Forward from: دلنوشتههای تاریخیِ علی مرادی مراغهای
💥در مورد هدایای مقامات کشورها به همدیگر
✍️علی مرادی مراغه ای
✅در خبرها آمده که نوه رئیس جمهور سابق، توپ هدیه شده رییس فیفا را برای کمک به کودکان غزه به فروش گذاشته. من حقوقدان نیستم و نمیدانم که آیا طبق قوانین ایران درست بوده یا نه؟!
اما یاد خاطره ای از کشور ترکیه افتادم که جالب است...
♦️دقت کنید که این خاطره را یک ترکِ طرفدارِ ترکیه نمی گوید بلکه ناصر امینی از دیپلماتهای ارشد زمان شاه می گوید که مدتی نیز کنسول ایران در استانبول و از دوستداران دو پهلوی بوده. همین خاطره او از فسادناپذیری مقامات ترکی را مقایسه کنید با دولتمردان ایرانی، در این ۲۰۰سال معاصرمان که دود از کله هر ایرانی بلند می گردد!
او می گوید: روزی مهندس ریاضی رئیس مجلس ایران به همراه خانمش به دعوت رئیس مجلس ترکیه به استانبول آمدند و به مدت یک هفته از آنان پذیرایی شایانی شد در زمان بازگشت به ایران، رئیس مجلس ایران از من خواستند یک فرش نفیسی را که به عنوان هدیه به رئیس مجلس ترکیه آورده اند آنرا تحویل ایشان دهم... به همراه راننده سفارت، فرش را به خانه ایشان بردیم رئیس مجلس ترکیه در طبقه دوم یک آپارتمانی می نشست. خانم ایشان، پس از تعارف چایی گفت همسرش یک ربع دیگر می آید. در این مدت قالیچه را درآورده وسط سالن پهن کردیم خانم رئیس مجلس ترکیه، چراغها را روشن کرد و آنقدر شیفته قالی شده بود که نمیتوانست لحظه ای از آن چشم بردارد و مرتب میگفت چوخ گوزل(خیلی زیبا)...نیم ساعت دیگر رئیس مجلس ترکیه رسید و او نیز خیلی خوشش آمد و بخاطر این هدیه سپاسگزاری کرد. من قلبا شاد بودم که توانسته ام خانوده ای را چنین خوشحال کنم. یک مرتبه خانمِ رئیس مجلس گفت: من فقط امشب را دارم که تا صبح نخوابم و به نقش و نگارهای زیبای این قالی نگاه کنم، چون فردا صبح همسرم باید آنرا ببرد و تحویل مجلس دهد.
در جوابش گفتم: این هدیه شخصی مهندس ریاضی برای خانه شماست اگر به مجلس تعلق داشت آنرا به مجلس می بردم.
خانم گفت: این هدیه را بخاطر شغل شوهرم به او داده اید...
ناصر امینی می نویسد که من هرچه اصرار کردم نتوانستم آنها را قانع کنم و رئیس مجلس گفت ما در کشوری زندگی می کنیم که همه چیز حساب و کتاب دارد...
♦️اما داستان در اینجا ختم نمیشود بلکه رئیس مجلس ترکیه داستانِ جلال بایار رئیس جمهور اسبق ترکیه را برای ناصر امینی کنسول ایران نقل میکند و می گوید:
جلال بایار رئیس جمهور ترکیه پس از پایان ریاست جمهوری، بازنشسته و خانه نشین شده بود در یک آپارتمانی زندگی میکرد و وضع مالی چندان خوبی نداشت. تصمیم میگیرد سگ خود را به باغ وحش آنکارا بفروشد و مبلغ ناچیزی بگیرد...
اما چندی بعد، جلال بایار را که هشتاد سال داشت به دادگاه احضار میکنند و اتهام او این بود که چرا سگی را که پادشاه افغانستان در مقام ریاست جمهوری ترکیه به او هدیه کرده فروخته است؟ و او حق فروش آن را نداشته است و سرانجام، دادگاه با رعایت سن اش، او را به پرداخت جریمه نقدی محکوم میکند.
(بنگرید به: خاطرات ناصر امینی با عنوان: روزها در پی سالها...صص۹۳_۹۴)
♦️و این جلال بایار، برجسته ترین خدمات را به ترکیه کرده و بالاترین مقامها را در آن کشور داشته اما سرانجام، به جرم فروش یک سگ و آنهم بخاطر فشار مالی، قوه قضائیه کشور او را به محاکمه فرا میخواند و محکومش می کند!
مصداق داستانِ آهن گداخته که علی بر دست برادرش عقیل نزدیک کرد! اینجا
جالبه که سالهای نخست وزیری جلال بایار در ترکیه، مصادف با ۱۹۳۷الی۱۹۳۹ دوران رضاشاه در ایران بوده و برای یک لحظه نظری به آن زمانِ ایران و میزانِ چاپلوسی هایِ تهوع آور مقامات و نمایندگان مجلس ایران از رضاشاه در یکی از مراسم عید نوروز بیندازیم، البته باز هم از خاطرات آقای ناصر امینی از دوستداران دو پهلوی:
...تعطیلات عید نوروز است اما به اجبار، تمامی نمایندگان مجلس را برای یک جلسه فوق العاده در مجلس جمع کرده اند. موضوع جلسه، خواندن تلگرافات و تبریکات عید نوروزی سلاطین عالم به رضاشاه است! با خواندن هر کدام از تلگرافات، نمایندگان مجلس به به و احسنت میگویند و سپس، پشت تریبون رفته تملق میگویند و کف زدنها شروع میگردد... اما در خاتمه، وکیل پیرمردی گوی سبقت را در چاپلوسی از همگان می رباید میگوید:
«افلاطون گفته است وجود نوابغ منشا قدرت در روی زمین است و اطاعت او به حکم عقل و منطق برو برگرد ندارد ما هم به شهادت دوست و دشمن زیر سایه یکی از بزرگترین نوابغ عالم(رضاشاه کبیر) هستیم پس چه زحمتی است که هیئت دولت و نمایندگان مجلس برای تهیه قوانین متحمل زحمات شوند، همان بهتر است که الهامات نابغه را ابلاغ نمایند و دولت و ملت هم عمل کنند، من قول میدهم خارجی ها هم از آن استفاده میکنند...»
(همان...ص۲۲۴)
⏹️آن هدیه ها را به اشخاص نمیدهند به مقامات یک کشور می دهند و آن مقامها به همراه آن هدیه ها بخشی از تاریخ و امانت هستند که نسل به نسل باید حفظ گردند...
✍️علی مرادی مراغه ای
✅در خبرها آمده که نوه رئیس جمهور سابق، توپ هدیه شده رییس فیفا را برای کمک به کودکان غزه به فروش گذاشته. من حقوقدان نیستم و نمیدانم که آیا طبق قوانین ایران درست بوده یا نه؟!
اما یاد خاطره ای از کشور ترکیه افتادم که جالب است...
♦️دقت کنید که این خاطره را یک ترکِ طرفدارِ ترکیه نمی گوید بلکه ناصر امینی از دیپلماتهای ارشد زمان شاه می گوید که مدتی نیز کنسول ایران در استانبول و از دوستداران دو پهلوی بوده. همین خاطره او از فسادناپذیری مقامات ترکی را مقایسه کنید با دولتمردان ایرانی، در این ۲۰۰سال معاصرمان که دود از کله هر ایرانی بلند می گردد!
او می گوید: روزی مهندس ریاضی رئیس مجلس ایران به همراه خانمش به دعوت رئیس مجلس ترکیه به استانبول آمدند و به مدت یک هفته از آنان پذیرایی شایانی شد در زمان بازگشت به ایران، رئیس مجلس ایران از من خواستند یک فرش نفیسی را که به عنوان هدیه به رئیس مجلس ترکیه آورده اند آنرا تحویل ایشان دهم... به همراه راننده سفارت، فرش را به خانه ایشان بردیم رئیس مجلس ترکیه در طبقه دوم یک آپارتمانی می نشست. خانم ایشان، پس از تعارف چایی گفت همسرش یک ربع دیگر می آید. در این مدت قالیچه را درآورده وسط سالن پهن کردیم خانم رئیس مجلس ترکیه، چراغها را روشن کرد و آنقدر شیفته قالی شده بود که نمیتوانست لحظه ای از آن چشم بردارد و مرتب میگفت چوخ گوزل(خیلی زیبا)...نیم ساعت دیگر رئیس مجلس ترکیه رسید و او نیز خیلی خوشش آمد و بخاطر این هدیه سپاسگزاری کرد. من قلبا شاد بودم که توانسته ام خانوده ای را چنین خوشحال کنم. یک مرتبه خانمِ رئیس مجلس گفت: من فقط امشب را دارم که تا صبح نخوابم و به نقش و نگارهای زیبای این قالی نگاه کنم، چون فردا صبح همسرم باید آنرا ببرد و تحویل مجلس دهد.
در جوابش گفتم: این هدیه شخصی مهندس ریاضی برای خانه شماست اگر به مجلس تعلق داشت آنرا به مجلس می بردم.
خانم گفت: این هدیه را بخاطر شغل شوهرم به او داده اید...
ناصر امینی می نویسد که من هرچه اصرار کردم نتوانستم آنها را قانع کنم و رئیس مجلس گفت ما در کشوری زندگی می کنیم که همه چیز حساب و کتاب دارد...
♦️اما داستان در اینجا ختم نمیشود بلکه رئیس مجلس ترکیه داستانِ جلال بایار رئیس جمهور اسبق ترکیه را برای ناصر امینی کنسول ایران نقل میکند و می گوید:
جلال بایار رئیس جمهور ترکیه پس از پایان ریاست جمهوری، بازنشسته و خانه نشین شده بود در یک آپارتمانی زندگی میکرد و وضع مالی چندان خوبی نداشت. تصمیم میگیرد سگ خود را به باغ وحش آنکارا بفروشد و مبلغ ناچیزی بگیرد...
اما چندی بعد، جلال بایار را که هشتاد سال داشت به دادگاه احضار میکنند و اتهام او این بود که چرا سگی را که پادشاه افغانستان در مقام ریاست جمهوری ترکیه به او هدیه کرده فروخته است؟ و او حق فروش آن را نداشته است و سرانجام، دادگاه با رعایت سن اش، او را به پرداخت جریمه نقدی محکوم میکند.
(بنگرید به: خاطرات ناصر امینی با عنوان: روزها در پی سالها...صص۹۳_۹۴)
♦️و این جلال بایار، برجسته ترین خدمات را به ترکیه کرده و بالاترین مقامها را در آن کشور داشته اما سرانجام، به جرم فروش یک سگ و آنهم بخاطر فشار مالی، قوه قضائیه کشور او را به محاکمه فرا میخواند و محکومش می کند!
مصداق داستانِ آهن گداخته که علی بر دست برادرش عقیل نزدیک کرد! اینجا
جالبه که سالهای نخست وزیری جلال بایار در ترکیه، مصادف با ۱۹۳۷الی۱۹۳۹ دوران رضاشاه در ایران بوده و برای یک لحظه نظری به آن زمانِ ایران و میزانِ چاپلوسی هایِ تهوع آور مقامات و نمایندگان مجلس ایران از رضاشاه در یکی از مراسم عید نوروز بیندازیم، البته باز هم از خاطرات آقای ناصر امینی از دوستداران دو پهلوی:
...تعطیلات عید نوروز است اما به اجبار، تمامی نمایندگان مجلس را برای یک جلسه فوق العاده در مجلس جمع کرده اند. موضوع جلسه، خواندن تلگرافات و تبریکات عید نوروزی سلاطین عالم به رضاشاه است! با خواندن هر کدام از تلگرافات، نمایندگان مجلس به به و احسنت میگویند و سپس، پشت تریبون رفته تملق میگویند و کف زدنها شروع میگردد... اما در خاتمه، وکیل پیرمردی گوی سبقت را در چاپلوسی از همگان می رباید میگوید:
«افلاطون گفته است وجود نوابغ منشا قدرت در روی زمین است و اطاعت او به حکم عقل و منطق برو برگرد ندارد ما هم به شهادت دوست و دشمن زیر سایه یکی از بزرگترین نوابغ عالم(رضاشاه کبیر) هستیم پس چه زحمتی است که هیئت دولت و نمایندگان مجلس برای تهیه قوانین متحمل زحمات شوند، همان بهتر است که الهامات نابغه را ابلاغ نمایند و دولت و ملت هم عمل کنند، من قول میدهم خارجی ها هم از آن استفاده میکنند...»
(همان...ص۲۲۴)
⏹️آن هدیه ها را به اشخاص نمیدهند به مقامات یک کشور می دهند و آن مقامها به همراه آن هدیه ها بخشی از تاریخ و امانت هستند که نسل به نسل باید حفظ گردند...