هفت بال


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Religion


👥گروه مطالعاتی شهدای اهل قلم( شهرستان طبس گلشن):
📚هدف حقیقی کتاب‌ها آن است که ذهن را به دام فکر
کردن بیندازند.( جیمز راسل)
انتقادو پیشنهاد :
https://t.me/Omid3349
اینستاگرام:
http://instagram.com/haftbaldt
ایتا:
https://eitaa.com/haftbaldt

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Religion
Statistics
Posts filter


#لحظه_هایت_بی_غم_روزگارت_آرام
#موسیقی_بدون_کلام
#بابک_شهرکی

🆔️ @haftbaldt


ساعت دوازده ظهر (درزندان داعش)غذایی برایم آوردند که ظاهرا گوشت بود، اما تنها چیزی که در آن پیدا نمی شد گوشت بود . نامردها همه ی گوشت ها را خورده بودند و استخوانش را با چند هویج جلویم انداختند. همانی که غذا را آورد، فریاد زد: «بخور!»
شب شد دوباره من را از اتاق بردند . ابو حسن آمد.(داعشی که مرا سیر کرده بود) ابو حسن تنها یک بار همان موقع که من را در منطقه دید یک سیلی زد و دیگر کتک نزد. به نظرم آدم بدی نبود . البته آدم خوب در میانشان نبود اما بین بقیه، این آدم بهتری بود. ابوحسن اسمم را پرسید . گفتم عماد هستم . فکر کردم آنها حتما با حضرت علی (صلوات الله علیه) دشمن هستند؛ برای همین اسم اصلی ام را که «علی» بود نگفتم و خودم را عماد معرفی کردم این اسم ناگهان به زبانم آمد. ابوحسن پرسید: «عماد» گرسنه هستی؟» گفتم: «بله» پولی داد به یکی از کسانی که آنجا بود و گفت: برو برایش فلافل بخر .
فلافل را که خوردم یک سیگار داد بکشم یک چای هم آورد . با خودم گفتم خدا را شکر، انگار خوب شدند؛ اما نگو می خواستند از من اطلاعات بگیرند. لحظاتی بعد یک مترجم آمد و به فارسی گفت: «همه چیز را بگو.» او فارسی را بسیار سلیس و بدون لهجه صحبت می کرد ابو حسن پرسید بدنت درد می کند؟گفتم: «بله» مسکن آورد تا بخورم با خودم گفتم «نه به آن روزهای اول نه به الان.
دفتر و خودکاری آوردند ابوحسن :گفت حالا دیگر حرف بزن یک لوله هم کنارش گذاشت. یکی از شیخ هایشان هم آمد آنجا نشست آن کسی که فارسی را خوب بلد بود بسیار من را متعجب کرد با خودم گفتم بی برو بگرد ایرانی است. او به من گفت اینها با تو کاری ندارندتو فقط حرف بزن.
سوال ها شروع شد سوال هایی از این دست که مقرتان کجا بود و خانه تان کجاست و از این قبیل یک سوال را درست پاسخ ندادم مثلا اگر مقرمان کفرین بود می گفتم در عام یا اگر مکان را درست می گفتم با یک کیلومتر جابه جایی اعلام می کردم....
او می پرسید و پشت سرهم مسخره می کرد فیلم هم می گرفتند دوباره به اتاق بغلی انداختنم.شب پنجم من را سوار ماشینی کردند که مثل قبل بود. دو نفر به همراه ابوحسن کنارم نشستند رفتیم داخل یک ساختمان سه طبقه کسی از دل من خبر نداشت آن مدت روزی صد بار می مردم و
زنده می شدم می گفتم خدایا حداقل مرا خلاص کن . به جز شکنجه تحقیرهایشان هم آزارم می داد. بدجوری مقدسات را مسخره می کردند.

📚(#فرار_از_زندان_داعش/نویسنده : #زهرا_بختیاری /انتشارات یازهرا /چاپ یکم ۱۳۹۶ /ص۳۳_۳۱)

🆔️ @haftbaldt




#دیالوگ

وانمود کردن به دوست داشتن کسی که دوستش نداری, از وانمود کردن به دوست نداشتن کسی که دوستش داری سختره...


🎥 The Lobster

🆔 @haftbaldt


💥#داستانک💥

گاهی یک حرکت کوچک می‌تواند دنیای بزرگ یک نفر را عوض کند

جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی با لباس ژنده و پر گردوخاک و دست‌و‌صورت کثیف و خسته و کوفته به یک دهکده رسید.

چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. جلوی یک مغازه میوه‌فروشی ایستاد و به پرتقال‌های بزرگ و تازه خیره شد، اما بی‌پول بود.

به‌خاطر همین دودل بود که پرتقال را به‌زور از میوه‌فروش بگیرد یا آن را گدایی کند.

دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می‌کرد که به یک‌باره پرتقالی را جلوی چمشش دید.

بی‌اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و پرتقال را از دست مرد میوه‌فروش گرفت.

میوه‌فروش گفت:
بخور نوش جانت، پول نمی‌خواهم.

سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوه‌فروش ظاهر شد. این دفعه بی‌آنکه کلمه‌ای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت.

فراری دهان خود را باز کرد. گویی می‌خواست چیزی بگوید. ولی نهایتاً در سکوت پرتقال‌ها را خورد و با شتاب رفت.

آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می‌کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.
میوه‌فروش وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت، مات و متحیر شد.

عکس همان مردی بود که با لباس‌های ژنده از او پرتقال مجانی می‌گرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی به‌عنوان جایزه تعیین کرده بودند.

میوه‌فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیس‌ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند.

سه‌چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه‌فروشی ظاهر شد. با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود.

او به اطراف نگاه کرد. گویی متوجه وضعیت غیرعادی شده بود. دکه‌دار و پلیس‌ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیرنظر داشتند.

او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگه‌داشتن دو دست خود، به‌راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر شد.

موقعی که داشتند او را می‌بردند زیر گوش میوه‌فروش گفت:
آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان.

سپس لبخندزنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد.

میوه‌فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد. در صفحه پشتش چند سطر دست‌نویس را دید که نوشته بود:
من دیگر از فرار خسته شدم. از پرتقالت متشکرم. هنگامی که داشتم برای پایان‌دادن به زندگی‌ام تصمیم می‌گرفتم، نیک‌دلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت. بگذار جایزه پیداکردن من، جبران زحمات تو باشد.

🆔 @haftbaldt


#آسان_گذران_کار_جهان_گذران_را

✅شروع کن

با حذف یه آدم منفی از زندگیت
با شروع کردن چند صفحه کتاب
با یاد گرفتن چیزای جدید

با دوست داشتن خودت
با بهترین ورژن خودت بودن

تو لیاقت همه ی چیزای خوب این دنیارو داری

🆔 @haftbaldt


#جونم_برات_بگه

یکی از نکته های خیلی مثبت زی زی گولو ادبیات کتابی و مودبانه اش بود.
بچه ها هم که سعی میکردن اداشو دربیارن و واقعا تاثیر مثبت زیادی در درست صحبت کردن بچه ها داشت.
برخلاف حالا که تقریبا تمام شخصیت های عروسکی و کارتونی کلمات رو غلط تلفظ میکنن وفحش میدن و...
و اینو بامزه میدونن!

》منزل کبلایی باقر《

🆔 @haftbaldt


۲🎧#کتاب_صوتی
📚#گریز_دلپذیر
✍ نویسنده : #آنا_گاوالدا
🎙راوی : #معصومه_عزیز_محمدی
💥 ۳ فایل صوتی(هر روز یک قسمت)
🍉 فصل: 2⃣
🌹منبع : #ایرانصدا


✍عاشق طرز فکر آدم ها نشوید
آدم ها زیبا فکر می کنند،
زیبا حرف میزنند
اما زیبا زندگی نمیکنند

#رومن_پولانسکی


🆔 @haftbaldt


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#قندون

حساسیت گربه ها روی انگشت اشاره😂


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @haftbaldt


📿 هر روز با #قرآن

💠 سوره مبارکه ی غافر بخشی از آیه ی ۴۴


🔸️ وَأُفَوِّضُ أَمْرِيٓ إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ

🔹️ و من كارم را به خدا وامی‌گذارم؛ زیرا خدا به بندگان بیناست. (۴۴)


🆔️ @haftbaldt


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#منم_آن_نیازمندی_که_به_تو_نیاز_دارم

خوشا آنکس که در دنیا رفیقی چون خدا دارد...

🦋 شب بخیر...


#کلید🔑

چون حل نمی‌شود به سخن،
مشکلات عشق

در حیرتم
که فایدهٔ قیل و قال چیست؟...

#هلالی_جغتایی

🆔 @haftbaldt


#لحظه_هایت_بی_غم_روزگارت_آرام
#موسیقی_بدون_کلام
#نویان

🆔️ @haftbaldt


پارادوکس گزینش

خواهرم و همسرش چندی پیش خانه ای ناتمام را خریداری کردند از آن زمان به بعد، نتوانسته ایم درباره ی هیچ موضوع دیگری با هم حرف بزنیم تنها موضوع مورد مکالمه ی ما در طول دو ماه گذشته کاشی های حمام ،سرامیک ،سنگ گرانیت سنگ مرمر ، فلزات ،سنگ ،چوب ،شیشه و انواع گوناگون لمینت بوده است کمتر در طول زندگی ام خواهرم را چنین نگران حال و مضطرب دیده ام . او در حالی که دستانش را از روی عصبیت بالا می برد و به کاتالوگ کاشی ها اشاره می کرد می گفت گزینه هایی که باید از بینشان انتخاب کنم بسیار زیاد است
من خود شمرده ام و تحقیق کرده ام؛ بقالی محل ما ۴۸ نوع ماست ۱۳۴ نوع آب انگور قرمز، ۶۴ نوع گوناگون محصولات شست وشو و در مجموع ۳۰/۰۰۰ قلم جنس دارد.
کتاب فروشی اینترنتی ،آمازون دو میلیون عنوان کتاب در خود دارد ،امروزه مردم در معرض بمباران گزینه هایی همچون صدها اختلال روانی هزاران شغل و حرفه ی مختلف و حتی مقصدهای توریستی بیشتر و انبوهی از سبک های زندگی هستند هیچگاه بیش از این حق انتخاب های گوناگون وجود نداشته است....
همچنان انتخاب .متر و معیار پیشرفت است . انتخاب ما را از اقتصادهای برنامه ریزی شده و عصر حجری جدا می کند ،بله فراوانی ما را دچار آشفتگی می کند، ولی مرزی برای آن وجود دارد وقتی از این مرز فراتر رود، انتخاب های بیش از حد، کیفیت
زندگی را خراب می کند. اصطلاح تخصصی برای این رویداد پارادوکس انتخاب است. در کتاب خود با عنوان پارادوکس ،انتخاب روان شناس بری شوارتز درباره ی چرایی این اتفاق بحث می کند. اولاً داشتن انتخاب های گوناگون منجر به فلج درونی می شود. برای آزمایش این اتفاق سوپرمارکتی باجه ای طراحی کرد تا مراجعه کنندگان خود، بتوانند ۲۴ نوع مختلف مربا را امتحان کنند. همه می توانستند هر تعداد مربا که دوست دارند امتحان کنند و درنهایت از تخفیف برخوردار شوند روز بعد از این آزمایش، مدیر آن سوپر مارکت همین آزمایش را این بار فقط با ۶ مربای مختلف انجام داد. فکر می کنید نتیجه چه شد؟ آنها در روز دوم ده برابر بیشتر مربا فروختند. چرا؟ چون در روز اول باوجود آن حجم از گستردگی وسیع بین مرباها ، مشتریان نمی توانستند تصمیم بگیرند و بنابراین مربایی نخریدند این آزمایش چندین بار با محصولات مختلف تکرار شد و نتیجه همیشه یکسان بوده است ،ثانیاً انتخاب های بیشتر به تصمیم گیری های ضعیف تری منتهی می شود ....
در نهایت انتخاب های زیاد به نارضایتی منتهی می شود . چگونه می توان مطمئن بود که از میان ۲۰۰ انتخاب که پیش روی چشمتان قرار دارد و شما را سردرگم کرده انتخاب درست را انجام می دهید؟ پاسخ این است نمی توانید انتخاب درستی داشته باشید. هرچه انتخاب های بیشتری داشته باشید مرددتر خواهید شد و به دنبال آن نارضایتی شما را فرا خواهد گرفت.
،خُب چه کار می توانید انجام دهید؟ پیش از بررسی پیشنهادهای موجود به دقت به این موضوع فکر کنید که چه می خواهید . شاخص ها و معیارهایتان را روی کاغذ بنویسید و کاملاً به آنها وفادار بمانید همچنین بدانید که هرگز نمی توانید انتخاب کاملی داشته باشید . داشتن این هدف در ذهن با در نظر گرفتن مجموعه احتمالات ، شکلی از کمال گرایی غیر منطقی به حساب می آید. در مقابل یاد بگیرید به یک تصمیم خوب عشق بورزید. بله حتی در مورد شریک زندگیتان آیا فقط بهترین ها همیشه کار می کنند؟ در عصر گوناگونی ،نامحدود عکس این موضوع صادق است . به اندازه ی کافی خوب بودن
بهترین حالت است البته به جز من و شما.

📚(#هنر_شفاف_اندیشیدن/نویسنده : #رولف_دوبلی / مترجم : #پیمان_اصلانی /انتشارات نیک فرجام/چاپ دوم ۱۳۹۸ /ص۷۳_۷۱)

🆔️ @haftbaldt




#دیالوگ

منِ واقعی چیست؟
همان چیزی است که تو هستی
نه آن چیزی که دیگران
از تو می سازند ...

📒 #ورونیکا_تصمیم_میگیرد_بمیرد
#پائولو_کوئلیو

🆔 @haftbaldt


💥#داستانک💥


دیر زمانی نیست که دریافته ام
وقتی از کسی کینه ای به دل می گیرم، درحقیقت برده ی او می شوم؛
او افکارم را تحت کنترل خود می گیرد؛
اشتهایم را ازبین می برد؛
آرامش ذهن و نیات خوبم را می رباید و لذت کار کردن را از من می گیرد؛
اعتقاداتم را ازبین می برد و مانع از استجابت دعاهایم می گردد؛
او آزادی فکرم را می گیرد و هر کجا که می روم برایم مزاحمت ایجاد می کند؛
هیچ راهی برای فرار از او ندارم.
تازمانی که بیدارم، بامن است و وقتی که خوابیده ام، وارد رویاهایم می شود؛
وقتی مشغول رانندگی هستم یا وقتی در محل کار خود هستم، کنارم است؛
هرگز نمی توانم احساس شادی و راحتی کنم...
او حتی بر روی تُنِ صدایم نیز تاثیر می گذارد؛
او مجبورم می کند تا به خاطر سوء هاضمه، سَر دَرد و یا بی حالی دارو مصرف کنم؛
او لحظات شاد و فَرح بخش زندگی را از من
می دزدد؛
بنابراین دریافته ام
اگر نمی خواهم یک برده باشم، در دل نسبت به دیگران کینه و رنجشی نداشته باشم!
خود را در آیینه نگریستم
و دریافتم ارزش من بیش از یک فکر نا آرام است... ‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌


🆔 @haftbaldt


#آسان_گذران_کار_جهان_گذران_را

اگر فردا آخرین روز دنیا باشد....
تمام خطوط تلفن دنیا پر می شود

از جمله هایی مانند:
همیشه دوست داشتم
هیچ وقت فرصت نکردم بگویم...
”دوستت دارم"
دلتنگتم
شما به عزیزانتان چه می‌گفتید !؟؟

🆔 @haftbaldt


#جونم_برات_بگه

‏توی هر خانواده ای اون بچه ای که از همه متوقع تره، همه هواشو بیشتر دارن و سعی میکنن برای رضایتش همیشه تلاش کنن، ولی اون بچه آروم کم توقعه، اکثر مواقع از اولویت ها و برابری ها خط میخوره!
این یه اصله، هر قدر خودت بخوای بهت میدن و وقتی نخوای کم کم فراموش میشی.
برای تمام روابط اعم از ‏دوستی ها، روابط فامیلی، ازدواج، والدین و فرزندان...
برای همه روابط صادقه.
متاسفانه بیش از حد قانع بودن بدجوری آدم رو حذف میکنه

💬 Nena

🆔 @haftbaldt

20 last posts shown.