لوکالیسم
بخش ۲
(بخش۱، اینجا)
#لوکالیسم در ایران
➖قبل از اسلام
آیا تا کنون میدانستید پایتخت اشکانیان کجا بوده است؟ پایتخت ساسانیان چه طور؟ شنیدهاید که تیسفون (در عراق امروزی) پایتخت ساسانیان بوده، ولی چگونه میشود که رومیها چند بار تیسفون را فتح کردند، ولی حکومت ساسانی مثل کوه برجا بود؟
در فلات ایران و در طی تاریخ، لوکالیسمی بسیار قوی ساری و جاری بوده است. دوره اشکانیان و ساسانیان به درست دوران ملوکالطوایفی نامیده میشود: پادشاه شاه شاهان بود و نواحی مختلف برای خود شاهان محلی داشت که تا اندازه زیادی مستقل بودند. درجه استقلال تا حدی بود که بعضی تاریخدانان صفت کنفدراسی را برای حکومت ساسانی به کار بردهاند. بسیاری از خاندان بزرگ اشکانی سلطه خود را بر ناحیههای مختلف، نه فقط در دوران ساسانی، بلکه تا چند قرن بعد از ورود اسلام حفظ کردند. از خاندانهای قدیمی که قرنها (تا ۴۰۰ سال پیش) حکومت محلی خود را حفظ کردند میتوان از اسپهبدان مازندران نام برد. برخلاف آنچه در تخیل عامه جا افتاده است، سیستم حکومت ساسانیان حکومتی بسیار نامتمرکز بوده است. این تصور که ایرانشهر ساسانی کشوری با یک زبان (پهلوی) و یک مذهب (زرتشتی) و با حکومتی متمرکز بوده است تصویری از بیخ و بن غلط است. زبانهای بسیار مختلفی در سرتاسر کشور استفاده میشد، و حتی زبان استفاده شده درمکاتبات رسمی دربار خیلی اوقات زبانهای مختلفی چون پهلوی، پارتی، یونانی و آرامی بوده است. در مناطق زیادی یهودیان و مسیحیان و بوداییان و دیگر مذاهب میزیستند. اشکانیان و ساسانیان با هم حدود 800 سال در فلات ایران حکم راندند. آیا نباید نتیجه گرفت که سیستم غیرمتمرکزشان بود که به آنها چنین ثبات بیمانندی داد؟
➖بعد از اسلام
در کل، جغرافیای فلات ایران و وسعت آن اجازه سیستم تصمیمگیری مرکزی را نمیداد. در دوران مختلف لوکالیسم با درجات مختلف هنجار معمول این سرزمینها بود، به این معنا که تصمیمات محلی عمدتاً در محل گرفته میشد، و حکومت مرکزی حتی اگر قوی هم بود، کارش فقط ایجاد ثبات و جلوگیری از جنگهای داخلی و گرفتن مالیات بود.
حائز اهمیت است که دو دوره از درخشانترین دورههای فلات ایران از لحاظ علم و هنر و فرهنگ، در زمانی بود که حکومت مرکزی قدرتمندی وجود نداشت! یکی دوره سامانیان و آل بویه و غزنویان، و دیگری زمان اتابکان فارس و اواخر ایلخانیان و آل مظفر و تیموریان. در قرنهای ۴ و ۵ شاهد اوج گرفتن انواع علوم و هنر و شاعری هستیم. ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، زکریای رازی، فردوسی، رودکی در این دوران ظاهر شدند. در دوره ضعف سلجوقیان برآمدن ایلخانیان و تیموریان نیز شاهد اوج گرفتن شعر فارسی و هنر معماری و هنرها و علوم دیگر بودیم. دو شاهزاده هنرمند و دانشمند تیموری، بایسنقر میرزا و الغ بیک، باید مورد افتخار هر کسی باشد که به فرهنگ ایرانی افتخار میکند. علیرغم این، بسیاری از روشنفکران ما در مورد این دو دوره ساکتند! چرا؟ چون چیزی که ملیگرای ایرانی همواره به دنبالش بوده تمرکز قدرت بوده، و بنابراین این دو دوره برای او اهمیت زیادی ندارد!
در جایی دیگر از فلات ایران دوره بسیار درخشانی حاکم شد: در مناطق آناطولی (از ترکیه کنونی)، بعد از حمله مغول و قبل از شکل گرفتن حکومت عثمانی، دورانی بود که به حکومت بیکها (یا بیها در تلفظ ترکی ترکیه) مشهور شد. در این دوره که نواحی و شهرهای مختلف حاکمان محلی خود (همان بیکها) را داشت که تقریبا مستقل بودند. این دوره نیز از لحاظ شکوفایی فرهنگی کمنظیر بود. این دوران است که در خود مولانا را پرورید.
البته شاهان خیلی اوقات در صدد بسط قدرت خود بودند. اما اولاً جغرافیای سخت و نبود امکانات مدرن خیلی امکان این تمرکز را نمیداد. ثانیاً، این معمولاً از روی قدرتطلبی شاه و یا حرص بود و نه از روی ایدئولوژی. وقتی شاه عباس اول به قدرت حاکمان شمال کشور که نسل اندر نسل برای قرن ها برآنجا حاکم بودند پایان داد، از روی حرص بود که سرزمین های حاصلخیز گیلان را جزو خالصجات شاهی کرد! اما همین موجب شد که تا آخر دوران صفوی گیلان همیشه در طغیان باشد و هیچگاه هم رونق قبل از این داستان را نیابد. بک قرن بعد، وقتی شاه سلطان حسین صفوی نخواست که به خواستهها و تظلمخواهیهای دوردستترین رعایای خود وقعی نهد، آنها با زرتشتیان کرمان که در اواخر صفویه تحت ظلم قرار گرفته بودند متحد شدند و صفویه را برانداختند!
لوکالیسم تا اواخر قاجار هم امر ساری و جاری در ایران بود. به همین دلیل بود که نام رسمی ایران در آن زمان «ممالک محروسه ایران» بود. فقط از زمان پهلوی بود که تمرکز شدید قدرت و برنامهریزی و تصمیمگیری مرکزی شروع شد، و به اینجا رسیدیم که الان یکی از متمرکزترین حکومتهای دنیا را داریم، تا جایی کمتر روستایی در ایران پیدا میشود که در نبود دولت مرکزی قادر به رتق و فتق امور خود باشد.
ادامه دارد...!
@jenabegav
بخش ۲
(بخش۱، اینجا)
#لوکالیسم در ایران
➖قبل از اسلام
آیا تا کنون میدانستید پایتخت اشکانیان کجا بوده است؟ پایتخت ساسانیان چه طور؟ شنیدهاید که تیسفون (در عراق امروزی) پایتخت ساسانیان بوده، ولی چگونه میشود که رومیها چند بار تیسفون را فتح کردند، ولی حکومت ساسانی مثل کوه برجا بود؟
در فلات ایران و در طی تاریخ، لوکالیسمی بسیار قوی ساری و جاری بوده است. دوره اشکانیان و ساسانیان به درست دوران ملوکالطوایفی نامیده میشود: پادشاه شاه شاهان بود و نواحی مختلف برای خود شاهان محلی داشت که تا اندازه زیادی مستقل بودند. درجه استقلال تا حدی بود که بعضی تاریخدانان صفت کنفدراسی را برای حکومت ساسانی به کار بردهاند. بسیاری از خاندان بزرگ اشکانی سلطه خود را بر ناحیههای مختلف، نه فقط در دوران ساسانی، بلکه تا چند قرن بعد از ورود اسلام حفظ کردند. از خاندانهای قدیمی که قرنها (تا ۴۰۰ سال پیش) حکومت محلی خود را حفظ کردند میتوان از اسپهبدان مازندران نام برد. برخلاف آنچه در تخیل عامه جا افتاده است، سیستم حکومت ساسانیان حکومتی بسیار نامتمرکز بوده است. این تصور که ایرانشهر ساسانی کشوری با یک زبان (پهلوی) و یک مذهب (زرتشتی) و با حکومتی متمرکز بوده است تصویری از بیخ و بن غلط است. زبانهای بسیار مختلفی در سرتاسر کشور استفاده میشد، و حتی زبان استفاده شده درمکاتبات رسمی دربار خیلی اوقات زبانهای مختلفی چون پهلوی، پارتی، یونانی و آرامی بوده است. در مناطق زیادی یهودیان و مسیحیان و بوداییان و دیگر مذاهب میزیستند. اشکانیان و ساسانیان با هم حدود 800 سال در فلات ایران حکم راندند. آیا نباید نتیجه گرفت که سیستم غیرمتمرکزشان بود که به آنها چنین ثبات بیمانندی داد؟
➖بعد از اسلام
در کل، جغرافیای فلات ایران و وسعت آن اجازه سیستم تصمیمگیری مرکزی را نمیداد. در دوران مختلف لوکالیسم با درجات مختلف هنجار معمول این سرزمینها بود، به این معنا که تصمیمات محلی عمدتاً در محل گرفته میشد، و حکومت مرکزی حتی اگر قوی هم بود، کارش فقط ایجاد ثبات و جلوگیری از جنگهای داخلی و گرفتن مالیات بود.
حائز اهمیت است که دو دوره از درخشانترین دورههای فلات ایران از لحاظ علم و هنر و فرهنگ، در زمانی بود که حکومت مرکزی قدرتمندی وجود نداشت! یکی دوره سامانیان و آل بویه و غزنویان، و دیگری زمان اتابکان فارس و اواخر ایلخانیان و آل مظفر و تیموریان. در قرنهای ۴ و ۵ شاهد اوج گرفتن انواع علوم و هنر و شاعری هستیم. ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا، زکریای رازی، فردوسی، رودکی در این دوران ظاهر شدند. در دوره ضعف سلجوقیان برآمدن ایلخانیان و تیموریان نیز شاهد اوج گرفتن شعر فارسی و هنر معماری و هنرها و علوم دیگر بودیم. دو شاهزاده هنرمند و دانشمند تیموری، بایسنقر میرزا و الغ بیک، باید مورد افتخار هر کسی باشد که به فرهنگ ایرانی افتخار میکند. علیرغم این، بسیاری از روشنفکران ما در مورد این دو دوره ساکتند! چرا؟ چون چیزی که ملیگرای ایرانی همواره به دنبالش بوده تمرکز قدرت بوده، و بنابراین این دو دوره برای او اهمیت زیادی ندارد!
در جایی دیگر از فلات ایران دوره بسیار درخشانی حاکم شد: در مناطق آناطولی (از ترکیه کنونی)، بعد از حمله مغول و قبل از شکل گرفتن حکومت عثمانی، دورانی بود که به حکومت بیکها (یا بیها در تلفظ ترکی ترکیه) مشهور شد. در این دوره که نواحی و شهرهای مختلف حاکمان محلی خود (همان بیکها) را داشت که تقریبا مستقل بودند. این دوره نیز از لحاظ شکوفایی فرهنگی کمنظیر بود. این دوران است که در خود مولانا را پرورید.
البته شاهان خیلی اوقات در صدد بسط قدرت خود بودند. اما اولاً جغرافیای سخت و نبود امکانات مدرن خیلی امکان این تمرکز را نمیداد. ثانیاً، این معمولاً از روی قدرتطلبی شاه و یا حرص بود و نه از روی ایدئولوژی. وقتی شاه عباس اول به قدرت حاکمان شمال کشور که نسل اندر نسل برای قرن ها برآنجا حاکم بودند پایان داد، از روی حرص بود که سرزمین های حاصلخیز گیلان را جزو خالصجات شاهی کرد! اما همین موجب شد که تا آخر دوران صفوی گیلان همیشه در طغیان باشد و هیچگاه هم رونق قبل از این داستان را نیابد. بک قرن بعد، وقتی شاه سلطان حسین صفوی نخواست که به خواستهها و تظلمخواهیهای دوردستترین رعایای خود وقعی نهد، آنها با زرتشتیان کرمان که در اواخر صفویه تحت ظلم قرار گرفته بودند متحد شدند و صفویه را برانداختند!
لوکالیسم تا اواخر قاجار هم امر ساری و جاری در ایران بود. به همین دلیل بود که نام رسمی ایران در آن زمان «ممالک محروسه ایران» بود. فقط از زمان پهلوی بود که تمرکز شدید قدرت و برنامهریزی و تصمیمگیری مرکزی شروع شد، و به اینجا رسیدیم که الان یکی از متمرکزترین حکومتهای دنیا را داریم، تا جایی کمتر روستایی در ایران پیدا میشود که در نبود دولت مرکزی قادر به رتق و فتق امور خود باشد.
ادامه دارد...!
@jenabegav