكر "فــراوانی" را در خانه حاكم كنند.
کودک نباید درگیر مسائل اقتصادی ما، بی پولی و تحریم و... شود.
اولين نا امنی اقتصادی در خــانواده،‌ ترويج تفكر "نداری" است.
تفكر "فراوانی"، به معنی خوش خيالی و گول زدن خودمان و فرزندمان نيست.
بلكه بــرای کودک ايجاد امنيت روانی است.
کودک توان حل مشکلات مالی ما و کشور ما را ندارد.
خودش را ضعیف و ناتوان میبیند و گاه حتی فکر میکند خودش عــامل این بدبختی و شرایط است.

@mmoltames


۱۳ عادت کسانی که دلسوز خودشان هستند
چطور_مترجم:نادیا زکالوند


۱. هر روز جملات مثبت را با خود تکرار می‌کنند
سیستم فعال‌کنندۀ مشبک (RAS) بخشی از مغزمان است که باعث می‌شود کلماتی را که هرروز تکرار می‌کنیم، چه منفی و چه مثبت، به بخشی از هویت‌مان تبدیل شود. بنابراین، وقتی هرروز جمله‌ای مثبت به خودتان می‌گویید، به‌مرورِزمان به بخشی از چیزی که هستید تبدیل می‌شود.
مثلا می‌توانید با برخی از جملات زیر شروع کنید:

_ من باارزش هستم
_ من موفق هستم.
_ مرا دوست دارند.
_ من از هر جهت بی‌نیازم.

۲. خودشان را می‌بخشند
همیشه به یاد داشته باشید که خطاها بخشی از وجود انسان‌اند. با خطاهاست که یاد می‌گیرید، رشد می‌کنید و پیش می‌روید.

۳. با خودشان قرار ملاقات می‌گذارند
اگر فکر می‌کنید در کنار فردی دیگر می‌توانید لحظات خوبی داشته باشید، کاملا در اشتباه هستید. بهترین روش برای اینکه بتوانید با خودتان ارتباط عمیقی برقرار کنید این است که مدتی را تنها بمانید.
اگر عادت کرده‌اید که دائما کنار دیگران باشید، پس بهتر است زمانی را هم برای تنها سپری کردن به خود اختصاص دهید. بله، ممکن است ابتدا به نظر سخت بیاید، اما مطمئن باشید کار درستی انجام می‌دهید.

۴. شکست‌های خود را می‌پذیرند
اگر به‌دنبال تجربه‌های جدید و آزمایش آنها نباشید، هرگز متوجه توانایی‌های‌تان نمی‌شوید. زمانی توماس ادیسون گفت:
«من هرگز شکست نخورده‌ام. درواقع من ۱۰هزار روش را پیدا کرده‌ام که به نتیجه نمی‌رسند.»

دفعۀ بعد که در انجام‌دادنِ کاری شکست خوردید، به‌جای عذاب‌کشیدن، با خودتان مهربان باشید

۵. از خودشان قدردانی می‌کنند
اگر نگرش‌تان به زندگی حاکی از قدردانی باشد، می‌توانید زندگی‌تان را به‌شکلی تغییر دهید که درنهایت شادتر شوید

۶. با افراد مثبت‌اندیش معاشرت می‌کنند
از آنجاکه مردم شبیه کسانی می‌شوند که کنارشان هستند، باید افرادی که می‌خواهید کنارشان باشید را عاقلانه انتخاب کنید.
اگر اطراف‌تان را افرادی پر کنند که شما را ازنظرِ روحی در وضعیت بدی قرار می‌دهند، زندگی‌تان هم در این مسیر قرار می‌گیرد.

۷. خودشان را با دیگران مقایسه نمی‌کنند
وقتی خودتان را با دیگران مقایسه می‌کنید، صدای منفی درون‌تان به شما می‌گوید که به اندازۀ کافی لایق نیستید. این صدا فقط این گفت‌وگوی درونی منفی‌تان را تقویت می‌کند که به شما می‌گوید دیگران بهتر از شما هستند اما این گفته هرگز حقیقت ندارد. هرچه بیشتر خود را با دیگران مقایسه کنید، بیشتر هویت‌تان را از دست می‌دهید.

۸. از دنیای دیجیتال درست استفاده می‌کنند
هرازگاهی از رسانه‌های اجتماعی فاصله بگیرید تا فرصتی بیابید و وقت بیشتری برای انجام کارهایی که دوست دارید داشته باشید. این کار باعث می‌شود که دوباره با خودتان ارتباط برقرار کنید.

۹.گفت‌وگوی درونی مثبتی دارند
آیا با خودتان طوری صحبت می‌کنید که انگار با بهترین دوست‌تان حرف می‌زنید؟ اگر پاسخ منفی است، پس زمان آن رسیده تا گفت‌وگوی درونی‌تان را به شکلی که به شما انرژی و نیرو بدهد تغییر دهید.

۱۰. زمانی را به بازی و تفریح اختصاص می‌دهند
به خودتان یادآوری کنید که بد نیست گاهی‌اوقات همه‌چیز را راحت و آسان بگیرید. درواقع، برای خودتان جشن بگیرید. هیچ‌کس به این موضوع که کودکان به‌شدت عاشق بازی هستند توجه نمی‌کند. پس بزرگ‌سالان هم نباید خود را از بازی محروم کنند.
معمولا بازی‌کردن موجب ترشح هورمون اندورفین می‌شود. این مادهٔ شیمیایی حال خوب را به بدن‌تان می‌بخشد و باعث می‌شود که احساس آرامش کنید و برخی از دردهای‌تان تسکین یابد.


۱۱. کارهای جدید را تجربه می‌کنند

۱۲. نه گفتن را خوب بلدند
چند وقت یک‌بار دربرابرِ کارهایی که دوست ندارید انجام دهید «نه» گفته‌اید؟
این کار بیشتر مواقع بسیار سخت است. اگر به‌ندرت «نه» می‌گویید، پس وارد باشگاه افرادی شده‌اید که دیگران را راضی و خشنود نگه‌می‌دارند. درحقیقت، افرادی که دوست دارند دیگران را همیشه راضی نگه‌دارند به این دام می‌افتند. آنها به قیمت ازدست‌دادنِ رفاهِ خود، مدام کارهایی را که دیگران می‌خواهند انجام می‌دهند.
باید به نیاز خود برای داشتن «زمانی برای خود»، اهمیت دهید.

۱۳. آیینِ به خود عشق ورزیدن
اگر زمانی برای تغذیهٔ روح خودتان نداشته باشید، نمی‌توانید به دیگران هم کمکی کنید.
خود را در اولویت قرار دهید. شما لایق آن هستید.

کلام آخر
یادتان باشد که هیچ کار دیگر به اندازۀ توجه به خود اهمیت ندارد.
همان‌طور که کریستوفر جرمر (روان‌شناس) می‌گوید:
«یک لحظه دلسوزِ خود بودن می‌تواند کل روزتان را تغییر دهد. اما دلسوزی دایمی می‌تواند کل زندگی‌تان را تغییر دهد.»

@mmoltames




برنامه تندخوانی علامه :
دوس داری یه کتاب 200 صفحه ای
رو60 دقیقه با درک 90 درصد بخونی

دوس داری توانایی حفظیاتت رو ببری بالا مثلا یه 100 کلمه رو توی 5 دقیقه بدون فراموشی با ترتیب حفظ کنی

دوس داری هوش ات زبان زد عام و خاص بشه
کلاس تند خوانی و تقویت حافظه همین هارو بهت میده ما کلاس رو به خانه شما میاریم با کلی تمرین باحال موثر در تندخوانی و تقویت حافظه توی یک محیط گرافیکی دلچسب هر روز فقط 30 دقیقه با ما همراه شو تا بعد از 30 روز ثمرشو ببینی 100 درصد تضمینی فقط باید همین الان اقدام به نصب برنامه کنی
با بیش از 20 نوع تمرین های به صورت کلاس درس همراه شما هستیم 
لینک دانلود از بازار
https://cafebazaar.ir/app/xyz.allame.fastreading


یه دیالوگ تو فیلم "Legend" بود که میگفت:
بعضی آدما یه کاری میکنن که دیگه نمیتونی مثل قبل دوسشون داشته باشی! ولی دلت خیلی برای اون وقتایی که دوسشون داشتی تنگ میشه اصلی ترین دلیل اینکه نمیتونیم آدمای گذشتمون رو فراموش کنیم همینه..
دلمون برای اون نسخه آدمی که دوسش داشتیم تنگ میشه.


@mmoltames


به نگرانی و ترس هات مجالی نده.

وینستون چرچیل در پاسخِ کسی که ازش پرسیده بود نگران پُست‌های خطیرت نیستی گفت:
من آدم گرفتاری هستم ، فرصتی برای نگرانی ندارم!

در کل طبیعت به ذهن های خالی هجوم میبره
معمولا احساسات ناشی از نگرانی ، ترس ، تنفر ، حسادت و کینه ، افکار و احساسات مثبت رو مجبور به عقب‌نشینی می‌کنه.

ما غالبا با فجایع بزرگ زندگی با شجاعت و درایت روبرو میشیم ، اما به موضوعات کوچیک اجازه میدیم ما را از پا در بیارن.

بهتره اونقدر مشغول کار ‌و فعالیت خودمون باشیم که اصلا فرصت نداشته باشیم به این فکر کنیم که میشه یا نمیشه!

#یزدان_ایزدی

@mmoltames


خودخواهی یا خود مراقبتی - تفاوت چیست؟

وقتی بنزین ماشين شما کم است، روی داشبورد آن ضربه نمی‌زنید و به آن نمی‌گویید خود خواه نباش و حركت كن، بلكه شما قبول می کنید که سوخت آن کم است و به پمپ بنزين مى رويد و  بنزین مى زنيد.

شما تلفن همراه خود را به خاطر اين كه شارژ باتری اش تمام شده باشد خودخواه خطاب نمی کنید، بلكه بلافاصله نزدیکترین شارژ  را پیدا می کنید، اما با این حال، ممكن است  شما در درخواست بسيارى از نيازهايتان، خود را «خودخواه» بنامید.

ما در بسيارى از موقعيت ها برایمان بسیار دشوار است كه نیازهای خود را بيان كنيم، زيرا در کودکی بارها  شنیده ايم كه خودخواه نباش و يا در فرهنگ ما هر گونه خودخواهى ناپسند و نوعى خودشيفتگى مى باشد.

ما این گونه افكار، احساس و رفتارها را كه در دوران كودكى آموخته ايم به دوران بزرگسالی مى بريم و مراقبت از نيازهاى ضروری خودمان را با خودشيفتگى  اشتباه مى گيريم.

اگر یاد نگرفته اید که چگونه در شرايط و زمان مناسب از خود مراقبت كنيد و بگوئيد: «من لایق وقت گذاشتن، ارزش نهادن و داشتن بسيارى از چيزها برای خودم هستم»

و در برابر مراقبت از خود مقاومت كنيد، بعد از مدتى  احساس خشم، تحقير و بى ارزشى از خود و ديگران مى كنيد و در بیشتر مواقع احساس فشار بیش از حد شما  را از پاى در مى آورد.

یک تمرین خود مراقبتی واقعی و پایدار با این باور شروع می شود که شما ارزش مراقبت از خود را دارید.

اگر در اصل باور ندارید که شایسته زندگی ای هستید که عشق به خود را پرورش دهيد، آن وقت ممکن است هر كارى كه براى خودتان انجام مى دهيد، خود خواهانه به نظرتان برسند.

وقتی به بیرون از خود نگاه می کنید و آنچه را که می خواهید به دست نمی آورید و فکر مى کنید كه هیچ کس از شما حمایت نمی کند، اینجا در نقش قربانى بازى مى كنيد و يا اگر  ديگران را مورد تحقير و سرزنش قرار مى دهيد و همه را بخاطر نابسامانى ها مقصر مى دانيد، در اين شرايط نقش يك متجاوز را بازى مى كنيد.

خودمراقبتی یک فرآیند درونی است كه بر اساس یک باور و افكار، احساس و رفتار مشخص و عملى برای حمایت و دوست داشتن خود از طریق انتخاب هایی که انجام می دهید، و براى آن ها قدم بر مى داريد، شکل می گیرد.

اين پرسش كه  چگونه برای هر چیزی که واقعا برایتان مفيد، خوب و ضرورى هستند  اهمیت قائل شويد؟" به شما کمک می کند تا در مسیر مراقبت از خود و دوری از احساس خودخواهی قرار بگیرید.

@mmoltames


دانشگاه: راهی برای فرار از خونه
خونه: راهی برای فرار از دانشگاه
خواب: راهی برای فرار از خونه + دانشگاه

@mmoltames


در چشمان این مردم گرسنه، خشم جان میگیرد. در روح این مردم خوشه‌های خشم پُر می‌شود و می‌روید. سنگین می‌شود؛ سنگین می‌شود تا به‌بار بنشیند.

#جان_اشتاین_بک
#خوشه_های_خشم

@mmoltames


سرخ‌پوستان یک ضرب‌المثل خیلی معروف دارند که می‌گوید «وقتی دیدی اسبت مرده، پیاده شو»

این مثل آنقدر معروف شد که در ادبیات مدیریت به آن «تئوری اسب مرده» می‌گویند. شاید فکر کنید این جمله خیلی بدیهی است، ولی اینطوری هم نیست.

همه ما «اسب مرده» زیادی داریم. بگذارید چند مثال بزنم:
شرکت و سازمان‌های زیادی را می‌بینید که رسما ورشکسته هستند یا محصولی می‌فروشند که دیگر تقاضایی برایش وجود ندارد یا خودمان سهمی را در بورس می‌خریم که ضرر کردیم و امیدی به سود کردن از آن نداریم. در این حالت‌ها به جای پیاده شدن از «اسب مرده» کارهای عجیب غریب می‌کنیم، چه کاری؟

ویژگی کسانی که «اسب مرده» دارند چیست؟

_شلاق جدید می‌خرند
معتقدند اگر اسب حرکت نمی‌کند به خاطر شلاق ما است و شلاق را باید عوض کرد و محکم‌تر بر اسب زد تا اسب مرده حرکت کند. مثلا روی سهمی که قرار نیست رشد کند دائم خرید می‌زنیم یا برای محصولی که بازاری برای فروش ندارد تولید را مجهزتر می‌کنیم.

_سوارکار را عوض می‌کنیم
کسانی که «اسب مرده» دارند معتقدند ما همیشه از این روش استفاده می‌کردیم و جواب می‌گرفتیم، پس الان باید سوارکار عوض شود. در شرکت کارمندها را اخراج می‌کنند یا مثلا در بورس می‌روند در کانال‌های vip و وقتی ضرر کردند، سراغ یک کانال vip دیگر می‌روند.

_ کمیته‌ تشکیل می دهند
برای بررسی نحوه بهبود عملکرد اسب مرده، کمیته تعیین می‌کنند. مثلا در شرکت اتاق فکرهای بی‌جهت تشکیل می‌دهند یا فامیل می‌بینند فلانی کارهای غیراخلاقی زیاد انجام می‌دهد، جمع می‌شوند دور هم تصمیم می‌گیرند ازدواج کند تا به راه راست هدایت شود، نه تنها درست نمی‌شود یک نفر دیگر را هم بدبخت می‌کند.

_ استانداردها را پایین می‌آوریم
استاندارد پایین می آید تا «اسب مرده» را هم شامل شود و اسب مرده در طبقه «زنده بی‌تحرک» دسته‌بندی می‌شود. مثلا در بورس برای سهم زیانده می‌گویند این سهم را به دید بلند‌مدت خریدم یا برای توجیه عملکرد ضعیف یک مورد بدتر از خودمان پیدا می‌کنیم و می‌گوییم ببین بدبخت تر از من هم وجود دارد.

_عادی سازی
عملکرد «اسب مرده» را عادی و عملکرد بقیه اسب‌ها را ایده‌ال تصور می‌کنیم، پس چرا باید تغییر کنیم؟

_ افزایش هزینه
حقوق هیات مدیره اسب مرده را زیاد می‌کنیم تا انگیزه مدیران را حفظ کنیم یا مثلا بچه‌مان را به زور می‌فرستیم پزشکی بخواند و وقتی بخاطر عدم علاقه درس نمی‌خواند به او جایزه می‌دهیم که انگیزه بگیرد.



اسب مرده را کنار بگذارید
توجیه‌گری را کنار بگذاریم و واقع‌گرا باشیم، اسبی که مرده دیگر زنده نمی‌شود، هزینه نگهداری «اسب مرده» خیلی زیاد است، نه تنها سواری بهمان نمی‌دهد، بلکه کلی هم ما را عقب می‌اندازد.

در شرکت‌ها یک نگاه کنید ببیند چند واحد اسب مرده در شرکت هستند، در زندگیمان هم همینطور «اسب مرده» را کنار بگذاریم.

@mmoltames


آدما شخصیت واقعیشونو توی اولین برخورد نشون نمیدن، توی آخرین برخورد نشونت میدن

@mmoltames


آزمایش اجتماعی

داستان ویدیو از این قرار هستش. یک گروه تحقیقاتی میان یک سنجش بینایی رایگان رو توی شهر معرفی میکنن که مردم بیان به رایگان بینایی سنجی بشن. سوژه اول قرارش ساعت 12 ظهر هستش که سر ساعت به کلینیک مراجعه میکنه. توی کلینیک 9 نفر دیگه هم بجز منشی توی اتاق انتظار نشستن و همه این 9نفر+منشی در جریان آزمایش قرار دارن و خودشون بخشی از آزمایش هستن. به محض نشستن سوژه، آزمایش شروع میشه. سر موعد های مشخص هرچند دقیقه، یک صدای بوق توی محیط پخش میشه و با پخش شدن صدای بوق، افراد حاضر در اتاق انتظار همگی می ایستن بجز سوژه. بار دوم هم سوژه با گروه همراهی نمیکنه و نمی ایسته؛ فقط با تعجب به افراد نگاه میکنه. سر بوق سوم سوژه متوجه الگوی مشخص میشه که صدای بوق به معنای ایستادن هستش و خودش هم از این الگوی جمعی پیروی میکنه بدون اینکه هیچ منطق یا دلیلی برای اینکار بدونه. بعد از اون دیگه با هر صدای بوق سوژه از جاش بلند میشه و می ایسته. توی مرحله بعدی محققین تمام افراد حاضر در اتاق انتظار رو یک به یک خارج میکنن تا وقتی که فقط سوژه توی اتاق انتظار باقی بمونه. حتی با وجود اینکه هیچکس توی اتاق انتظار نبود هم باز سوژه از الگوی قبلی پیروی میکنه و به صدای بوق واکنش میده. سوژه دوم وارد اتاق انتظار میشه و بعد از چند بوق و دیدن واکنش سوژه اول، اون هم شروع به پیروی از الگو میکنه. همینطور سوژه سوم و چهارم و ... که به ترتیب وارد اتاق انتظار میشن. همگی در نهایت تن به پیروی از الگویی میدن که هیچ دلیل و منطقی براش ندارن.

این آزمایش تحت تاثیر 2 پدیده نسبتا مشابه هستش به اسمهای peer pressure و social conformity. سوژه اول دلیل همراهیش با گروه رو اینطور بیان میکنه که نمیخواسته جداافتاده باشه، نمیخواسته متمایز با بقیه باشه و نهایتا احساس راحتی بیشتری در همراهی با گروه داشته.
این اتفاق هر روز توی زندگی ما میوفته، حتی بدون اینکه ازش مطلع باشیم. این 2 پدیده روی اعمال ما، افکار ما و حتی هویت ما تاثیر زیادی دارن. شاید فکر کنید علی الظاهر اینها چیزهای خوبی نیستن ولیکن نمیشه اینقدر مطمئن راجع به خوبی یا بدی این 2 مکانیسم صحبت کرد.
واقعیت اینه که ذهن ما از الگوسازی لذت میبره. ذهن ما همیشه مایل به اینه که عضوی از یک گروه باشه. به نظرم این خیلی جالبه که حتی وقتی میخوایم بر علیه یک گروه قرار بگیریم هم باز ما انسانها میل به ایجاد فرقه و گروه داریم. انگار ذهنمون میدونه قدرت ما توی تجمیع ماست.
این 2 پدیده از سنین خیلی کم در کودک انسانی بروز میکنن و بهش میگیم social learning که باعث میشه وقتی اعضای گروه ما (خانواده) عملی رو انجام میدن، اگر ما هم همون عمل رو مشابه اونها تقلید کنیم، ریوارد سیستم مغزمون فعال بشه.
شما چه مثال هایی از این داستان دارید؟


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
این ویدیو معرکه است!
اگه میخواید با "انسان" بیشتر آشنا بشید حتما این آزمایش اجتماعی رو نگاه کنید.

@mmoltames
توضیحات تکمیلی 👇


کپشن از زبان خواهر زاده خانمِ عروس:

۵۳ سال پیش یه دختر آبادانی ۱۵ ساله که رفت در خونشون رو باز کنه اتفاقی یه پسر (که واسه گذروندن سربازیش از شهرشون امده بود خونه خواهرش که همسایه بابابزرگم اینا بود) رو دید
خالم میگه همون موقعه بی دلیل در رو بستم و گریم گرفت.
(عشق در نگاه اول همینه دیگه😉)
از یه تاریخی به بعد پسر همسایه میومد خونه بابابزرگم به خالم و داییم درس یاد میداد و واقعا یه دوست داشتن یه طرفه نبود واقعا عاشق هم بودن، در حدی که تعریف میکنن
ایشون سربازی که بودن اونجا خواب میبینه که خالم پاش زخم شده، سوار اتوبوس میشه که برگرده آبادان دوستشون میپرسه کجا میری؟! میگن خواب دیدم عشقم پاش زخمه میخوام برم ببینمش …
و مستقیم امد در خونه بابا بزرگم و خالم رو دید که واقعا پاش رو بسته، خورده بود زمین پاش زخم شده بود…🥹🥹🥹
عشقشون بزرگ بود اما نشد و نذاشتن که بهم برسن که من نمیخوام به این قضیه ورود کنم
تو تمام این سالها خالم ازدواج نکرد و من و خیلیا این قضیه رو می‌دونستیم که یه عشق بزرگ تو زندگی خالم بوده و جالب اینکه ما تو این سالها از طریق فیس بوک و اینستا… هر وسیله ارتباطی دنبالش میگشتیم اما پیداش نمیکردیم
گذشت تا خالم دچار یه بیماری شد که سالها درگیرش بود که در نهایت دکتر ارجاعش میده به یه دکتر دیگه که عمل باز انجام بدن
خالم تو نا امیدترین حالت ممکن تو راه اتاق عمل اشک میریخت و میرفت از ناراحتی، تا میرسه اتاق عمل و دید دکتر داره شعر میخونه و سرحاله، میپرسه دکتر کجایی هستی؟! میگه رامهرمزی خالم میگه من یه گم شده دارم رامهرمزیه 🥹دکتر میپرسه اسمش چیه؟! خالم میگه فلانی، دکتر میپرسه فامیلیش چیه؟! خالم میگه و بعد دکتر میگه ایشون که دوست صمیمی منه و خالم دیگه برای عمل بیهوش شد…
از ریکاوری که امد بیرون تو اون حالت بیهوشی که داشت مرتب میگفت پیداش کردم ….پیداش کردم….
از حالمون نگم دیگه…
خلاصه فردا که دکتر میاد بالا سرش واسه چک آپ از دکتر خواهش میکنه که شمارش رو بده بهش…
لحظه موعود میرسه و تماس میگیره خالم، واقعا روز خاص و لحظه نابی بود، مکالمه بسیارررر خاص، انقدر گریه کردن و قشنگ صحبت کردن که تو باور نمیگنجنه…
خلاصه بعد یه مدت همو دیدن و بعد ۵۳ سال به هم رسیدن😍❤️

(نکته: خاله من مجرد موند بود و ازدواج نکرد هیچ وقت
آقا ازدواج كرد اما ٢٠ سال پيش از همسرشون جدا شدن)

@mmoltames

20 last posts shown.