درنگ کن ای شکوه شگرف
ای تصور همیشه
ای امیدجای شرق شبزده
ای پشت سر گذرانندهٔ آبهای شور و تلخ بر مدار آفتاب تمامکاسته
درنگ کن با تو حرف میزنم
با تو از دوردست
از خیلی دوردست حرف میزنم
با تو با تب راستین همّ و با نم آرام یم
با فصاحت سنگین ماه حرف میزنم
باز هم
از صمیم قلب با تو حرف میزنم
از چهارمخانهٔ سوتِ کورِ دجالزده
و اگر اشراق باقی است، از آیینه
از آستانهٔ زبان دیگر
و اگر همهمهها میسرایند
ولو آویزان بر سیاهترین جنگل شهر
از نام مهین تاریخ از میلاد زمستان با تو حرف میزنم
#حجت_بوداقی
ای تصور همیشه
ای امیدجای شرق شبزده
ای پشت سر گذرانندهٔ آبهای شور و تلخ بر مدار آفتاب تمامکاسته
درنگ کن با تو حرف میزنم
با تو از دوردست
از خیلی دوردست حرف میزنم
با تو با تب راستین همّ و با نم آرام یم
با فصاحت سنگین ماه حرف میزنم
باز هم
از صمیم قلب با تو حرف میزنم
از چهارمخانهٔ سوتِ کورِ دجالزده
و اگر اشراق باقی است، از آیینه
از آستانهٔ زبان دیگر
و اگر همهمهها میسرایند
ولو آویزان بر سیاهترین جنگل شهر
از نام مهین تاریخ از میلاد زمستان با تو حرف میزنم
#حجت_بوداقی