دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Edutainment


من طبعا به مخاطبان معینی می اندیشم. به کسانی که در جستجو هستند، بی آنکه یقین داشته باشند آنچه را که می جویند یافته اند... پل والری

ارتباط با من:
@amoradym

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Edutainment
Statistics
Posts filter


💥رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم...
✍️علی مرادی مراغه ای

✅امروز عید قربان است پس، برای مناسبتِ این روز، چه بهتر است که از کسی بنویسم که قربانِ ایران شد تا مردم ایران، از پوسته ی سنت و رعیتی بدر آیند تا بلکه، جامه شهروندی بپوشند...

♦️وقتی میرزا یوسف خان مستشارالدوله، رساله«یک کلمه» را نوشت هنوز 36 سال به انقلاب مشروطیت مانده بود. کار او بسیار شجاعانه بوده که ۳۶سال مانده به مشروطیت، در کتابش می نویسد:
تمامی مردم ایران اعم از زن و مرد و شاه و گدا باید در مقابل قانون مساوی باشند!.

این کتاب ۲۵ برگی، ترجمه ‌ای است از مقدمه‌ قانون اساسی فرانسه و یا اعلامیه‌ حقوق بشر که برای اولین بار به زبان فارسی به ایران می رسد و ترقی کشور را فقط در یک کلمه یعنی قانون می داند!
بقول آدمیت، او در ایران اولین کسی است که در «یک کلمه» میگفت منشاء قدرت اراده‌ مردم است!
او در کتابش کوشیده اصول قانون اساسی فرانسه را با مبانی اسلامی تطبیق دهد تا خشم مخالفانش را برنیانگیزد.

♦️مستشارالدّوله بعدها در اواخر عمر، نامه مفصّلى به مظفرالدّين ميرزای وليعهد نوشته و ضمن انتقاد از حكومت استبدادى، اصلاحات مملكتى و ايجاد حكومت قانون و برقرارى آزادى و مساوات را خواستار شده و گوشزد كرده بود كه:
«اگر زمامداران ايران خود درصدد تأسيس مجلس مقنّنه برنيايند، سير حوادث تاريخ آنرا بر ما تحميل خواهد كرد...».
اگرچه پیش بینی اش بعدا با انقلاب مشروطه درست بود اما نوشتن کتاب «یک کلمه» باعث شد او را سالها در زنجیر کرده و در زندان قزوین محبوس سازند...
پر واضح است که کتاب«یک کلمه» مستشارالدوله هیچ پژواکی در خور در ارباب قدرت و حتی در مردم ایجاد نکرد اما این گناهِ او نبود، امثال او در واقع، صلیبِ عقب ماندگی میهنِ خود را بدوش می کشیدند!
کتاب یک کلمه را از
اینجا دانلود کنید.

♦️سرانجام مستشارالدوله فرزند برجسته ایران، پس از سالها تحمل زندان و زنجیر، خسته و شکسته در کنج انزوای خانه اش در ۲۹ می ۱۸۹۴ درگذشت...
در زمان مرگ، نویسنده «یک کلمه» چنان بی صاحب مانده بود که تنها معدودی از حمالان شهر حضور یافتند تا جنازه اش را به قبرستان معروف قبر آقا در جنوب تهران حمل کنند!

زمانِ به زندان بردنش مصادف با عید قربان بود و دخترش در حاشیه کتاب «یک کلمه» چاپ تبریز چنین نوشت:
«به تاریخ ۱۳۰۸ ماه ذیحجه در روز عید اضحی وقت غروب به جهت وطن پرستی...خائنین دولتی متهم نموده محکومش ساختند...سه سال و پنجاه و پنج روز مدت محبوسش طول کشید در تاریخ هزار وسیصد و یازده در پنجم شوال به رحمت خدا پیوست...رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم».

♦️در واقع، او در ظلمات استبداد، قربانیِ جهل ایرانیان شد تا بلکه بیدار گردند و اسب چموش و وحشیِ قدرت را به قفس قانون سوق دهند...


⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
💥هدیه دانش آموزان شوروی به سفیر آمریکا!
✍️علی مرادی مراغه ای

✅در جنگ جهانی دوم که متفقین برای کمک به شوروی ایران را اشغال کردند پس از جنگ در سال ۱۹۴۵، دانش‌آموزان شوروی از سفارت آمریکا در شوروی دیدن کردند و به نشانه دوستی، قطعه چوبی کنده کاری با تصویر عقاب یعنی نشان ملی آمریکا به آورل هریمن سفیر آمریکا هدیه دادند و این هدیه تا سال ۱۹۵۲ در دفتر او بر دیوار آویزان بود. غافل از اینکه، در درون این هدیه، دستگاه میکروفونی پنهان بوده که ۷ سال بعد تکنسین‌های آمریکایی کشفش کردند. در این ۷ سال، شورویها تمام مکالمات سفیر آمریکا را گوش میکردند.
این دستگاه شنود، باطری نداشت و یک آنتن و دیافراگم کوچک داشت و از طریق امواجی که شورویها در کنار سفارت به سمت اتاق سفیر می فرستاد شارژ می شد یعنی امواج داخل این آنتن به برق تبدیل شده و دستگاه به کار می افتاد.
این دستگاه را لئون ترمین طراحی کرده بود زندانی اردوگاه کار اجباری گولاگ!

♦️در فیلم فوق، سفیر آمریکا چگونکی کار دستگاه جاسوسی را در سازمان ملل متحد نشان میدهد.

♦️روسها از دوران تزار یدطولایی در استراق سمع، جاسوسی و پرستوبازی دارند...

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
💥استوری اینستاگرامی من:
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ تصویر فوق مربوط است به ۳ سپتامبر ۱۹۶۷م زمانی که سوئد رانندگی را از سمت چپ به سمت راست را آغاز کرد در اولین روز ۱۵۷ تصادف گزارش شد و در دومین روز ۱۲۵ تصادف...!

♦️تغییر عادات، سخت و کمرشکن است مخصوصا افکار خرافی و غلطی که سالها ذهن و روان مان را به تسخیر خود درآورده اند!
بخاط همین، در طول تاریخ سمبه تعصّبات‏، همیشه پر زورتر از حقيقت‏ جوئى بوده است. وقتی‌که یک پندار یا فکری غلط بدون دلایل منطقی می‌رود در کنج ذهنمان می‌نشیند و سالها تکرار می‌شود و بصورت یک الگوی ذهنی درمی‌آید چگونه می‌توان آنرا تغییر داد؟!
تغییرشان بدون شک، مشکلتر از تغییر سنگهای خاراست...


#آخرین_استوری


💥سگ گردانی زنان غربی در سفرنامه های ایرانیان
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️اولین بار که ایرانیان پای به اروپا نهادند تعداد کمی از آنها به عمق جامعه غربی و آزادی های فردی و مدنی پی بردند کثیری در ظاهر ماندند به عنوان مثال، اولین بار که سگ گردانی زنان غربی را می دیدند آنرا مذموم می شمردند چرا که همراه داشتن سگ را نجس می دانستند.
میرزا خانلرخان اعتصام الملک از دوستی زنان فرنگی با سگها می نویسد:
«در این واپور(کشتی) که هستم چند زن از خانواده نجبا هستند در کمال لطف اندام و تقطیع لباس و تشریفات زیادشان محترم.
صبح که از خواب برمی خیزند بزک و تغییر لباس کرده با نهایت تبختر و طنازی به سطحه کشتی می آیند هریک سگ کوچکی در بغل دارند. می آیند روی تخت ها نشسته، اول پیش از اعتنائی با هر کس، دستمال کتان یا ابریشمی بسیار لطیف از جیب خود در آورده، قی های چشمهای سگش را با رطوبتهای پک و پوزش پاک میکند و همان دستمال را به روی خودش میمالد. بعد از آن چند بوسه از چشم و پوز سگ میکند. نوازشات مادرانه یا عاشقانه به او کرده در بغل خود راحتش می کند...»

♦️او در ادامه می نویسد:
«دیروز دیدم سگی از یکی از اهل کشتی آمد پهلوی یکی از خانمها ایستاد و به دامن شلوار او بول کرد. خانم ملتفت شده دستمال خود را بیرون آورده پاک کرد و خشکاند و دستمال را در جیب گذاشت...در ایران هیچ کرد بیابانی بی تربیتی با بره این معامله را نمیکند اهل شهرستان احدی کثافات طفل خود را به این گوارائی قبول نمیکند. این هم یکی از غرائب است که خداوند محبتی از سگ به قلب عموم اهل این ممالک انداخته، هر کس میخواهد با کسی خیلی اظهار دوستی و خصوصیت کند سگ آن شخص را بغل گرفته میبوسد و نوازشات پدرانه می کند»
(میرزا خانلرخان اعتصام الملک، روزنامه سفر لندن... ص۳۲)

♦️جالب است که میرزا فتاح گرمرودی نیز که در زمان محمدشاه به کشورهای اطریش، فرانسه و انگلستان رفته از عدم رعایت بهداشت توسط فرنگی ها نوشته و به رعایت نکردن بهداشت عمومی، پاک دانستن و خوردن گوشت انواع حیوانات و طریقه طهارت و نجس ندانستن بسیاری از چیزها که متفاوت با فرهنگ ایرانی بوده اشاره کرده است.
میرزا فتاح انتقاد میکند که مردمان غربی بین آب خالص و ادرار فرقی نمیگذارند:
«در عالم هرچه هست همه را پاک می دانند، خرس و خوک، سگ، گربه، گرگ، بوزینه، گوسفند و بره و اکل گوشت اینها نزد آنها کلا مساوی است، آب خالص، بول و غایط(مدفوع)... را یکسان شمارند و با آب جاری و خالص هرگز تطهیر نمی کنند و موضع بول و غایط را به باطله کاغذهای اخبار پاک می نمایند و حال آنکه نظر به عادتی که در اکل و شرب دارند، ممکن نیست که طبیعتشان یبوست داشته باشد بلکه همیشه بنرمی و ملایمت اطلاق و اجابت طبیعت عادت دارند...بایست ازاله کثافت را با آب صاف نمایند و نمی کنند با وصف این مراتب باز خودشان را صاحب سلیقه ترین اهل روی زمین دانند از علامت غایط و کثافت و فضله و نجاست مطلقاً اجتناب و احتراز ندارند، اما اگر جوراب و دستمال کسی قدری چرکین بوده سفید نباشد او را کثیف دانسته و همیشه سر نتراشیدن و ختنه نکردن و حمام نرفتن و کیسه نکشیدن و رنگ و حنا نبستن و تنویر ننمودن را عین سلیقه میدانند».
(سفرنامه میرزا فتاح ...صص۹۶۰ و۹۷۳)
البته میرزا فتاح که کل غرب را مشحون از پلیدی و فحشا می بیند همنشینی زن و مرد را اشاعه فحشا دانسته و پا از این نیز فراتر نهاده نظر می دهد که زنان فرنگی دارای میل مفرط به جماع داشته «یکی قرابت زنان با سگان و اعتقادشان این است که جماع سگان بسبب بطوء انزال بمراتب از جماع رجال خودشان بهتر و خوشتر است»!

✅اما در این میان به نظر می رسد که حاجی واشنگتن نگاهش به غرب عمیق تر بوده و از سگ گردانی و ظواهر عبور گرده، ضمن ستایشِ آزادی های فردی در غرب، انگشت بر یکی اساسی ترین معضلات ایران یعنی فقدان پرورش مردان سیاسی نهاده می نویسد:
«...رئیس این مملکت(آمریکا) همچون الف از خود چه دارد؟ هیچ. کارها همه به هم پیوسته و تمام رؤسای این مملکت مسئول وکلای رعیت هستند و کار بی ملاحظه و صرفه رعیت نمی شود کرد...
یک کار بد و حرکت زشت که شخص می کند در و دیوار از انسان مواخذه می کنند آنهایی(ایرانیانی) که به فرنگستان رفتند نه معنی پلیتیک را دانستند، نه مقصود حریت و آزادی را یافتند...آنها آزادی را هم شرب مسکرات و ملاعبه با فواحش یافتند...حال آنکه، زن بد از سگ بی صاحب کمتر است در اینجا و حال آنکه، زنها حرمت مخصوص دارند...
ما در بسیاری از جاها به واسطه نداشتن علم پلتیک فریب خورده، بازی را باختیم. ما دارای علم پلتیک نیستیم به جرأت عرض میکنم که دوستی و بازی با حریف کامل، نتیجه اش باختن است و چیزی که ما را از شر دشمن می تواند نگاهداشت، تحصیل علوم و دادن حریت پس از تربیت اطفال و داشتن قانون است...»
(حسینقلی خان صدرالسلطنه، سفرنامه حاجی واشنگتن، ص۹۲)

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie


💥انواع مطهرات در ایران..!
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️سون هدین در سفرنامه اش در مورد ایرانیان می نویسد که آنها مردمی مهربان هستند اما وقتی قدرتی بدستشان بیفتد و یا به صاحب قدرتی نزدیک شوند به خود بالیدنشان و غرورشان، حد و مرزی ندارد!
(کویرهای ایران...ص۴۱۱)
چون بقول ژوبر«ايرانيان معتقدند كه داورى جز اراده و خواست شاه ندارد؛ سر را زير يوغ او مى‌آورند و درك نمیكنند كه میشود خود را از اين قيد رها ساخت...آنان بى‌شرمانه، از كسى كه به ايشان زور میگويد، تملق میگويند و هميشه اين پند بیزار كننده را كه در زبانشان بصورت ضرب المثلى درآمده به كار مى‌بندند که «دستى را كه نمى‌ توانى ببُرى ببوس»، به چشم آنان، حق معنى ندارد و زور همه‌ چيز است»
( ژوبر، پیر، مسافرت در ارمنستان و ایران...ص۲۴۷).

♦️زمانی که شخصی به تصادفی به مقامی می رسد، انبوهی از مفت خواران و انگلهای بی شمار بطرفش سرازیر میگردند و «چنان می نماید که جزو خانواده او به شمار می آیند، این مفت خواران هر جا که آن نودولت یا صاحب قدرت برود به دنبال او هستند...در هیچ کشوری دیده نمی شود که در برابر قدرت، ابراز پستی تا این حد زننده باشد...»
(ژوبر....ص۲۳۳)
و این اندیشه شوم یعنی«الحق لمن غلب»(حق با کسی است که غالب باشد) چنان در جان و روح ایرانیان، رسوخ داشته که حتی نابغه بزرگی چون امام محمد غزالی نیز آنرا حق می شمرد! و می نوشت:
«حق با کسی است که غلبه کند و حکومت هم از آن اوست و ما هم با حاکم غالب هستیم»
(احیای العلوم ... ۱۳۰)

♦️وامبری می نویسد مردم ایران در«حضور زمامداران، خود را به پایین ترین درجه تعلق تن می دهند»
(وامبری، سیاحت درویشی دروغین...۸۲)
بخاطر همین روحیه بوده که گوبینو می نویسد سلاطین در نزد ایرانیان، مقامی در حد خدا دارد! چرا که جان و مال و ناموس رعیت در ید قدرت اوست و به احدی نیز پاسخگو نیست و مَثَلى مشهور است که: «دستى را كه حاكم ببُرَد، ديه ندارد»!
البته این کرنش، بی حد و حصر تا زمانی ادامه دارد که شمشیرِ قدرت، بُرش دارد اما به محض کُندی شمشیر، و افتادن از عرشِ قدسی بر فرشِ ذلت، بلافاصله، نگرش مردم ۱۸۰درجه متفاوت گشته و متضاد میگردد.

♦️جمالزاده داستان جالب و عجیبی نقل می کند:
«در منزل حاکم، مراسم روضه خوانی بود یکی از بزرگانِ متملق وارد شد و چهار زانو روبروی حاکم و پشت به منبر نشست. حاکم با متانت به او فهماند که پشتش به منبر است اما او با چاپلوسی گفت که منبر و قبله ما شما حضرت اشرف هستید! در این هنگام خبر رسید که حاکم معزول شده. فورا رو به منبر و پشت به حاکم کرده گفت: پشت کردن به منبر حضرت سیدالشهدا بدترین معصیتهاست»!
(کشکول جمالی...ص۲۳۱)

♦️میرزا نصرالله اردبیلی اولین جمهوریخواه تاریخ ایران است.
(جهانگیر میرزا، تاریخ نو،...ص۲۱۷)
کج اندیشان و قشری مذهبان، به او تهمت بد دینی زده و گفتند کافر شده است و از او دوری می جستند! اما زمان گذشت و عباس میرزا نایب السلطنه او را به آموزگاری فرزندش محمدمیرزا برگزید. وقتی محمد میرزا بقدرت رسید و محمدشاه شد، از میرزا نصرالله خواست، مقام صدرات را قبول کند، معروف است که بعد از رسیدن به صدارت، همان مردم که او را کافر می شمردند، به استقبال او شتافته و به عنوان تبرک، دستش را می بوسیدند!
میرزا نصرالله، در میدان شهر، مردم را جمع کرده در ضمن سخنرانی از مردم پرسید، مطهرات را بشمارند، مردم اطاعت کرده شمردند...
اما میرزا نصرالله گفت: یکی از مطهرات را کم گفتید.
سوال کردند کدام را؟
میرزا نصرالله گفت: یکی هم منصب صدارت است، به گمان شما، من همان بی دینِ دیروزی هستم که امروز صدارت کشور را پذیرفته، پاک گشته ام که شما بر دستان من بوسه می زنید...!


◀️تنها تصویری که از میرزا نصرالله اردبیلی مانده در زیر آورده ام.
⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie


💥تصویر جالبی از ۱۱۰ سال پیشِ ایران!
✍️علی مرادی مراغه ای

✅‏فروشنده‌ در تهران وافور می فروشد برای کشیدن تریاک!
در زمان مظفرالدین شاه کتابی نوشته شد بنام «حضرت وافور» اثر محمدباقر تاجر یزدی در فواید و مضرات وافور.
یک نسخه از چاپ سنگی کتاب را در کتابخانه ملی دیدم چند سطری می آورم تا مستفیض شوید!
مثلا این رباعی:
تریاک مرا خودت رسانی ربّی
توفیق بده تا که کشم چند حبّی
یا رب تو بده جزای آنها که کنند
وافوری دل‌شکسته‌ات را سبّی
(صفحه ۱۵).

♦️بخشی از کتاب که مربوط است به آداب وافور کشیدن و همکاری تریاکی ها، توصیه می کند که ای برادر این چهار روز عمرت را صرف حضرت وافور کن چون پس از مرگ، این گوشتهای تن ات طعمه مار و مور خواهد شد!
(ص ۴)
و برای تقویت همکاری و مودت بین تریاکی ها می نویسد:
«در چسباندن حبه های تریاک یکدیگر را اعانت فرمایند...که مداوای آلام روحانی عهد دوستی و محبت و ایمان اتحاد و مودت را میان طالبین خود محکم می سازد و شارب الخمر را از شراب نمودن و زانی را از زنا کردن باز می دارد...»!
(صص۴ و ۵)


❇️ تعجب نبوده که چنین کشوری دو قرن بازیچه ابرقدرت روس و انگلیس گردد!
⏹️لینک @Ali_Moradi_maragheie


💥به یادِ دوستِ از دست رفته...
✍️علی مرادی مراغه ای


✅امروز باخبر شدیم که دوست عزیزم جناب حسین دقتی بعد از ماهها تحمل بیماری به رحمت خدا پیوسته است.
نقل است که مرحوم سعید نفیسی هر گاه میخواست درباره عزیز تازه از دست رفته ای بنویسد به تاسی از ابوالفضل بیهقی می گفت:
می خواهم قلم را لختی در سوگ وی بگریانم...

◀️عکس فوق مربوط به سال گذشته است که به خانه ما تشریف آورده بودند و در زمان عکس گرفتن، خواست که پسرم مشتاق
در کنارش بنشینید.
مرگِ هر دوستِ عزیزی ضایعه ای جبران پذیر است و آنقدر تلخ كه به تعبير دانته در سرود نخست دوزخ:
«مرگ اندكی از آن تلخ‌تر است!»

🔼برای آن عزیز از دست رفته، غفران و رحمت الهی و برای بازماندگانش صبر و عمر با عزت آرزو می کنم.
..


✍️علی مرادی مراغه ای

♦️به نظرم تاریخ ایران چند تا بی نظیر دارد مثلا در بزرگی و شجاعت بابک و یا مثلا خیام که در حوزه اندیشهُ ویژه و یکه است چون هیچکس مانند او با چنین شجاعتی از عبث بودن زندگی و یا از ناتوانی انسان در درک کنه هستی سخن نگفته است و مخصوصا از دم غنیمتی:
از منزل کفر تا بدین، یک نفس است،
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است،
این یک نفس عزیز را خوش میدار،
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است.

♦️اما یکی از این بی نظیرها هم عبید زاکانی است! هم بی نظیر در طنز و هم بی نظیر در شجاعت.
شاید باور نکنید بیش از بیست بار تمام آثار او را خوانده ام. او نیز مثل خیام، انگشت بر دردهایی گذاشته که هرگز کهنه شدنی نیستند، البته چون در طنز بی نظیر است، در عین حالُ وقتی بر آن جنبه های تراژیک انگشت می نهد، خواننده از خنده روده بر نیز می گردد!!!!
در داستانی می گوید:
مردی را علت قولنج افتاد. تمام شب از خدای درخواست که بادی از وی جدا شود. چون سحر رسید ناامید گشت و دست از زندگی شسته، تشهد می‌کرد و می‌گفت:
بار خدایا بهشت نصیبم فرمای!
یکی از حاضران گفت:
ای نادان! از آغاز شب تا این زمان التماس بادی داشتی، پذیرفته نیامد. چگونه تقاضای بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمانها و زمین است از تو مستجاب گردد؟!

♦️البته لازم به ذکر است که همیشه هم اینطور نیست و بعضی مواقع درخواستها مستجاب می‌گردد، مانند داستان زیر:
مولانا قطب الدین شیرازی را عارضه ای روی نمود. مسهلی بخورد. مولانا شمس الدین عمیدی به عیادت او رفت و گفت: چون شنیدم که مسهل خورده بودی، از دیروز به دعا مشغول بودم.
مولانا قطب الدین گفت:آری، از دیروز از شما دعا بود و از ما اجابت...!

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
۲۹ اردیبهشت زادروز برتراند راسل
✍️ علی مرادی مراغه ای

♦️راسل در این فیلم کوتاه انگشت بر اساسی ترین مشکل می گذارد:
وقتی موضوعی را بررسی می کنید به فاکتهایی توجه کنید که واقعیت ارائه می دهد نه آنکه مورد علاقه و خواسته قلبی شماست...!

♦️این یعنی ۹۵ درصد جنگ و جدالها در گروههای تلگرامی و همچنین در بیرون از آن در زندگی روزمره.
قبل از این در یک گروه تلگرامی بودیم با جمعی از همشهریان کرد و ترک بودند، همیشه جنگ و جدال بین شان بود و البته همیشه نیز صف های مخالفت و موافقت را قوم شان تعیین می کرد نه داده ها و فاکتها.
برایم شگفت انگیز بود که حتی یکبار ندیدم که آن صف های حق و باطل بر هم بخورد و یکی از آنها در صف مقابل باشد مثلا در یک موضوعی با هم قومی خود مخالف و با قوم آن طرفی موافق باشد!

♦️دل ام می خواست یک بار به شوخی یک موضوعی مثلا وجود و یا عدم وجود آب در کره مریخ را پیش بکشم و ببینم آیا در این موضوع هم بحث ها و صف ها قومیتی می گردد...؟!
البته همه شان هم دانشگاه دیده و دکتر و مهندس بودند و عاقبت هم آن گروه از هم پاشید...!


⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie


💥به مناسبت امروز ۲۹ اردیبهشت
✍️علی مرادی مراغه ای

✅ ۲۹ اردیبهشت  ۱۴۰۴ش زادروز "دکتر محمد مصدق"در ۱۲۵۸ ه.ش.

🌷بخشی از آخرین دفاع مصدق در دادگاه بدوی نظامی:
«... آری تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من اینست که صنعت نفت را ملی کرده‌ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ منافع اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری‌های جهان را از این مملکت برچیده‌ام و پنجه در پنجه مخوف‌ترین سازمان‌های استعماری و جاسوسی بین‌المللی در افکنده‌ام و به قیمت از دست رفتن خود و خانواده‌ام و به قیمت جان و عرض و مالم، خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت، بساط این دستگاه وحشت انگیز را درنوردم.
من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خودم غافل نیستم و به خوبی میدانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند....
»

16k 1 231 260

💥ترامپ آمد و بازگشت و حسرتی که ماند!
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️ترامپ در سفری چهار روزه به خاورمیانه، با کشورهای عربی قرادادهای تریلیونی را بست و هدیه عجیب و غریب امیر قطر را هم گرفت و به آمریکا بازگشت. در طول یکصدسال، سیاستِ آمریکا همین قراردادها مهم بوده است. اینکه، دمکراسی، حقوق بشر یا مثلا روزنامه نگار قاشقچی تکه تکه و در اسید ذوب می گردد فسانه هستند، اینها تنها وقتی مهم می گردند و بولد می شوند که قبل از آن، خللی و چشم زخمی بر آن منافع اقتصادی و قرادادهای تجاری رسیده باشد!.
از یکصدسال پیش، سیاست آمریکا همین بوده منتهی بازیگران نقش ها فرق می کنند این بن سلمان که بدون توسعه سیاسی می خواهد آن کویر را سرسبز و چمنزار و مدرن کند عینا نقش محمدرضاشاهِ نیم قرن پیشِ ما را بازی می کند و البته مراسم فشن شو و اجرای برنامه جنیفر لوپز در سرزمین حرمین شریفین هم به نوعی ادامه همان جشن های ۲۵۰۰ ساله ما بوده است!
مارکس زمانی گفته بود تاریخ تکرار می گردد اما در بار دوم صورت کمدی! اما این بازی به نظر ما بیشتر به تراژدی شبیه بوده مخصوصا آن خسروشاهی را وقتی می بینیم در کنار ترامپ و بن سلمان در ضیافت ناهار در کاخ الیمامه!

♦️شاید نسل امروزِ بیگانه با تاریخ، این دارا خسروشاهی را نشناسند و مخصوصا سرگذشت تراژیک پدربزرگ او علی خسروشاهی را نداند که چپ ها و چپ زدگان اوایل انقلاب، تمام کارخانجات و دارایی هایش را مصادره کرده و او را با اردنگی بیرون انداختند و البته شانس آورد که جان سالم بدر برد!
خسروشاهی ها ترک بودند و از شهر خسروشاهِ نزدیک تبریز برخاسته بودند پس از انقلاب با تحریک احزاب چپی، علی خسروشاهی توسط کارگرانش در خود کارخانه اش زندانی شد! او را محاکمه و کلیه اموال او را مصادره کردند. علی اصغر سعیدی در کتاب «موقعیت صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی، زندگی و کارنامه علی خسروشاهی» در صفحه ۳۰۰ آورده است که اتهام او چه بوده!
در کیفر خواست مصادره اموال علی خسروشاهی چنین آمده‌ بود:
«تغییر ذائقه مردم و ترویج فرهنگ آرایشی غرب از طریق تولید پفک، شیرخشک و‌لوازم آرایشی بهداشتی»!.
آن زمان که این ملت در دنیای یوتوپیا و آسمانها سیر می کرد چیپس و پفک گناه شمرده می شد و ذائقه ها را عوض می کرد اما الان که این مردم بر روی زمین صلب و سخت افتاده و زندگی می کنند اصلا چیپس و پفک ذائقه ها را را عوض نمی کند ...!

♦️در فضای چپ زده، علی خسروشاهی کارآفرین نخبه نبود بلکه در قاموس چپ ها، زالوصفتی بود که خون کارگران را می مکید!
چند سال قبل از آن، چریکهای فدایی حکم اعدام انقلابیِ سرمایه دار فاتح یزدی مؤسس کارخانجات بسیاری چون جهان چیت را با افتخار به اجرا در آورده بودند و اکنون در فضای انقلابی چرا باید همان حکم را در مورد خسروشاهی به اجرا در نیاورند.
اما برای اینکه حق کسی در دستگیری و محاکمه و مصادره اموال خسروشاهی ضایع نگردد انصاف باید داد که در این فقره، دکتر حبیب الله پیمانِ چپِ اسلامی، گوی سبقت را از نورالدین کیانوری و فرخ نگهدار و از تمام احزب چپ مارکسیستی ربود!
حبیب‌الله پیمان، رهبر گروه جنبش مسلمانان مبارز بود در کارخانجات مختلف سخنرانی می‌کرد. او در کارخانه مینو به کارگران اطمینان داد که بیرون کردن مالکان شرکت هیچ خسارتی به شرکت نمی‌زند. او گفت: «شاه رفت. هیچ حادثه‌ای رخ نداد. خسروشاهی هم برود، هیچ‌چیزی نمی‌شود.»
چندین بار در هفته نامه امت(ارگان گروه جنبش مسلمانان مبارزه) به زدنِ علی خسروشاهی پرداخته که تصویر دو نمونه از آن را در زیر این نوشته آورده ام!

♦️از دیدن دارا خسروشاهی مدیر عامل شرکت «اوبر» در کنار ترامپ و بن سلمان، احساسی تلخ برایم دست داد که همین احساس قبلا در مبارزه و مصافِ دو دختر تکواندوکار ایرانی در مسابقات المپیک توکیو برایم دست داده بود دو تکواندوکار ایرانی که یکی برای تیم پناهندگان بازی کرد و دیگری با نام ایران. 
می دانید که بازنده یا برنده بودن در هر مبارزه ای چندان مهم نیست چون جزوی از هر مبارزه است اما جنبه تراژیک قضیه در این بوده که تو از پیش، احساس کنی در هر صورت باخته ای و هر کدام از آنها نیز برنده شوند باز تو باخته ای...! و تو با چشم خودت ببینی که سهمِ بیشتر آبادیِ کویرِ عربستان و کشورهای پیرامون از عملکرد ما و از ویرانی ما بوده است...!

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️تکه های از هفته نامه امت در حمله به خسروشاهی و کارخانجات او در زیر آورده ام:


💥قلم چی من!
✍️علی مرادی مراغه ای


✅امروز رفته بودم به نمایشگاه بین المللی کتاب که مانند سالهای اخیر چندان پر رونق نبود با برخی ناشران صحبت کردم که هیچکدام از فروش شان راضی نبودند طبق معمول اوضاع و قیافه بعضی از ناشران افسرده و ژولیده مانند تابلوی عاقبت نسیه فروش بود!
البته آن بیرون صف ساندویچی و پیتزا و...پر رونق بود، بلندگو هم مدام می گفت یک پسربچه ۵ ساله گم شده و یا قلم چی در غرفه فلان و بهمان و کنکور....

♦️این قلم چی، مرا برد به حدود ۳۵سال پیش که تازه در مراغه دیپلم گرفته و در سال ۱۳۶۷رفته بودم جبهه و چون دیر رسیده بودم در نتیجه شهید نشدم! چون اواخر جنگ بود تنها در عملیات مرصاد حضور داشتم...
آن زمان چون اکثر بچه ها در جبهه بیسواد و پنجم ابتدایی و یا سیکل داشتند در نتیجه، مدرک دیپلم داشتن خیلی بود! بنابراین شدم مسئول چهار تا توپ ضد هوایی به همراه ۲۰ الی ۲۵ تا سرباز.
بالای سه تا کوه و تپه مستقر شده بودیم و همزمان برای کنکور هم مطالعه می کردم!

♦️وقتی وضعیت قرمز می شد و هواپیماهای عراقی می آمدند سریعا خودم پشت توپ ضد هوایی ۲۳ میلی‌متری قرار می گرفتم و وقتی از هواپیمای دشمن خبری نبود پایین می آمدم و کتاب قطور کنکور آیند سازان را باز می کردم برای مطالعه!
یکبار که از هواپیماهای دشمن خبری نبود طبق معمول در بالای کوه در کنار توپ ضد هوایی روی زمین نشستم و کتاب آینده سازان را تازه‌ باز کرده بودم برای مطالعه.
چشم تان روز بد نبیند! یک مرتبه دیدم یک عقرب سیاه با سرعت نور آمد روی کتاب و تنها کاری که در آن لحظه به فکرم رسید محکم کتاب را بستم، یکی از چنگالهای عقرب بیرون از کتاب مانده بود و محکم فشار دادم و فشار دادم، سپس بلند شدم و کتاب را به آرامی باز کردم، دیدم زهر سبز رنگ عقرب، کل صفحه را پر کرده است...!
بچه آمدند و وقتی صحنه را دیدند یکی از سربازان قدیمی گفت تابحال در اینجا دو نفر از نیش عقرب شهید شده اند...

❇️از آن توپ ۲۳ میلی متری و جنگنده‌های صدام و عملیات مرصاد یا فروغ جاویدان بقول آقای مسعود رجوی و کنکور مکاتبه ای و عقرب سیاه و....قبول شدم در رشته کتابداری دانشگاه تهران! البته چند ماه در دانشگاه تهران همچنان با جنگنده های صدام و عقرب های سیاه بسر می بردم!
و این هم قلم چی نسل ما بود یادش نخیر باد...!

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie


💥انتشار بخشی از کتاب پروکروستس ایرانی
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ بخاطر درخواستهای مکرر دوستان علاقمند، بخشی از کتاب پروکروستس ایرانی که به نقد عملکرد چپ مخصوصا حزب توده در قبل و پس از انقلاب می پردازد در اینجا منتشر می گردد.
کتاب افزون بر ۴۰۰ صفحه بوده و آنچه در اینجا منتشر می گردد در حدود یک پنجم کتاب می باشد.
اگر چه ارزیابی اصلی در مورد این کتاب و اصولا هر کتابی در نهایت بر عهده خوانندگان است، اما می توانم بگویم این کتاب در مقایسه با بقیه کتابهایم، بیشتر به این سخن کافکا نزدیک است که می گوید:
«آدم باید کتابی بخواند که گازش بگیرد و نیشش زند اگر کتابی که می خوانیم مثل مشت نخورد به جمجمه مان و بیدارمان نکند، پس چرا می خوانیمش...؟!»


⏹️دوستان پس از خواندن این بخش از کتاب، برای اطلاعات بیشتر در مورد وضعیت انتشار کتاب می توانند به (
@ulduz3o)مراجعه کنند.

💐بخشی از این کتاب را از زیر دانلود فرمائید.


💥برگی از تاریخ استبدادی ایران
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ایجاد ارتش نوین یکی از اهداف و آرمانهای انقلاب مشروطیت بود که بعدا توسط رضاشاه صورت گرفت اما به بدترین شکل خودش!
قبلا در
این مقاله و همچنین در این مقاله به میزان ستمگری ها و تعدیات ارتش رضاشاهی نسبت به مردم ایران پرداخته ام همچنین در این مقاله نوشته ام که چطور آن ارتش که بیش از چهل درصد بودجه کشور را می بلعید در زمان هجوم متفقین بجای مقاومت، خودشان پادگانها را غارت و فرار کردند!. اما عبدالله مستوفی در خاطرات خود به نکته شگفت انگیزی اشاره می کند و جالب است که عبدالله مستوفی خودش یکی از دولتمردان وفادار پهلوی و مدتی استاندار آذربایجان در زمان رضاشاه بوده که تلاشهای او برای قلع و قمع زبان ترکی و توهین به مردم آذربایجان در منابع مختلف، به کرات آمده است.

♦️عبدالله مستوفی خاطراتش را در سال ۱۳۲۵ش. نوشته است یعنی در زمان حکومت محمدرضاشاه.
او این جملات را در مورد لزوم اسکان ایلات و لرهای بختیاری می نویسد اما یک مرتبه به واقعیتی تلخ اشاره می کند که فکر نمی کنم در جایی از جهان، ارتشی در حق مردم خود چنین کرده باشد!
البته عبدالله مستوفی داشته اهالی قدرت را نصیحت اخلاقی می کرده که تنبیه خدا را فراموش نکنند و یک مرتبه اشاره به کسانی می کند که مال و اموال لرها را به یغما می بردند اما فراموش کرده بودند که «چوب خدا صدا ندارد» و خدا فلان می کند و بهمان و «زيرا محتسب خدائى ببازار است و حساب هر كس را تصفيه مي كند و كنارش مي گذارد»...!
قبل از این، قمرالملوک وزیری در خاطراتش گفته بود که امیراحمدی امیر لشگر غرب، بعد از فتح لرستان او را به مهمانی دعوت کرده پس از آواز خواندن، گوشواره‌ای به او هدیه داده که متوجه می شود تکه‌ای نرمه گوش روی آن بوده و معلوم می گردد که سرلشکر امیراحمدی آنرا از گوش یک زن یا دختری لر درآورده بوده.!
(آوای مهربانی، یادواره قمرالملوک، ص۲۳۸ )
سپهبد امیراحمدی آنقدر لرستان را چاپید و به تهران آورد که به او «سپهبد یکصد کنتور» می گفتند...!
اگر متفقین وارد ایران نمی شدند امرای ارتش در اواخر رضاشاه، کم کم به طبقه مالک و فئودال بدل می شدند!
ویلیام داگلاس از ژنرال امیراحمدی به عنوان قصاب لرستان نام برده بود که وقتی سر دستگیر شدگان لرستان را با شمشیر قطع می کرد بر سر مسافتی که قربانیِ سر بریده میتوانست بدود با اطرافیان شرط بندی میکرد!
اما وقتی عبدالله مستوفی دولتمرد خود آن حکومت می نویسد آن وقت می توان حدیثی مفصل خواند که چه خبر بوده است!

♦️اما برگردم به نوشته و توصیه اخلاقی عبدالله مستوفی به افسران ارتش.
او می نویسد:
«به افسران ارتش هم، برادرانه توصيه و عرض مى‌كنم، كه برخلاف گذشته، در خلع سلاح با آنها(ایلات) مدارا كرده و رعايت مال و حال آنها را بفرمايند، كه خسارت مادى و آبروئى و تلفات جانى به آنها وارد نيايد و از فرستادن سرپرستى كه زنهاى ايل را به شير دادن سگهاى خود وادار كند، بپرهيزند و بدانند كه اينها هر چند نادان ولى وديعۀ خداوندند. نبايد آنها را آزار كرد، محمودخان آيرم، كه از اين قماش سرپرستها براى قشقائيها مي فرستاد، كجا است‌؟ يا همان خرده افسرى كه اين دايگى سگش را بر زن يكى از افراد ايل تحميل مي كرد، حالش چطور است‌؟
حتى من از اينها بالاتر می روم. سرلشكرهائى، كه از اين راهها دارائى‌هائى بهم زدند اگر سپهبد هم بشوند، امروز، در نهايت بى‌منزلتى و بى‌قدرتى روز مي گذرانند. روز اينها را ببينيد...از چنين روز انديشه كنيد و بدانيد كه جهان را صاحبى باشد خدانام. او خبير و بصير است، و مزد و مجازات هركس را بكف دستش مي گذارد»
(بنگرید به: مستوفی، عبد الله، ‌شرح زندگانی من، جلد: ۳، صفحه: ۵۱۴)


⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie
◀️تکه از فیلم در مورد سپهبد امیراحمدی:


💥تفاوت دو جهان!
✍️
علی مرادی مراغه ای

در روستای مان چوپانی بنام جهان داشتیم که هفتاد سال چوپانی کرد و در وقت پیری که دیگر نمی توانست چوپانی کند چون هیچ چیز نداشت از طریق کمیته امداد و کمکهای روستائیان زندگی می کرد.
مریض گرفت چون پول درمان نداشت روستائیان بردند در جایی سه ماه خواباندند و هفته پیش مُرد و آوردند در روستا دفن کردند.
تابستانها که یک ماه به روستا و کوه می روم چند سال پیش در کوه او را با گوسفندان روستا دیدم و عکسی به یادگار از دستان پینه بسته اش گرفتم که اگر کسی آن دستها را می دید باور نمی کرد که دست هستند! دستانی با هفتاد سال بدبختی و کار چوپانی...!

♦️وقتی در هفته پیش در فضای مجازی، خبر وایرال شده ای را دیدم که صورتحساب شام خانوادگی یک خانوده تهرانی ۱۷ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان شده یادِ جهان(چوپان روستای) خودمان افتادم!
چقدر جهانِ ما با جهانِ آن آنها تفاوت دارد!

✅من هیچ وقت باور نمی کنم که جهانِ روستایِ ما با جهانِ آنها برادر و یا حتی هموطن و ایرانی باشند!
هر کسی هم بگوید آنها هر دو ایرانی و هموطن هستند حتما فریب می دهد...


⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie


💥مناظره کارنامه دکتر محمد مصدق.
بخش دوم صوتی
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مناظره در مورد ارزیابی کارنامه دکتر محمد مصدق بوده که در مورخه ۱۵اردیبهشت ۱۴۰۴ش. بین من(علی مرادی مراغه ای) و جناب دکتر ابراهیم صحافی و با اجرای جناب آقای مهدی نصیری صورت گرفته است.


♦️بخش دومِ فایل صوتی مناظره را در زیر می آورم.
دوستان اگر بخواهند فایل تصویری بخش دوم را به همراه کامنتها و حملات جماعتِ طرفدارانِ پهلوی و ضد مصدقی ها را هم بخوانند به این لینک مراجعه فرمایند:
https://youtu.be/SrNHXnyaHxM?si=M0YRCC5DhDe8VpBU

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie


💥مناظره کارنامه دکتر محمد مصدق.
بخش اول صوتی
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مناظره در مورد ارزیابی کارنامه دکتر محمد مصدق بوده که در مورخه ۱۵اردیبهشت ۱۴۰۴ش. بین من(علی مرادی مراغه ای) و جناب دکتر ابراهیم صحافی و با اجرای جناب آقای مهدی نصیری صورت گرفته است.


♦️بخش اولِ فایل صوتی مناظره را در زیر می آورم.
دوستان اگر بخواهند فایل تصویری بخش اول را به همراه کامنتها و حملاتِ جماعتِ طرفداران پهلوی و ضد مصدقی ها را هم بخوانند به این لینک مراجعه فرمایند:
https://youtu.be/SrNHXnyaHxM?si=M0YRCC5DhDe8VpBU

⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie


💥کمی شوخی، کمی جدی!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅در مجله خواندنیها داستان خنده داری آمده بود از این قرار که:
«حاج حسن آقا درشکه ای داشت که آنرا به قاطرها می بست. نصرت الدوله طالب آن درشکه و قاطرها بود می خواست آنها را بخرد. سیصد تومان می فرستد که بخرد، حاج حسن آقا که نمی خواست معامله کند اما سرانجام از روی رودربایستی مجبور به معامله شده درشکه را می فروشد ولی، کاغذی به نصرت الدوله نوشته و می فرستد بدین مضمون که:
درشکه را خدمتتان فرستادم ولی خواهش می کنم قاطرها را زیاد اذیت نکرده در حق قاطرها پدری کنید...!»

⏹️طفلکی نصرت الدوله! چون می دانید که پدر قاطرها می شود اولاغ...!


#کمی_شوخی_کمی_جدی


💥شهریار جاده ها
✍️
علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie

♦️وقتی آنتونی جنکینسون فرستاده ملکه الیزابت در سال ۱۵۶۲م وارد دربار شاه طهماسب صفوی میگردد به محض اینکه شاه از مذهب او آگاه می شود او را از خود رانده، دستور میدهد کسی دنبال او برود و هر جا او قدم میگذارد تمام آجرهای قدم او را عوض کنند.آنتونی جنکینسون مینویسد:
«...من با تعظیم و تکریم تمام به حضور شاه رسیدم و مکتوب علیا حضرت ملکه را تقدیم نمودم شاه نامه را گرفت، سئوال نمود از کدام مملکت فرنگستان هستم من جواب عرض میکردم ...بدبختانه در این موقع، موضوع مذهب و سئوال از آن پیش آمد همین که اقرار کردم مسیحی هستم، فریاد شاه بلند شده گفت:
ای خدانشناس! هیچوقت نمیخواهم با کافران، دوستی و سر و کار داشته باشم و امر کرد من از حضور او خارج شوم و خیلی خوشحال شدم که در این موقع امر کرد بیرون بروم پس تعظیم کردم خارج شدم و یک نفر از درباریان با یک غربال شن دنبال من روان شد و جاهای پای مرا هر کجا قدم میگذاشتم قدری شن در آنجا غربال میکرد»
( ژنرال سایکس،تاریخ ایران...ج دوم، ص۱۶۸)

♦️از برخورد شاه صفوی با یک مسیحی تا زمان ناصرالدین شاه( اولین شاهِ ایران که جرئت کرد به مسافرت فرنگ برود)زمان زیادی است.
برای آشنایی و دیدن تحولات اروپا البته از آسیا، امپراطوری ژاپن و سلطان عثمانی نیز به اروپا مسافرت کردند اما در ایران، بقول لرد کرزن، ناصرالدین شاه «اولین شاه ایران است که جرات میکند موانع متعددی را پشت سر گذاشته و قلمرو خودش را ترک گفته به اروپا مسافرت کند»
(ایران و قضیه ایران...ج دوم،ص۵۳۲)
برعکس تاریخنگاری دوران پهلوی که مسافرتهای سه گانه شاه قاجاری را در حد«عیش و نوش و عیاشی در فرنگ» تقلیل داده اند این مسافرتها در آشنایی شاه و ایرانیان با تحولات اروپا تاثیر زیادی داشت.
خوشبختانه سفرنامه های ناصرالدین شاه که از این مسافرتها نوشته و به زبانهای روسی، آلمانی، انگلیسی و فرانسه منتشر گردیده اطلاعات دست اولی از نوع مواجهه و نگرش شاه شرقی برای اولین بار از این تحولات بنیانکن غرب بدست می دهد.
خاطرات او از شهرهای مختلف اروپا گاهی همراه با شگفتی و تحسین و گاه با افسوس و حسرت و در مواردی نقدِ خودی همراه است.
در خاطرات سفر سومش در دیدار با لویی پاستور می نویسد:
«… امشب پاستور معروف را که برای آدمِ سگِ هار گاز گرفته، معالجه و علاج پیدا کرده است، دیدم، شرح احوال او را در روزنامجات خوانده بودم با او خیلی صحبت کردم، می گفت معالجه این کار را خیلی خوب پیدا کرده ام، امّا باید آدمِ سگِ هار گرفته را زود بیاورند که معالجه شود...بخصوص اگر دندان سگ هار به عصب گرفته و به خون رسیده باشد...حالا پاستور در اینجا مدرسه دارد و درس میگوید و مردم مشغول تحصیل این کار هستند. حقیقتا این پاستور خیلی خدمت به انسانیت کرده است»
(ناصرالدین شاه قاجار در سفر سوم فرنگستان ... ص ۱۹۱)

♦️البته برای این مسافرتها، تشویقهای صدراعظم آگاه و روشنگری چون میرزاحسین خان سپهسالار را نیز نباید نادیده گرفت که هدفش آشنایی با پیشرفتهای غرب و ترغیب شاه به انجام اصلاحات بود و با این اقداماتش، خشم بخشی از روحانیون را برعلیه خود برانگیخت بطوریکه «در ذهن عوام الناس و بازاريان تلقين ‏كردند: صدراعظم مذهب اهل ايران را تغيير میدهد و آنها را عيسوى میسازد.»
(فریدون آدمیت،انديشه ترقى...ص۱۵۹)
سرانجام کار به آنجا رسید که منجر به تكفير وى از سوى روحانیون به رهبرى حاجى ملاعلى کنی و سيد صالح عرب گرديد و در زمان بازگشتِ شاه از اروپا هنوز به تهران نرسیده در منجیل، شاه را مجبور به خلع وى از تمامى مناصبش کردند!
حتی در برخی منابع آمده که حاج ملاعلی کنی، ناصرالدین شاه را تهدید کرد که اگر میرزاحسین خان سپهسالار به تهران پا بگذارد من خود، تاج از سرِ تو برمیدارم!
که ناصرالدین شاه مجبور می گردد سپهسالار را حاکم رشت کرده و بدون او به تهران بیاید!
(تاریخ بیداری ایرانیان...ج اول ص۱۰۷)

♦️برای پی بردن به نگرش شاه و تاثراتش از دیدن تحولات غرب، خواندن خاطرات خود ناصرالدین شاه مهم است که خوشبختانه منتشر شده اند. البته لازم به ذکر است که تصویر روی جلد کتابِ روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه» که روزنامه بدست ناصرالدین شاه داده شده به نظر جعلی است و ویراستاران کتاب توجه نکرده اند که اینهمه عکس تبلیغاتی در روزنامه آن دوره، عجیب و غیرممکن است!

◀️بنگرید به دو تصویر اصلی و تصویر جعلی زیر:

15k 0 220 175

💥تکه ای از مناظره کارنامه دکتر محمد مصدق
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مناظره در مورد ارزیابی کارنامه دکتر محمد مصدق بوده که دیشب در مورخه ۱۵اردیبهشت ۱۴۰۴ش. بین من(علی مرادی مراغه ای) و جناب دکتر ابراهیم صحافی و با اجرای جناب آقای مهدی نصیری صورت گرفته است.

♦️این مناظره نزدیک به ۳ ساعت بوده که امیدواریم بزودی کاملِ این مناظره را هم فایل صوتی و هم فایل تصویری آنرا جهت دانلود دوستان در اینجا بارگذاری کنیم...


⏹️لینک: @Ali_Moradi_maragheie

20 last posts shown.