| تفکر جانبی؛ روشی برای حل مسائل از زوایای نامتعارف |
ادوارد دوبونو در کتاب «مکانیزم ذهن» که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد، برای نشان دادن نحوه عملکرد مغز انسان از مثالها و استعارههای فراوانی استفاده میکند و مغز انسان را نوعی سیستم اطلاعاتی میداند که خود را سازماندهی میکند به این معنا که همانطور که قطرات باران پس از فرو افتادن راه خود را به سمت جویها و چالهها پیدا میکند، اطلاعاتی که به مغز وارد میشود نیز با سازماندهی مغز به مسیرهای آشنا هدایت میشود. در نتیجه با روش تفکر سنتی تنها قادریم به نتایجی برسیم که از پیش با اعتقادات و پیشفرضهای ذهنی ما هماهنگی دارد. دوبونو این روش فکر کردن را مانعی بر سر راه کشف ایدههای نو میداند و معتقد است مغز انسان توانایی بیشتری برای تعریف و درک تجربیات خود دارد. روشی که دوبونو پیشنهاد میکند، تفکر جانبیست.
دوبونو مدعیست که در روش تفکر جانبی (Lateral Thinking) هر مسئله با رویکردی خلاقانه و غیرمستقیم حل میشود. منطقی که در این روش به کار بسته میشود، در نگاه اول چندان بدیهی به نظر نمیآید و با روش سنتی فکر کردن گام به گام تفاوت دارد. تفکر جانبی ادوارد دوبونو در اصل به معنای این است که بتوانید برای حل مسئله، به شکلی خلاقانه و خارج از جعبه فکر کنید. معمولاً از تفکر منطقی برای حل مشکلات به صورت مستقیم و بدون میانبُر استفاده میشود. این روش تفکر مجموعهای از فرآیندهاست، که یک روش تفکر آگاهانه و منظم را به شکلی خلاقانه ارائه میدهد و منجر به تفکر نوآورانه به شیوهای تکرار شونده میشود. در حالی که تفکر انتقادی در درجه اول با داوری درباره ارزش واقعی اظهارات و جستجوی خطاها همراه است، تفکر جانبی به ارزش حرکت اظهارات و ایدهها بیشتر توجه دارد و فرد از اندیشه جانبی برای انتقال از یک ایده شناخته شده به سمت ایجاد ایدههای جدید استفاده میکند. چهار مسئله اصلی ابزار تفکر جانبی ادوارد دوبونو برطبق تعاریف زیر میباشند. تفکر جانبی دوبونو ، در واقع، ایجاد یک آشفتگی عمدیست.
در این روش، فرد برای پرهیز از رجوع خودکار مغز به تصورات از پیش موجود منطقی که تنها به تجزیه و تحلیل موضوع منجر میشود و راه را بر ایدههای نو میبندد، به شکلی هدفمند در مسئله اختلال ایجاد میکند به این معنا که داوریهایش را موقتاً کنار میگذارد، پیشفرضها را به چالش میکشد، و به انگیزشهای آنی و تصادفی میدان میدهد تا با شکستن ساختار موجود، امکان از نو ساختن آن فراهم شود. مثالی ساده: اگر از ما بپرسند ۲×۲ چند میشود؟ به سرعت میگوییم: معلوم است میشود ۴ ! این پاسخ درست است. اما جوابی کلیشهایست. پاسخ این است که ۲×۲، برابر با همه محاسبات ساده یا پیچیدهای هم هست که حاصل آن برابر با ارزش کمی ۴ باشد! مانند پنج منهای یک! یا هزار و سیصد نود و پنج منهای هزار و سیصد و نود و نه! این در موقعیتی که برای ما صورت یک عدد به اندازه کمیت آن، مهم باشد، معنادار است.
🌱 مرکز مشاوره گفتمان
@goftemanclinic
ادوارد دوبونو در کتاب «مکانیزم ذهن» که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد، برای نشان دادن نحوه عملکرد مغز انسان از مثالها و استعارههای فراوانی استفاده میکند و مغز انسان را نوعی سیستم اطلاعاتی میداند که خود را سازماندهی میکند به این معنا که همانطور که قطرات باران پس از فرو افتادن راه خود را به سمت جویها و چالهها پیدا میکند، اطلاعاتی که به مغز وارد میشود نیز با سازماندهی مغز به مسیرهای آشنا هدایت میشود. در نتیجه با روش تفکر سنتی تنها قادریم به نتایجی برسیم که از پیش با اعتقادات و پیشفرضهای ذهنی ما هماهنگی دارد. دوبونو این روش فکر کردن را مانعی بر سر راه کشف ایدههای نو میداند و معتقد است مغز انسان توانایی بیشتری برای تعریف و درک تجربیات خود دارد. روشی که دوبونو پیشنهاد میکند، تفکر جانبیست.
دوبونو مدعیست که در روش تفکر جانبی (Lateral Thinking) هر مسئله با رویکردی خلاقانه و غیرمستقیم حل میشود. منطقی که در این روش به کار بسته میشود، در نگاه اول چندان بدیهی به نظر نمیآید و با روش سنتی فکر کردن گام به گام تفاوت دارد. تفکر جانبی ادوارد دوبونو در اصل به معنای این است که بتوانید برای حل مسئله، به شکلی خلاقانه و خارج از جعبه فکر کنید. معمولاً از تفکر منطقی برای حل مشکلات به صورت مستقیم و بدون میانبُر استفاده میشود. این روش تفکر مجموعهای از فرآیندهاست، که یک روش تفکر آگاهانه و منظم را به شکلی خلاقانه ارائه میدهد و منجر به تفکر نوآورانه به شیوهای تکرار شونده میشود. در حالی که تفکر انتقادی در درجه اول با داوری درباره ارزش واقعی اظهارات و جستجوی خطاها همراه است، تفکر جانبی به ارزش حرکت اظهارات و ایدهها بیشتر توجه دارد و فرد از اندیشه جانبی برای انتقال از یک ایده شناخته شده به سمت ایجاد ایدههای جدید استفاده میکند. چهار مسئله اصلی ابزار تفکر جانبی ادوارد دوبونو برطبق تعاریف زیر میباشند. تفکر جانبی دوبونو ، در واقع، ایجاد یک آشفتگی عمدیست.
در این روش، فرد برای پرهیز از رجوع خودکار مغز به تصورات از پیش موجود منطقی که تنها به تجزیه و تحلیل موضوع منجر میشود و راه را بر ایدههای نو میبندد، به شکلی هدفمند در مسئله اختلال ایجاد میکند به این معنا که داوریهایش را موقتاً کنار میگذارد، پیشفرضها را به چالش میکشد، و به انگیزشهای آنی و تصادفی میدان میدهد تا با شکستن ساختار موجود، امکان از نو ساختن آن فراهم شود. مثالی ساده: اگر از ما بپرسند ۲×۲ چند میشود؟ به سرعت میگوییم: معلوم است میشود ۴ ! این پاسخ درست است. اما جوابی کلیشهایست. پاسخ این است که ۲×۲، برابر با همه محاسبات ساده یا پیچیدهای هم هست که حاصل آن برابر با ارزش کمی ۴ باشد! مانند پنج منهای یک! یا هزار و سیصد نود و پنج منهای هزار و سیصد و نود و نه! این در موقعیتی که برای ما صورت یک عدد به اندازه کمیت آن، مهم باشد، معنادار است.
🌱 مرکز مشاوره گفتمان
@goftemanclinic