TGStat
TGStat
Type to search
Advanced channel search
  • flag English
    Site language
    flag Russian flag English flag Uzbek
  • Sign In
  • Catalog
    Channels and groups catalog Search for channels
    Add a channel/group
  • Ratings
    Rating of channels Rating of groups Posts rating
    Ratings of brands and people
  • Analytics
  • Search by posts
  • Telegram monitoring
کانال رسمی مژگان قاسمی

3 Aug 2023, 20:30

Open in Telegram Share Report

#شوک_شیرین
#ادامه_قسمت۵۶۱

هر چه از آن روز بیشتر گذشت، بیشتر به این نتجیه رسید که حق با هیرمان بود، مادرش وظیفه داشت تا از سلامت او با خبر می‌شد که خبردار بود. تنها بی خبر آن سالها خودش بود و شهامتی که با بالا رفتن سنش هم نداشت تا از صحت این موضوع مطمئن شود.
هیرمان را نبخشیده بود و حتی هنوز هم شبها با تصور اتفاقی که آن شب نحس افتاده بود از خواب، هراسان بیدار می‌شد اما این دلیل خوبی برای اینکه دلش او را به این راه نکشاند نبود. با اینکه تقریبا" پنج ماه زمان برد تا توانست به هیرمان اجازه ی شروع روند قبل را داد ولی باز هم نمی‌توانست او را ببخشد. او و یا حتی مادرش را. هیراد و پرند به ایران بازگشته بودند و او در کنار پدرش و مراد هنوز در ترکیه بود. دلش بازگشت به ایران را نمی‌خواست. شاید خودش را اینجا و در این کشور، دلوان دیگری می‌دید. دختری که می‌توانست باز هم به آینده امید داشته باشد. با کمک هیراد توانسته بود روزها و ساعت های بیشتری را بر سر خاک مادرش بنشیند. راحتتر می‌توانست احساساتش را به زبان بیاورد.
آرام آرام داشت با خودش آشتی می‌کرد. لرزش گوشی در دستش او را به حال بازگرداند. گوشی را مقابل چشمانش گرفت و به پیام هیرمان خیره شد.
"سلام دختر خانم...وقت شما بخیر...قرار منو تا کی توی این کافه نگه داری؟...چون هوا یه سوز خنکایی داره و من هیچ لباس کمکی ندارم"
سریع در جایش نشست. هیرمان امروز به ترکیه می آمد و دیشب گفته بود که در کافه ی لب دریا منتظرش می‌نشیند. شاید اگر دلوان ماه ها پیش بود کلافه می‌شد. همان دختری که بعد از دیدار مجدد او باز هم تا مدت ها از او گریزان بود. اما واقعیت این بود که سماجت ها و پشت کارهای هیرمان رامش کرده بود و او را به راه آورده بود.
راهکارهایی که هیرمان برای به دست آوردن دوباره ی دلش به کار گرفته بود را مرورو کرد. لبخند کمرنگی بر لبانش نشست. لبخندی که این روزها کما بیش به روی لبانش می‌نشست. شاید به شدت قبل نبود. شاید مثل اوایل آشنا شدن با او دلش بی تابی نمی‌کرد اما باز هم تا حد زیادی توانسته بود در زندگیش پیش روی کند.

5.9k 0 49 237
Catalog
Channels and groups catalog Channels compilations Search for channels Add a channel/group
Ratings
Rating of Telegram channels Rating of Telegram groups Posts rating Ratings of brands and people
API
API statistics Search API of posts API Callback
Our channels
@TGStat @TGStat_Chat @telepulse @TGStatAPI
Read
Blog Telegram Research 2019 Telegram Research 2021 Telegram Research 2023
Contacts
Support Email Jobs
Miscellaneous
Terms and conditions Privacy policy Public offer
Our bots
@TGStat_Bot @SearcheeBot @TGAlertsBot @tg_analytics_bot @TGStatChatBot