سرانجام اسد و خانواده اش
امروز مقاله محسن حیدریان پژوهشگر علوم سیاسی و مسائل چپ ایران را با عنوان سرنوشت مهاجران ایرانی در شوروی خواندم. حیف است این مقاله را که ۲۴ دی ۱۳۹۰ در سایت بی بی سی فارسی درج شده از دست داد. حیدریان چکیده مقاله اش را در همان سطر نخست آورده است: مروری بر زندگی و سرنوشت جهار نسل ایرانیان در شوروی، صاف و ساده: یکی داستانی است پر آب چشم...
حیدریان با رجوع به منابع و بلکه ماخذ معتبر، سرنوشت تلخ و نکبت بار مهاجران و پناهندگان ایرانی از ۱۲۹۹ و شکست نهضت جنگل(نسل اول) تا فروپاشی فرقه دمکرات آذربایجان در ۱۳۲۵(نسل دوم) و نیز مهاجران توده ای پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲(نسل سوم) و بالاخره فرار کادر و اعضای جان بدر برده حزب توده و فدائیان اکثریت پس از انقلاب (از بهمن ۱۳۶۱) را به دقت وارسی کرده است.
حیدریان ته نوشت هزاران مهاجر ایرانی در شوروی طی این ۶۲ سال را در چند واژه خلاصه کرده است: مرگ تلخ در اردوگاه های کار اجباری، مردن در اثر گرسنگی، ترور، سرکوب، ناپدید شدن و...
مثلا در گزارش سلطانزاده به مرگ 100/000 کارگر ایرانی در اردوگاه های کار اشاره شده است. هم چنین در گزارشی دیگر از تصفیه خونین حدود 7000 ایرانی کمونیست اشاره می شود. ولی آن چه چشمگیرتر است کشته شدن فجیع رهبران کمونیست مهاجر ایران در شوروی است.
ولی این کشتار تنها شامل ایرانیان نمی شد. تا کنون بس نادر و کمیاب بوده که رهبران و مدیران پیشین پناهنده به روسیه جان سالم بدر برده باشند. روس ها تقریبا در همه موارد رهبران و پناهندگان را وجه المصالحه در جهت کسب امتیاز از کشورهای قبلی قرار داده اند. البته چیرگی چنین رویه ای ربط چندانی به خصلت اجتماعی روسها ندارد، بلکه تحت تاثیر چشم انداز ها، موقعیت و علائق ژئوپولیتیک این وسیعترین دولت جهان بوده است. پهناوری شگفت و مرزهای هزاران کیلومتری و مشکل پاسداری از حدود و ثغور کشور، موجبات دغدغه همیشگی روس ها نسبت به توطئه بیگانگان بوده است. طبیعی است که برای کرملین از تزارها، تا شوروی و جمهوری کنونی، هرگاه لازم و مناسب تشخیص داده اند، (که همواره داده اند)، پناهندگان به کشورشان را در ازای امتیازات قلمروی تسلیم و معدوم کرده اند. این صبغه ای است که ایرانیان آن را با گوشت و پوست و استخوان شناخته و تجربه کرده اند.
به اغلب احتمال بشار اسد و خانواده و دودمانش نیز به زود تجربه مشابهی در اینزمینه خواهند داشت. شاید صیرورت و سازوکار و سرانجام اسدها، بی شباهت ّبا سناریوی زیر نباشد:
به گمانم ابتدا بین بشار و همسرش جدایی انداخته خواهد شد؛ سپس با توافق بین ترکیه و روسیه بر سر تداوم اجاره پایگاه حمیمیم توسط روسیه، بشار منزوی و بلکه ناپدید و یا دچار کانسر خواهد شد. شاید برای اسما و فرزندانش کشور دیگری برای سکونت در نظر گرفته شود . به گمانم کرملین دارایی اسد را طی ۲ سال آینده صاحب شده و بعید نیست برادرش ماهر به گونه ای تسلیم تحریرالشام شود. ولی به هر روی هر گونه کنش سیاسی از بشار و ماهر گرفته شده و آنان در بست باید مطیع و لال در اختیار پوتین باشند.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
https://t.me/iranazadvaabad
امروز مقاله محسن حیدریان پژوهشگر علوم سیاسی و مسائل چپ ایران را با عنوان سرنوشت مهاجران ایرانی در شوروی خواندم. حیف است این مقاله را که ۲۴ دی ۱۳۹۰ در سایت بی بی سی فارسی درج شده از دست داد. حیدریان چکیده مقاله اش را در همان سطر نخست آورده است: مروری بر زندگی و سرنوشت جهار نسل ایرانیان در شوروی، صاف و ساده: یکی داستانی است پر آب چشم...
حیدریان با رجوع به منابع و بلکه ماخذ معتبر، سرنوشت تلخ و نکبت بار مهاجران و پناهندگان ایرانی از ۱۲۹۹ و شکست نهضت جنگل(نسل اول) تا فروپاشی فرقه دمکرات آذربایجان در ۱۳۲۵(نسل دوم) و نیز مهاجران توده ای پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲(نسل سوم) و بالاخره فرار کادر و اعضای جان بدر برده حزب توده و فدائیان اکثریت پس از انقلاب (از بهمن ۱۳۶۱) را به دقت وارسی کرده است.
حیدریان ته نوشت هزاران مهاجر ایرانی در شوروی طی این ۶۲ سال را در چند واژه خلاصه کرده است: مرگ تلخ در اردوگاه های کار اجباری، مردن در اثر گرسنگی، ترور، سرکوب، ناپدید شدن و...
مثلا در گزارش سلطانزاده به مرگ 100/000 کارگر ایرانی در اردوگاه های کار اشاره شده است. هم چنین در گزارشی دیگر از تصفیه خونین حدود 7000 ایرانی کمونیست اشاره می شود. ولی آن چه چشمگیرتر است کشته شدن فجیع رهبران کمونیست مهاجر ایران در شوروی است.
ولی این کشتار تنها شامل ایرانیان نمی شد. تا کنون بس نادر و کمیاب بوده که رهبران و مدیران پیشین پناهنده به روسیه جان سالم بدر برده باشند. روس ها تقریبا در همه موارد رهبران و پناهندگان را وجه المصالحه در جهت کسب امتیاز از کشورهای قبلی قرار داده اند. البته چیرگی چنین رویه ای ربط چندانی به خصلت اجتماعی روسها ندارد، بلکه تحت تاثیر چشم انداز ها، موقعیت و علائق ژئوپولیتیک این وسیعترین دولت جهان بوده است. پهناوری شگفت و مرزهای هزاران کیلومتری و مشکل پاسداری از حدود و ثغور کشور، موجبات دغدغه همیشگی روس ها نسبت به توطئه بیگانگان بوده است. طبیعی است که برای کرملین از تزارها، تا شوروی و جمهوری کنونی، هرگاه لازم و مناسب تشخیص داده اند، (که همواره داده اند)، پناهندگان به کشورشان را در ازای امتیازات قلمروی تسلیم و معدوم کرده اند. این صبغه ای است که ایرانیان آن را با گوشت و پوست و استخوان شناخته و تجربه کرده اند.
به اغلب احتمال بشار اسد و خانواده و دودمانش نیز به زود تجربه مشابهی در اینزمینه خواهند داشت. شاید صیرورت و سازوکار و سرانجام اسدها، بی شباهت ّبا سناریوی زیر نباشد:
به گمانم ابتدا بین بشار و همسرش جدایی انداخته خواهد شد؛ سپس با توافق بین ترکیه و روسیه بر سر تداوم اجاره پایگاه حمیمیم توسط روسیه، بشار منزوی و بلکه ناپدید و یا دچار کانسر خواهد شد. شاید برای اسما و فرزندانش کشور دیگری برای سکونت در نظر گرفته شود . به گمانم کرملین دارایی اسد را طی ۲ سال آینده صاحب شده و بعید نیست برادرش ماهر به گونه ای تسلیم تحریرالشام شود. ولی به هر روی هر گونه کنش سیاسی از بشار و ماهر گرفته شده و آنان در بست باید مطیع و لال در اختیار پوتین باشند.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
https://t.me/iranazadvaabad