خودشناسی و سبک زندگی
تو همان اندیشه ای
محمدامین مروتی
مولانا می گوید:
ای برادر تو همان اندیشهای
ما بقی تو استخوان و ریشهای
گر گُلَست اندیشهٔ تو، گلشنی
وَر بُوَد خاری، تو هیمه ی˚ گُلخَنی
این ابیات مشهور و زیبا به ما می گوید کیفیت زندگی ما بستگی دارد به این که در طول روز ذهن من و شما به چه چیزی مشغول است.
به بدهی و طلب ها؟ به مسائل خانوادگی؟ به سیاست؟ به معامله؟ به آینده؟ به تفکر؟ به شغل و کار؟ به در آمد؟ و به دعوا و درگیری با این و آن؟ ....
مشغولیت های ذهنی ماست که کیفیت زندگی مان را تعیین می کند.
بنابراین اگر به دنبال آرامش و شادی هستیم، باید بخشی از اوقات و افکارمان را اختصاص به ادبیات و هنر و نیکوکاری و ورزش و رابطه با دوستان و شرکت در محیط های دوستانه و فرهنگی و هر آن چیزی اختصاص دهیم که ما را از روزمرّگی دور می کند. اموری که موتور ذهن را خلاص می کند.
ذهنمان را از چیزهایی پر نکنیم که باری گران و مایه نگرانی و اضطراب و دلهره گردد. مثلاً ذهنمان را بیش از نیاز به مشغول مسائلی نظیر مسائل سیاسی، مشغول نکنیم که راه حلشان به دست ما نیست.
حال خوش و حال بد به مقدار زیادی موکول به این است که فکر ما و ذکر ما به چه چیزهایی مشغول باشد. گل یا خار؟ مسئله این است.
در همین موضوع، یک رباعی معروف دیگر هم هست که هم به مولانا و هم به ابوسعید منسوب است:
تا در طلب گوهر کانی، کانی
تا در هوس لقمهٔ نانی، نانی
این نکتهٔ رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی
معنی رباعی این است که انسان عبارت از چیزی است که به سوی آن حرکت می کند. قدر و منزلت رهرو و سالک و عاشق به قدر مقصد و مقصود و معشوق اوست. آن چیزی که ذهن انسان از آن پر است، به زندگانی اش رنگ و بو می دهد.
10 بهمن 1403