یکم: ما رأيت شيئا إلا وقد رأيت الله قبله(۱)
هیچ پدیده ای را ندیدم، مگر آن که خداوند را پیش از او دیدم!
دوم: لم أعبد ربا لم أره، ما رأيت شيئا إلا ورأيت الله فيه أو قبله أو معه (۲)
پرودگاری را که نبینم، نمی پرستم! هیچ پدیده ای را ندیدم مگر آن که در آن و پیش از آن و پس از آن پرودگار را دیدم.
نمی توان برای این سخن کرانه ای قائل شد. بی دلیل نیست که امام علی علیه السلام از خود و خاندان خویش با عنوان« امراء الکلام» سلطان سخن، یاد کرده است. اگر بخواهیم پس از پیامبر اسلام مصداق تمام و نماد کسی که به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین دست یافته است و با نگاهی ملکوتی زندگی کرده است؛ و جهان جان را دیده است، جستجو کنیم، با شکو ه تر از امیر مؤمنان نمی بینیم. این شکوه در نهج البلاغه و نیز حکمت ها و روایات امام علی علیه السلام در « غُرَرْ و دُرَرْ آمدی» و در مناجات شعبانیه و دعای کمیل و دعای صباح تجلی یافته است. این روایت مورد توجه صدرالمتالّهین نیز قرار گرفته است. صدرالمتاّلهین شیفته امام علی علیه السلام است. و او را از « اساطین حکمت» می داند. در اسفار در سه مورد به این روایت استناد کرده است. (۳)
برخی مفسران قرآن مجید، مصداق و یا تحقق علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین را مختص روز قیامت تلقی کرده اند. پیش از این در باره نسبت بین دنیا و آخرت و ظاهر و باطن و غیب و شهادت اشاره کرده ام. نکته دیگر این است که قیامت به سوی ما می آید! اگر ما نگاهی ملکوتی بیابیم چنان که حارثه یا زید نگاه ملکوتی یافته بود. ما نیز می توانیم در همین زندگی دنیایی به چنین دید ملکوتی برسیم. به روایت مولانا جلال الدین بلخی اگر می خواهیم از وادی لهو و خیال اندیشی به قله دانش و دانایی نورانی یعنی یقین راه پیدا کنیم. پیشوای ما محمد مصطفاست. جلال الدین بلخی در تفسیر «یا ایها المزّمّل» این تقابل را در بیتی نشان داده است:
هین روان کن ای امام المتقین
این خیال اندیشگان را تا یقین
اگر به عین الیقین و مرتبت حق الیقین راه یافتیم. بهشت و جهنم را می بینیم.
محمد قیامت بود. اگر می خواهیم او را ببینیم. می بایست ما هم از جنس قیامت شویم! چنان که ابن سینا گفت می بایست بین مُدرِک و مُدرَک تناسب و سنخیت وجود داشته باشد. از دید مولانا جلال الدین می توان قیامت شد و قیامت را دید.
پس محمد صد قیامت بود نقد
زانک حل شد در فنای حلّ و عقد
زاده ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیده اند
ای قیامت تا قیامت راه چند
با زبان حال میگفتی بسی
که ز محشر حشر را پرسد کسی
پس قیامت شو قیامت را ببین
دیدن هر چیز را شرطست این
در روایتی دیگر مولوی از تجربه دیدن قیامت و نقد قیامت در جان خود سخن گفته است. در داستان دقوقی هم اشاره می کند. که آنجه دید قیامت بود. قیامت نقد حال ماست.
پس قیامت نقد حال تو بوَد
پیش تو چرخ و زمین مُبْدَل شود
من که صلحم دایما با این پدر
این جهان چون جنتّستم در نظر
هر زمان نو صورتی و نو جمال
تا ز نو دیدن فرو میرد ملال
من همیبینم جهان را پر نعیم
آبها از چشمهها جوشان مقیم
بانگ آبش میرسد در گوش من
مست میگردد ضمیر و هوش من
شاخهها رقصان شده چون تایبان
برگها کفزن مثال مطربان
در حقیقت وقتی شعله شناخت علم الیقین و عین الیقین در جان کسی افروخته شد. جان او دگرگون می شود. جهان او دگرگون می شود. «تکاثر » و افزون طلبی و زیاده خواهی در نگاه او بی مقدار جلوه می کند. « داشتن » او را خرسند نمی کند. « بودن» و غنای درون به زندگی او معنا می بخشد. این همان نگاه ملکوتی است. همان ملکوتی که محمد مصطفی و ابراهیم خلیل و موسی بن عمران و مسیح علیهم السلام با کوچ دادن ما از تاریکی ها به سمت نور ما را به آن مقصد والا راهبری می کنند. کدام نور درخشنده تر از علم الیقین؟ و درخشنده تر از علم الیقین؟ و هر دو دیباجه ورود به شعشعه پرتو ذات حق الیقین.
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ * فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿ الواقعة: ۹۵ و ٩٦﴾این است همان حقیقت راست [و] یقین.*پس به نام پروردگار بزرگ خود تسبیح گوی. ( ترجمه فولادوند)
هیچ پدیده ای را ندیدم، مگر آن که خداوند را پیش از او دیدم!
دوم: لم أعبد ربا لم أره، ما رأيت شيئا إلا ورأيت الله فيه أو قبله أو معه (۲)
پرودگاری را که نبینم، نمی پرستم! هیچ پدیده ای را ندیدم مگر آن که در آن و پیش از آن و پس از آن پرودگار را دیدم.
نمی توان برای این سخن کرانه ای قائل شد. بی دلیل نیست که امام علی علیه السلام از خود و خاندان خویش با عنوان« امراء الکلام» سلطان سخن، یاد کرده است. اگر بخواهیم پس از پیامبر اسلام مصداق تمام و نماد کسی که به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین دست یافته است و با نگاهی ملکوتی زندگی کرده است؛ و جهان جان را دیده است، جستجو کنیم، با شکو ه تر از امیر مؤمنان نمی بینیم. این شکوه در نهج البلاغه و نیز حکمت ها و روایات امام علی علیه السلام در « غُرَرْ و دُرَرْ آمدی» و در مناجات شعبانیه و دعای کمیل و دعای صباح تجلی یافته است. این روایت مورد توجه صدرالمتالّهین نیز قرار گرفته است. صدرالمتاّلهین شیفته امام علی علیه السلام است. و او را از « اساطین حکمت» می داند. در اسفار در سه مورد به این روایت استناد کرده است. (۳)
برخی مفسران قرآن مجید، مصداق و یا تحقق علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین را مختص روز قیامت تلقی کرده اند. پیش از این در باره نسبت بین دنیا و آخرت و ظاهر و باطن و غیب و شهادت اشاره کرده ام. نکته دیگر این است که قیامت به سوی ما می آید! اگر ما نگاهی ملکوتی بیابیم چنان که حارثه یا زید نگاه ملکوتی یافته بود. ما نیز می توانیم در همین زندگی دنیایی به چنین دید ملکوتی برسیم. به روایت مولانا جلال الدین بلخی اگر می خواهیم از وادی لهو و خیال اندیشی به قله دانش و دانایی نورانی یعنی یقین راه پیدا کنیم. پیشوای ما محمد مصطفاست. جلال الدین بلخی در تفسیر «یا ایها المزّمّل» این تقابل را در بیتی نشان داده است:
هین روان کن ای امام المتقین
این خیال اندیشگان را تا یقین
اگر به عین الیقین و مرتبت حق الیقین راه یافتیم. بهشت و جهنم را می بینیم.
محمد قیامت بود. اگر می خواهیم او را ببینیم. می بایست ما هم از جنس قیامت شویم! چنان که ابن سینا گفت می بایست بین مُدرِک و مُدرَک تناسب و سنخیت وجود داشته باشد. از دید مولانا جلال الدین می توان قیامت شد و قیامت را دید.
پس محمد صد قیامت بود نقد
زانک حل شد در فنای حلّ و عقد
زاده ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیده اند
ای قیامت تا قیامت راه چند
با زبان حال میگفتی بسی
که ز محشر حشر را پرسد کسی
پس قیامت شو قیامت را ببین
دیدن هر چیز را شرطست این
در روایتی دیگر مولوی از تجربه دیدن قیامت و نقد قیامت در جان خود سخن گفته است. در داستان دقوقی هم اشاره می کند. که آنجه دید قیامت بود. قیامت نقد حال ماست.
پس قیامت نقد حال تو بوَد
پیش تو چرخ و زمین مُبْدَل شود
من که صلحم دایما با این پدر
این جهان چون جنتّستم در نظر
هر زمان نو صورتی و نو جمال
تا ز نو دیدن فرو میرد ملال
من همیبینم جهان را پر نعیم
آبها از چشمهها جوشان مقیم
بانگ آبش میرسد در گوش من
مست میگردد ضمیر و هوش من
شاخهها رقصان شده چون تایبان
برگها کفزن مثال مطربان
در حقیقت وقتی شعله شناخت علم الیقین و عین الیقین در جان کسی افروخته شد. جان او دگرگون می شود. جهان او دگرگون می شود. «تکاثر » و افزون طلبی و زیاده خواهی در نگاه او بی مقدار جلوه می کند. « داشتن » او را خرسند نمی کند. « بودن» و غنای درون به زندگی او معنا می بخشد. این همان نگاه ملکوتی است. همان ملکوتی که محمد مصطفی و ابراهیم خلیل و موسی بن عمران و مسیح علیهم السلام با کوچ دادن ما از تاریکی ها به سمت نور ما را به آن مقصد والا راهبری می کنند. کدام نور درخشنده تر از علم الیقین؟ و درخشنده تر از علم الیقین؟ و هر دو دیباجه ورود به شعشعه پرتو ذات حق الیقین.
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ * فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿ الواقعة: ۹۵ و ٩٦﴾این است همان حقیقت راست [و] یقین.*پس به نام پروردگار بزرگ خود تسبیح گوی. ( ترجمه فولادوند)