💡کامنت ارزشمندی از خانم دکتر ابراهیمی عزیز، دوست و مدیر ارزشمندم دریافت کردم که اینجا مجددا به اشتراک می گذارم.
ضمن اینکه از توجه و حمایت ارزشمند ایشان سپاسگزارم. حضور و نظرات گرانقدر شما در کانال، نشاندهندهٔ همراهی و دلگرمی برای ادامهٔ مسیر است. از اینکه با اشتراک تجربیات و دانش خود، به غنای محتوای کانال میافزایید، صمیمانه قدردانی میکنم.🌸
💡یکی از مهمترین نکات برای رشد ذهنی و شخصیتی، دور ریختن برخی پروژه هاست که در ذهن خود انباشته می کنیم تا شاید روزی به آنها بپردازیم، اکثر این موارد به مرور باری سنگین بر روان ما اضافه می کنند که روز به روز افزایش یافته و انرژی زیادی بابت اولویت بندی یا برنامه ریزی انجام دادن آنها در زمانی نامعلوم ، به هرز می رود. در نهایت، تبدیل به نوعی حسرت و اضطراب کار انجام نشده یا پایان نیافته می شوند و مثل پرونده های باز در صفی طویل و نامنظم، نه تنها نا امید کننده اند بلکه لذت اتمام هر پروژه ای را از ما سلب می نمایند.
ما نیاز داریم که بخش بزرگی از آنها را رها کنیم، و دفترشان را برای همیشه ببندیم. آنهایی که از کودکی با آرزوهای والدین، نصایح آموزگاران، مقایسه خود با دیگران و یا انتظارات بیهوده جامعه و حتی خودمان از خود، در ذهن تلنبارکرده ایم.
با کسر کردن هوشمندانه و هدفمند این پرونده هاست که تمرکز بر اهداف اصلی و قابل اجرا ممکن می شود.
لازم نیست در مورد همه چیز یاد بگیریم، همه کتابها را بخوانیم، به چندین زبان مسلط شویم، همه نقاط دیدنی جهان را ببینیم، در چند ورزش حرفه ای شویم، در همه تکنولوژیهای روز وارد باشیم و در عین حال چند ساز بنوازیم یا نقاشی و برنامه نویسی را به موازات پیش ببریم. واقعا چه نیازی هست که تلاش کنیم با هر دودست نستعلیق بنویسیم؟!
کافیست نقاط قوت و علایقمان را شناسایی کرده و زمانمان را صرف بهبود و گسترش آنها کنیم.
به نظرم چیزی به نام نقطه ضعف وجود ندارد. بعضی چیزها را نمی دانیم یا در انجامش کم توانیم، اگر واقعا لازمه بهینه کردن زندگی شخصی یا حرفه ای ما هستند پس برای توسعه یا بهبودشان بهتر است برنامه ریزی کنیم و باقی انرژی خود را روی استعدادهایمان سرمایه گذاری کنیم.
در درون هر انسان، پیشاپیش یک تکینگی ناب نهفته است، باید بسیاری لایه های بیهوده را دور بریزیم تا بر ما هویدا شود.
همانگونه که میکل آنژ از دل یک صخره بزرگ مرمرین، با کندن و خراشیدن لایه های بسیار، آن شاهکار یگانه را عیان ساخت.
گویی پیشاپیش مجسمه مرمرین داوود در دل آن صخره نهفته بود...
ضمن اینکه از توجه و حمایت ارزشمند ایشان سپاسگزارم. حضور و نظرات گرانقدر شما در کانال، نشاندهندهٔ همراهی و دلگرمی برای ادامهٔ مسیر است. از اینکه با اشتراک تجربیات و دانش خود، به غنای محتوای کانال میافزایید، صمیمانه قدردانی میکنم.🌸
💡یکی از مهمترین نکات برای رشد ذهنی و شخصیتی، دور ریختن برخی پروژه هاست که در ذهن خود انباشته می کنیم تا شاید روزی به آنها بپردازیم، اکثر این موارد به مرور باری سنگین بر روان ما اضافه می کنند که روز به روز افزایش یافته و انرژی زیادی بابت اولویت بندی یا برنامه ریزی انجام دادن آنها در زمانی نامعلوم ، به هرز می رود. در نهایت، تبدیل به نوعی حسرت و اضطراب کار انجام نشده یا پایان نیافته می شوند و مثل پرونده های باز در صفی طویل و نامنظم، نه تنها نا امید کننده اند بلکه لذت اتمام هر پروژه ای را از ما سلب می نمایند.
ما نیاز داریم که بخش بزرگی از آنها را رها کنیم، و دفترشان را برای همیشه ببندیم. آنهایی که از کودکی با آرزوهای والدین، نصایح آموزگاران، مقایسه خود با دیگران و یا انتظارات بیهوده جامعه و حتی خودمان از خود، در ذهن تلنبارکرده ایم.
با کسر کردن هوشمندانه و هدفمند این پرونده هاست که تمرکز بر اهداف اصلی و قابل اجرا ممکن می شود.
لازم نیست در مورد همه چیز یاد بگیریم، همه کتابها را بخوانیم، به چندین زبان مسلط شویم، همه نقاط دیدنی جهان را ببینیم، در چند ورزش حرفه ای شویم، در همه تکنولوژیهای روز وارد باشیم و در عین حال چند ساز بنوازیم یا نقاشی و برنامه نویسی را به موازات پیش ببریم. واقعا چه نیازی هست که تلاش کنیم با هر دودست نستعلیق بنویسیم؟!
کافیست نقاط قوت و علایقمان را شناسایی کرده و زمانمان را صرف بهبود و گسترش آنها کنیم.
به نظرم چیزی به نام نقطه ضعف وجود ندارد. بعضی چیزها را نمی دانیم یا در انجامش کم توانیم، اگر واقعا لازمه بهینه کردن زندگی شخصی یا حرفه ای ما هستند پس برای توسعه یا بهبودشان بهتر است برنامه ریزی کنیم و باقی انرژی خود را روی استعدادهایمان سرمایه گذاری کنیم.
در درون هر انسان، پیشاپیش یک تکینگی ناب نهفته است، باید بسیاری لایه های بیهوده را دور بریزیم تا بر ما هویدا شود.
همانگونه که میکل آنژ از دل یک صخره بزرگ مرمرین، با کندن و خراشیدن لایه های بسیار، آن شاهکار یگانه را عیان ساخت.
گویی پیشاپیش مجسمه مرمرین داوود در دل آن صخره نهفته بود...