وقتی دادنِ تلفات آسان میشود
ارزش زندگی در محاسبات جلیلی و پزشکیان
اولین عملیاتی که پس از آزادی شیرین خرمشهر انجام گرفت، یکی از تلخترین شکستهای ایران شد. عبارت عدمالفتح به جای شکست قدری از تلخی واقعهی پیشآمده کم میکرد و برخی فرماندهان حجم تانکهای زدهشدهی دشمن را از موفقیتهای عملیات میدانستند. اما برخی نگاه دیگری داشتند.
دهم مرداد ۶۱ در جلسهی فرماندهان ارشد سپاه، حسین خرازی، در نقد عملیات پرتلفات رمضان گفت: «یک گردان داشتیم هممحلهایهای خود ما بودند، به خود من گفتند، ما جدید آمدیم، ما آموزش ندیدیم، بگذارید ما حداقل دو الی سه روز برویم آموزش ببینیم، برویم تیراندازی بکنیم... نیرویی میآید منطقه که کیفیت ندارد، میرود همینجور شهید و زخمی میدهد.» (روزشمار جنگ، مرکز مطالعات سپاه، ج۲۰، ص۴۵۷)
حسن باقری نیز در جلسهای دیگر، گفت: «کار کردن قبل از عملیات خیلی سخت شده، ولی تلفات دادن در داخل عملیات خیلی ساده شده. هیچ به روی خودمون هم نمیآوریم. اول جنگ بچههای تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادند، خدا شاهده همه تنشون میلرزید. حالا، ۱۰۰۰تا، ۲۰۰۰تا، ۳۰۰۰تا، اصلا انگار نه انگار، اگر فردا هم بهمون بگن ۱۰۰هزارتا! مثل اینکه عددها، ۱ با ۱۰۰۰ مثل اینکه فرقی نداره. تخریبچی اومده میگه آقا یه گردانی رو معبر کنار دستش باز کردیم، به فرمانده گردان میگیم آقا معبر ۳۰۰ متر دست چپه، بیار نیرو را از دست چپ، از معبر میدان مین ببر، بعد دراومده به بچهها میگه کی داوطلبه که بره روی میدان مین. من خودم جوابی ندارم برای اینکه روز قیامت بدم.» (متن سخنان در مستند آخرین روزهای زمستان آمده است.)
بهراستی ارزش زندگی انسانها در محاسبات سیاسی-نظامی چقدر است؟ در یک عملیات، تنها رسیدن به اهداف تعیینشده و نتایج بهدستآمده مهم است یا هزینهها، امکانات و نیروهای ازدسترفته نیز محاسبه میشود؟
اگر تحلیلگران سپاه عملیات کربلای پنج را یک عملیات موفق و بزرگ میدانند، در تحلیلشان تا چه حد میزان شهدا و مجروحین را دخالت میدهند؟ در تحلیلهای منتشرشده چنین بررسیهایی نمیبینیم.
بنا بر آمار پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، تلفات انسانی (شهید، مفقود و مجروح) سپاه در این عملیات حدود ۶۵ هزار نفر است (۷۶۵۱ شهيد، ۳۵۲۹ مفقود) که حدود ۴۰۰ نفر از شهدا از فرماندهان سطوح مختلف لشكرها هستند.
با اینکه پس از عملیات کربلای پنج فاصلهی زیادی تا بصره باقی مانده بود، میتوان پرسید حتی اگر در این عملیات بصرهی عراق را نیز تصرف میکردیم، در چه صورتی و با چه میزان تلفات انسانی نمیتوانستیم این عملیات را یک پیروزی محسوب کنیم؟ برای مثال آیا تصرف بصره با ۲۰۰ هزار شهید و مجروح یک پیروزی محسوب میشد یا یک شکست؟
تاثیر تصمیمهای کلانِ سیاسی-نظامی بر زندگی مردم بسیار مهم است و باید در محاسبهها، زندگیهای ازهمپاشیده و آسیبهای اجتماعی را نیز در نظر گرفت. باید دید برای چیزهایی که بهدست میآوریم چه چیزهایی را از دست میدهیم.
جملهی معروفی منسوب به استالین هست که میگوید: «مرگ یک نفر یک تراژدی و مرگ میلیونها نفر آمار است.»
این بدترین نوع نگاه به عددهایی است که بهعنوان آمار پیشِ روی ما قرار میگیرد؛ بهویژه آنجا که عددها و رقمها با جان انسانها سر و کار دارد.
عددها به شما نشان میدهد ۹۱۹۱۸ نفر از شهدای ایران، نوجوانان بین ۱۶ تا ۲۰ سال بودند؛ وقتی به تکتک نوجوانهای این آمار و زندگیها و خانوادههای پشت سرِ هر کدام نگاه کنید، تن و بدنتان میلرزد.
اگر رقم ۶۳۴۴۱ نفریِ جوانان شهید که سن ۲۱ تا ۲۵ سال داشتند را به آمار شهدای نوجوان اضافه کنیم، حدود ۷۲ درصد از شهدای ایران را نوجوانان و جوانانِ بین ۱۶ تا ۲۵ سال تشکیل میدهند. یعنی از هر سه نفر ایرانی که در صحنهی جنگ ایران و عراق در خون خود میغلتند، دو نفرشان کمتر از ۲۵ سال سن دارند.
تجربهی مطالعات جنگ مرا همیشه از تبدیل شدن آمارها به یک تعداد عدد ترسانده است.
برای من مسیر اصلاح امور از میدان سیاست نمیگذرد. هوادار پزشکیان نیستم و شأن اهالی علم و فرهنگ و هنر را بالاتر از هواداری اهالی سیاست میدانم.
اما از کسانی که چه شکست بخورند و چه پیروز شوند، خودشان را پیروز میدانند میترسم؛ از آنها که خودشان را مامور به وظیفه میدانند و نتیجه هر چه باشد، حتی نابودی زندگی مردم، تفاوتی برایشان ندارد.
از جماعتی میترسم که تیر میاندازند و بعد دور جای اصابت تیر را دایره میکشند و فریاد میزنند: خورد به هدف.
شاید اشتباه میکنم، اما گمان میکنم پزشکیان نمیتواند نسبت به له شدن مردم بیتفاوت باشد و فقط به هدفهایی آرمانی و رویایی فکر کند.
شاید اشتباه میکنم، اما نگرانم جلیلی آرمانهایی داشته باشد که در ذهن او رسیدن به آنها حتی ارزش له شدن بسیاری از مردم را داشته باشد.
https://t.me/jafarshiralinia
ارزش زندگی در محاسبات جلیلی و پزشکیان
اولین عملیاتی که پس از آزادی شیرین خرمشهر انجام گرفت، یکی از تلخترین شکستهای ایران شد. عبارت عدمالفتح به جای شکست قدری از تلخی واقعهی پیشآمده کم میکرد و برخی فرماندهان حجم تانکهای زدهشدهی دشمن را از موفقیتهای عملیات میدانستند. اما برخی نگاه دیگری داشتند.
دهم مرداد ۶۱ در جلسهی فرماندهان ارشد سپاه، حسین خرازی، در نقد عملیات پرتلفات رمضان گفت: «یک گردان داشتیم هممحلهایهای خود ما بودند، به خود من گفتند، ما جدید آمدیم، ما آموزش ندیدیم، بگذارید ما حداقل دو الی سه روز برویم آموزش ببینیم، برویم تیراندازی بکنیم... نیرویی میآید منطقه که کیفیت ندارد، میرود همینجور شهید و زخمی میدهد.» (روزشمار جنگ، مرکز مطالعات سپاه، ج۲۰، ص۴۵۷)
حسن باقری نیز در جلسهای دیگر، گفت: «کار کردن قبل از عملیات خیلی سخت شده، ولی تلفات دادن در داخل عملیات خیلی ساده شده. هیچ به روی خودمون هم نمیآوریم. اول جنگ بچههای تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادند، خدا شاهده همه تنشون میلرزید. حالا، ۱۰۰۰تا، ۲۰۰۰تا، ۳۰۰۰تا، اصلا انگار نه انگار، اگر فردا هم بهمون بگن ۱۰۰هزارتا! مثل اینکه عددها، ۱ با ۱۰۰۰ مثل اینکه فرقی نداره. تخریبچی اومده میگه آقا یه گردانی رو معبر کنار دستش باز کردیم، به فرمانده گردان میگیم آقا معبر ۳۰۰ متر دست چپه، بیار نیرو را از دست چپ، از معبر میدان مین ببر، بعد دراومده به بچهها میگه کی داوطلبه که بره روی میدان مین. من خودم جوابی ندارم برای اینکه روز قیامت بدم.» (متن سخنان در مستند آخرین روزهای زمستان آمده است.)
بهراستی ارزش زندگی انسانها در محاسبات سیاسی-نظامی چقدر است؟ در یک عملیات، تنها رسیدن به اهداف تعیینشده و نتایج بهدستآمده مهم است یا هزینهها، امکانات و نیروهای ازدسترفته نیز محاسبه میشود؟
اگر تحلیلگران سپاه عملیات کربلای پنج را یک عملیات موفق و بزرگ میدانند، در تحلیلشان تا چه حد میزان شهدا و مجروحین را دخالت میدهند؟ در تحلیلهای منتشرشده چنین بررسیهایی نمیبینیم.
بنا بر آمار پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، تلفات انسانی (شهید، مفقود و مجروح) سپاه در این عملیات حدود ۶۵ هزار نفر است (۷۶۵۱ شهيد، ۳۵۲۹ مفقود) که حدود ۴۰۰ نفر از شهدا از فرماندهان سطوح مختلف لشكرها هستند.
با اینکه پس از عملیات کربلای پنج فاصلهی زیادی تا بصره باقی مانده بود، میتوان پرسید حتی اگر در این عملیات بصرهی عراق را نیز تصرف میکردیم، در چه صورتی و با چه میزان تلفات انسانی نمیتوانستیم این عملیات را یک پیروزی محسوب کنیم؟ برای مثال آیا تصرف بصره با ۲۰۰ هزار شهید و مجروح یک پیروزی محسوب میشد یا یک شکست؟
تاثیر تصمیمهای کلانِ سیاسی-نظامی بر زندگی مردم بسیار مهم است و باید در محاسبهها، زندگیهای ازهمپاشیده و آسیبهای اجتماعی را نیز در نظر گرفت. باید دید برای چیزهایی که بهدست میآوریم چه چیزهایی را از دست میدهیم.
جملهی معروفی منسوب به استالین هست که میگوید: «مرگ یک نفر یک تراژدی و مرگ میلیونها نفر آمار است.»
این بدترین نوع نگاه به عددهایی است که بهعنوان آمار پیشِ روی ما قرار میگیرد؛ بهویژه آنجا که عددها و رقمها با جان انسانها سر و کار دارد.
عددها به شما نشان میدهد ۹۱۹۱۸ نفر از شهدای ایران، نوجوانان بین ۱۶ تا ۲۰ سال بودند؛ وقتی به تکتک نوجوانهای این آمار و زندگیها و خانوادههای پشت سرِ هر کدام نگاه کنید، تن و بدنتان میلرزد.
اگر رقم ۶۳۴۴۱ نفریِ جوانان شهید که سن ۲۱ تا ۲۵ سال داشتند را به آمار شهدای نوجوان اضافه کنیم، حدود ۷۲ درصد از شهدای ایران را نوجوانان و جوانانِ بین ۱۶ تا ۲۵ سال تشکیل میدهند. یعنی از هر سه نفر ایرانی که در صحنهی جنگ ایران و عراق در خون خود میغلتند، دو نفرشان کمتر از ۲۵ سال سن دارند.
تجربهی مطالعات جنگ مرا همیشه از تبدیل شدن آمارها به یک تعداد عدد ترسانده است.
برای من مسیر اصلاح امور از میدان سیاست نمیگذرد. هوادار پزشکیان نیستم و شأن اهالی علم و فرهنگ و هنر را بالاتر از هواداری اهالی سیاست میدانم.
اما از کسانی که چه شکست بخورند و چه پیروز شوند، خودشان را پیروز میدانند میترسم؛ از آنها که خودشان را مامور به وظیفه میدانند و نتیجه هر چه باشد، حتی نابودی زندگی مردم، تفاوتی برایشان ندارد.
از جماعتی میترسم که تیر میاندازند و بعد دور جای اصابت تیر را دایره میکشند و فریاد میزنند: خورد به هدف.
شاید اشتباه میکنم، اما گمان میکنم پزشکیان نمیتواند نسبت به له شدن مردم بیتفاوت باشد و فقط به هدفهایی آرمانی و رویایی فکر کند.
شاید اشتباه میکنم، اما نگرانم جلیلی آرمانهایی داشته باشد که در ذهن او رسیدن به آنها حتی ارزش له شدن بسیاری از مردم را داشته باشد.
https://t.me/jafarshiralinia