Forward from: من دشمنت نیستم
141
لیوانم را به طرفش گرفتم
_بیا اینم بخور
اخم کرد
_تا آخرشو میخوری یغما وگرنه میریزمش تو موهات. میدونم که میدونی این کار رو میکنم.
به هر جان کندنی که بود تمامش کردم. خالی بودن ظرف معجونم رضایتش را به همراه داشت که استارت زد و حرکت کرد.. نزدیکی های خانه بودیم که صدایم زد.
_بیداری یغما
بدون آنکه چشم باز کنم بیدار بودنم را اعلام کردم
_اوهوم
_بابای کیمیا عصری بهم زنگ گفت برم تا باهام بیاد عروسی یوسف. ام وقتی رفتم دیدم خودش نمیادُ فقط دخترش میاد. میدونی تو عمل انجام شده قرار گرفتن یعنی چی. من تو عمل انجام شده قرار گرفتم یغما
دستم را روی شکمم گذاشتم و آهسته زمزمه کردم
_منم تو عمل انجام شده قرار گرفتم
متوجه نشد حرفم را
_چی گفتی
_هیچی گفتم مهم نیست. تقصیر منه که تو همه چیز دقت میکنم
به طرفم برگشت
_کینه ای که نبودی
جوابش را ندادم. رسیده بودیم خانه
دسته کلید را برداشتم و درب ماشین را باز کردم
_ زودتر میرم بالا دوش بگیرم. خسته ام خیلی
فقط رفتنم را نگاه کرد. آسانسور همانجا بود و خوشحال بودم که برای سوار شدن معطل آسانسور نشدم.وقتی هم که از آسانسور بیرون رفتم دکمه ی هم کف را برای امیرعلی زدم تا معطل نشود.
وسایلم همانجا جلو درب ورودی گذاشتم و به طرف حمام رفتم. سرم را زیر آب ولرم گرفتم تا خودم را از شر آن همه تافت و لوازم آرایشی خلاص کنم. ضربه ای که به در خورد نشان از آمدن امير علی میداد.کلافه ام میکرد گاهی اوقات. شرایط جسمی ام در بی حوصلگی ام هم بی اثر نبود.
_بله
_یغما چه میکنی اونجا نیم ساعته. حالت خوبه
لیوانم را به طرفش گرفتم
_بیا اینم بخور
اخم کرد
_تا آخرشو میخوری یغما وگرنه میریزمش تو موهات. میدونم که میدونی این کار رو میکنم.
به هر جان کندنی که بود تمامش کردم. خالی بودن ظرف معجونم رضایتش را به همراه داشت که استارت زد و حرکت کرد.. نزدیکی های خانه بودیم که صدایم زد.
_بیداری یغما
بدون آنکه چشم باز کنم بیدار بودنم را اعلام کردم
_اوهوم
_بابای کیمیا عصری بهم زنگ گفت برم تا باهام بیاد عروسی یوسف. ام وقتی رفتم دیدم خودش نمیادُ فقط دخترش میاد. میدونی تو عمل انجام شده قرار گرفتن یعنی چی. من تو عمل انجام شده قرار گرفتم یغما
دستم را روی شکمم گذاشتم و آهسته زمزمه کردم
_منم تو عمل انجام شده قرار گرفتم
متوجه نشد حرفم را
_چی گفتی
_هیچی گفتم مهم نیست. تقصیر منه که تو همه چیز دقت میکنم
به طرفم برگشت
_کینه ای که نبودی
جوابش را ندادم. رسیده بودیم خانه
دسته کلید را برداشتم و درب ماشین را باز کردم
_ زودتر میرم بالا دوش بگیرم. خسته ام خیلی
فقط رفتنم را نگاه کرد. آسانسور همانجا بود و خوشحال بودم که برای سوار شدن معطل آسانسور نشدم.وقتی هم که از آسانسور بیرون رفتم دکمه ی هم کف را برای امیرعلی زدم تا معطل نشود.
وسایلم همانجا جلو درب ورودی گذاشتم و به طرف حمام رفتم. سرم را زیر آب ولرم گرفتم تا خودم را از شر آن همه تافت و لوازم آرایشی خلاص کنم. ضربه ای که به در خورد نشان از آمدن امير علی میداد.کلافه ام میکرد گاهی اوقات. شرایط جسمی ام در بی حوصلگی ام هم بی اثر نبود.
_بله
_یغما چه میکنی اونجا نیم ساعته. حالت خوبه