اندیشههای پریشان و دیوانه مغزم را فشار میدهد، پشت سرم درد میگیرد، تیر میکشد، شقیقههایم داغ شده، بخودم میپیچم. لحاف را جلو چشمم نگه میدارم، فکر میکنم - خسته شدم، خوب بود میتوانستم کاسه سر خودم را باز بکنم و همه این توده نرم خاکستری پیچپیچ کله خودم را درآورده بيندازم دور، بیندازم جلو سگ.
زنده بگور/ صادق هدایت
@grayart
زنده بگور/ صادق هدایت
@grayart