بشین این طرف !
امیر علی در راستای سلسله اصرارهای اعصاب خردکنش در سرویس دهی به یک دوست دو ساعت و نیم تمام پافشاری می کند تا صبح با ماشینش به دفتر کارش برویم و بعد من ماشین او را بردارم و به گشت و گذار در شهر بپردازم، از او اصرار و از من انکار به او می گویم من تا حالا حتی توی تهران هم ماشین کسی رو امانت نگرفتم چه برسه به نایروبی می گوید: «نترس هیچ اتفاقی نمی افته..»
می گویم: «من گواهینامه ی بین المللی ندارم و قانوناً نمیتونم رانندگی کنم.» می گوید: «هیچ کسی جلوت نمیگیره اینجا کنیاست ....» به هیچ صراطی مستقیم نیست اگرچه برای خودم وسوسه کننده است که بعد از چند روز دوری از تهران در شهر رانندگی کنم اما مطمئنم نرسیده به چهارراه اول یا کسی را زیر کرده ام یا ماشین را زده ام به در و دیوار صرف نظر از رانندگی بدکنیایی ها مشکل اصلی این است که فرمان ماشین ها سمت راست است و جهت خیابان ها برعکس حتی وقتی پیاده روی هم می کردم یکی دوباری نزدیک بود بروم زیر ماشین. چون موقع عبور از خیابان مطابق آنچه در کودکستان یاد گرفته بودم اول سمت چپ را نگاه میکردم و بعد سمت راست اینجا هم همان اتفاق می افتاد و جالب اینجا بود که هیچ وقت هم شک نمی کردم که چرا وقتی دارم سمت چپ را نگاه می کنم هیچ ماشینی را نمی بینم که به سمتم بیاید تنها زمانی یادم می آمد که در کنیا هستم که صدای بوق ماشینی از پشت سر مرا به خود می آورد بامزه ترین اتفاق زمانی می افتد که برای اولین بار یک تاکسی می گیرم راننده که کنار ماشین ایستاده، صندوق عقب را باز می کند و وسایل مرا داخل آن قرار می دهد من هم سرم را پایین می اندازم ومی آیم جلو و سمت راست می نشینم بدون توجه به اینکه فرمان مقابل من است بعد میبینم که راننده کنارم ایستاده و زل زده به من با تعجب به او نگاه میکنم و یک دفعه دستم می آید چه خبر است پیاده می شوم و برایش توضیح می دهم که ماشینش را بدزدم یا نه چرا چنین اشتباهی کرده ام می خندد اما نمی دانم باور می کند که نمی خواسته ام ماشینش را بدزدمیا نه !
📚(#مارک_دوپلو/نویسنده : #منصور_ضابطیان /انتشارات مثلث /چاپ هفدهم تابستان ۱۴۰۳ /ص۳۵_۳۴)
🆔️ @haftbaldt
امیر علی در راستای سلسله اصرارهای اعصاب خردکنش در سرویس دهی به یک دوست دو ساعت و نیم تمام پافشاری می کند تا صبح با ماشینش به دفتر کارش برویم و بعد من ماشین او را بردارم و به گشت و گذار در شهر بپردازم، از او اصرار و از من انکار به او می گویم من تا حالا حتی توی تهران هم ماشین کسی رو امانت نگرفتم چه برسه به نایروبی می گوید: «نترس هیچ اتفاقی نمی افته..»
می گویم: «من گواهینامه ی بین المللی ندارم و قانوناً نمیتونم رانندگی کنم.» می گوید: «هیچ کسی جلوت نمیگیره اینجا کنیاست ....» به هیچ صراطی مستقیم نیست اگرچه برای خودم وسوسه کننده است که بعد از چند روز دوری از تهران در شهر رانندگی کنم اما مطمئنم نرسیده به چهارراه اول یا کسی را زیر کرده ام یا ماشین را زده ام به در و دیوار صرف نظر از رانندگی بدکنیایی ها مشکل اصلی این است که فرمان ماشین ها سمت راست است و جهت خیابان ها برعکس حتی وقتی پیاده روی هم می کردم یکی دوباری نزدیک بود بروم زیر ماشین. چون موقع عبور از خیابان مطابق آنچه در کودکستان یاد گرفته بودم اول سمت چپ را نگاه میکردم و بعد سمت راست اینجا هم همان اتفاق می افتاد و جالب اینجا بود که هیچ وقت هم شک نمی کردم که چرا وقتی دارم سمت چپ را نگاه می کنم هیچ ماشینی را نمی بینم که به سمتم بیاید تنها زمانی یادم می آمد که در کنیا هستم که صدای بوق ماشینی از پشت سر مرا به خود می آورد بامزه ترین اتفاق زمانی می افتد که برای اولین بار یک تاکسی می گیرم راننده که کنار ماشین ایستاده، صندوق عقب را باز می کند و وسایل مرا داخل آن قرار می دهد من هم سرم را پایین می اندازم ومی آیم جلو و سمت راست می نشینم بدون توجه به اینکه فرمان مقابل من است بعد میبینم که راننده کنارم ایستاده و زل زده به من با تعجب به او نگاه میکنم و یک دفعه دستم می آید چه خبر است پیاده می شوم و برایش توضیح می دهم که ماشینش را بدزدم یا نه چرا چنین اشتباهی کرده ام می خندد اما نمی دانم باور می کند که نمی خواسته ام ماشینش را بدزدمیا نه !
📚(#مارک_دوپلو/نویسنده : #منصور_ضابطیان /انتشارات مثلث /چاپ هفدهم تابستان ۱۴۰۳ /ص۳۵_۳۴)
🆔️ @haftbaldt