#پارت_۲۸۴
➖دشمن عزیز
خودش گوشواره های ماه و ستاره از گوشهام آویزون کرد. درست توی سوراخهایی اول.زیر یه جفت گل گوش نگین قرمز!
وقتی کارش تموم شد،دستشو پس کشید و پرسید:
-کی وقت کردی این تیکه گوش بیچاره ات رو اینقدر سوراخ سوراخ کنی؟!
حالا وقتش به کنار...جدا درد نداره!؟
کاپیتان جنگ گنجشیکه هم اینقدر گوشاش سوراخ سنبه نداشت!
خندیدم و واسه اینکه گوشواره هارو توی گوشهای خودم ببینم و تماشا کنم، بلند شدم و رفتم سمت آینه ی توی اتاقش و مقابلش ایستادم.
گوشواره هارو که الحق النصاف خیلی خوشگل و تو چشم بودن رو با تحسین و لذت تماشا کردم و همزمان گفتم:
-وقتی بالای این سوراخهای پایینی رو هم از چند جا سوراخ کردم و بابا حاجی فهمید خیلی عصبانی شد!
میدونی و میشناسیش که!
خیلی چیزهای معمولی و پیش پا افتاده رو بد و غلط میدونه.
به مامان میگفت این دختر مگه کولیه گوشاشو آبکش کرده!؟میگفت امروز گوششو آبکش میکنه فردا یه کار دیگه میکه پسفردا هم میشه قرتی و افسارش از دستمون درمیره!
حتی یه بار جدی و محکم به خودم گفت حواسم به کارات هست و اگه مثل این دخترای هردمبیل هرکاری دلت خواست بکنی بدجور به خدمتت میرسم!
بابا حاجیه دیگه!
همیشه دلش میخواست از من مریم مقدس بسازه!
از روی تخت بلند شد و درحالی که به سمتم میومد گفت:
-با توجه به شناختی که نسبت بهت پیدا کردم بعید بدونم اولتیامتیومهای حاجی رو به کتفت گرفته باشی
از توی همون آینه،اون رو که گویا شناخت خوبی نسبت به من پیدا کرده بود رو تماشاش کردم و خنده کنان گفتم:
-آفرین! دقیقاااا ! نه تنها به کتفم نگرفتم بلکه فرداش رفتم یه جای خفنی از بدنمو تتو زدم!
اون هم توی یه پارتی باحال و سراسر فسق و فجور!
تاحالا درموردش ازم چیزی نشنیده بود.
پشتم ایستاد و دو دستش رو به حالت آویزون گذاشت روی شونه هام و متعجب پرسید:
-جدا!؟
سرمو تکون دادم وگفتم:
-اهوم!
خیلی آروم پرسید:
-عجب...حالا کجا زدی ؟
درحالی که از توی آینه خیره خیره تماشاش میکردم آهسته و پچ پچ کنان جواب دادم:
-اونجام...دقیقا همونجا!
چشمهاش رو ریز کرد و با حالتی سردرگم لب زنان پرسید:
-اونجات؟دقیقا همونجات یعنی دقیقا کجا؟اسم نداره؟
سرم رو کج کردم و پچ پچ کنان تو گوشش اسم محل مورد نظر تتو رو براش به زبون آوردم تا متعجب تر و جاخورده تر از قبل بشه و متحیر بگه:
-چی؟؟!!!روی کُ....
قبل از اینکه جمله اش رو کامل بگه انگشتمو به نشانه ی سکوت رو لبهاش گذاشتم و گفتم:
-هیششش! میخوای به گوش طوبی خانم برسه؟!آره...همونجا!میخوای ببینیش؟
بیشتر از اینکه مشتاق باشه کنجکاو و کمی متعجب بود.
شاید هم تصور میکرد من دارم سر به سرش میذارم.
یعنی در حقیقت به نظر می رسید باورم نداره واسه همین برای اینکه آثار جرمم رو با چشمهای خودش ببینه ،جواب داد:
-شنیدن کی بود مانند دیدن!
آره...میخوام ببینم!
سلام قشنگام جهت اطلاعتون باید بگم که رمان کامل شده و تا اخر ماه با تخفیف ویژه به فروش میرسه برای اینکه این تخفیف شاملتون شه میتونین برین پیوی ادمین برای واریز مبلغ و دریافت رمان
ادمین پاسخگو👇❤️
@Laxtury_admin