«پوزش میطلبم.» هیولا نجواکنان چنین گفت.
هیولا گاز گرفت. زن آهی برون داد به هنگامی که دشنههای عاجگونِ هیولا پوستِ پریدهرنگش را گسیختند و به گوشت نرم زیرین رسیدند. برای یک دم، گویی زن تنها میتوانست نفس بکشد و بس. مجذوب آن چشمان و لبان شده بود و مسحور آن چند دندان.
— واپسین فصل کتاب دوم (بخش دوم) امپراتوری خونآشام
@Fantasya_iR
#Empire_of_the_Vampire #Translation #Quote
هیولا گاز گرفت. زن آهی برون داد به هنگامی که دشنههای عاجگونِ هیولا پوستِ پریدهرنگش را گسیختند و به گوشت نرم زیرین رسیدند. برای یک دم، گویی زن تنها میتوانست نفس بکشد و بس. مجذوب آن چشمان و لبان شده بود و مسحور آن چند دندان.
— واپسین فصل کتاب دوم (بخش دوم) امپراتوری خونآشام
@Fantasya_iR
#Empire_of_the_Vampire #Translation #Quote