💥"اگر نمیتوانید مسئلهای را حل کنید، حتماً مسئلهٔ سادهتری وجود دارد که نمیتوانید آن را حل کنید. آن مسئله را بیابید."
(دنبال سادهترین مسئلهای باشید که امید دارید بتوانید حل کنید).
توصیهٔ خردمندانهٔ پولیا
این جمله، شاید در نگاه اول بیش از حد ساده به نظر برسد. اما تأثیر آن بر دنیای تفکر و حل مسئله عمیقتر از چیزی است که در ابتدا تصور میشود.
سادگی یا پیچیدگی؟
در دنیای امروز، بسیاری از ما پیچیدگی را با عمق اشتباه میگیریم. گمان میکنیم اگر چیزی ساده باشد، سطحی است؛ و اگر چیزی عمیق باشد، باید پیچیده باشد. به همین دلیل، وقتی توصیهای مانند نقلقول پولیا را میشنویم، شاید واکنش اولیهمان این باشد: "همین؟" انتظار داریم که نابغهای مانند پولیا چیزی بگوید که فهمیدنش دشوار باشد، چیزی که ذهنمان را به چالش بکشد و مدتی درگیر فهم آن شویم. اما او به ما توصیهای کاملاً ساده میکند:
"مسئلهای را که نمیتوانی حل کنی، به مسئلهای سادهتر تبدیل کن."
چنین توصیههایی در گذشته بسیار مورد توجه بودند. افراد برای شنیدن یک جملهٔ حکیمانه، هزاران کیلومتر سفر میکردند، با سختیهای راه مواجه میشدند، و سرانجام، با یک جملهٔ بهظاهر ساده، زندگیشان متحول میشد. اما در دنیای امروز، به دلیل بمباران اطلاعات، چنین جملاتی تأثیرگذاری خود را از دست دادهاند. ما به دنبال چیزی عجیب، پیچیده و دشوار هستیم و نمیتوانیم باور کنیم که پاسخ مشکلاتمان میتواند در یک جملهٔ ساده باشد.
گیم آو لایف: یک مثال از سادگیِ عمیق
در دهه ۷۰، جان کانوی ایدهای ساده را مطرح کرد: بازی زندگی (Game of Life). او بهجای پرداختن مستقیم به مفاهیم پیچیدهٔ حیات و هوش، یک مسئلهٔ ساده را طراحی کرد: سلولهایی که بر اساس چند قانون ساده در یک جدول زنده یا مرده میشوند. اما همین مدل ساده، در ادامه به نظریهٔ سیستمهای پیچیده و ظهور (Emergence) منجر شد و تأثیری عمیق در علوم کامپیوتر، زیستشناسی و حتی فلسفه گذاشت.
کانوی دقیقاً همان مسیری را رفت که پولیا توصیه میکند: بهجای تلاش برای حل یک مسئلهٔ بزرگ، مسئلهای کوچک و قابلحل پیدا کرد و روی آن کار کرد. این روش، پایه و اساس بسیاری از پیشرفتهای علمی و فکری است.
چرا خلاصه کردن یادگیری را تضعیف میکند؟
در دنیای مدرن، بسیاری از ما به دنبال یادگیری سریع هستیم. میخواهیم خلاصهٔ کتابها را بخوانیم، در کمترین زمان بیشترین اطلاعات را دریافت کنیم، و فکر میکنیم این روش ما را به فهم عمیقتر میرساند. اما واقعیت این است که یادگیری عمیق، نیاز به زمان و درگیری ذهنی دارد.
وقتی یک کتاب ۲۰۰ صفحهای را میخوانید، ممکن است نویسنده بتواند همان ایدهها را در ۲۰ صفحه بیان کند. اما اگر این کار را بکند، ایدههایش تأثیر خود را از دست میدهند، چون برای درک یک مفهوم، باید فرآیند مواجهه با آن را طی کنیم، نه فقط نتیجهٔ نهایی را بدانیم.
به همین دلیل، خلاصه کردن کتابهای غیرداستانی (Non-Fiction) همانقدر مخرب است که لو دادن (Spoiler) داستان یک فیلم. اگر کسی فیلمی را برایتان خلاصه کند، دیگر تجربهٔ دیدن آن فیلم برایتان همان تأثیر را نخواهد داشت. یادگیری هم همینطور است؛ خلاصهخوانی میتواند شانس شما را برای یادگیری عمیق از بین ببرد.
محمدرضا شعبانعلی
💖 ایستارتاپس 👇
🆔 @eastartups 🎯
(دنبال سادهترین مسئلهای باشید که امید دارید بتوانید حل کنید).
توصیهٔ خردمندانهٔ پولیا
این جمله، شاید در نگاه اول بیش از حد ساده به نظر برسد. اما تأثیر آن بر دنیای تفکر و حل مسئله عمیقتر از چیزی است که در ابتدا تصور میشود.
سادگی یا پیچیدگی؟
در دنیای امروز، بسیاری از ما پیچیدگی را با عمق اشتباه میگیریم. گمان میکنیم اگر چیزی ساده باشد، سطحی است؛ و اگر چیزی عمیق باشد، باید پیچیده باشد. به همین دلیل، وقتی توصیهای مانند نقلقول پولیا را میشنویم، شاید واکنش اولیهمان این باشد: "همین؟" انتظار داریم که نابغهای مانند پولیا چیزی بگوید که فهمیدنش دشوار باشد، چیزی که ذهنمان را به چالش بکشد و مدتی درگیر فهم آن شویم. اما او به ما توصیهای کاملاً ساده میکند:
"مسئلهای را که نمیتوانی حل کنی، به مسئلهای سادهتر تبدیل کن."
چنین توصیههایی در گذشته بسیار مورد توجه بودند. افراد برای شنیدن یک جملهٔ حکیمانه، هزاران کیلومتر سفر میکردند، با سختیهای راه مواجه میشدند، و سرانجام، با یک جملهٔ بهظاهر ساده، زندگیشان متحول میشد. اما در دنیای امروز، به دلیل بمباران اطلاعات، چنین جملاتی تأثیرگذاری خود را از دست دادهاند. ما به دنبال چیزی عجیب، پیچیده و دشوار هستیم و نمیتوانیم باور کنیم که پاسخ مشکلاتمان میتواند در یک جملهٔ ساده باشد.
گیم آو لایف: یک مثال از سادگیِ عمیق
در دهه ۷۰، جان کانوی ایدهای ساده را مطرح کرد: بازی زندگی (Game of Life). او بهجای پرداختن مستقیم به مفاهیم پیچیدهٔ حیات و هوش، یک مسئلهٔ ساده را طراحی کرد: سلولهایی که بر اساس چند قانون ساده در یک جدول زنده یا مرده میشوند. اما همین مدل ساده، در ادامه به نظریهٔ سیستمهای پیچیده و ظهور (Emergence) منجر شد و تأثیری عمیق در علوم کامپیوتر، زیستشناسی و حتی فلسفه گذاشت.
کانوی دقیقاً همان مسیری را رفت که پولیا توصیه میکند: بهجای تلاش برای حل یک مسئلهٔ بزرگ، مسئلهای کوچک و قابلحل پیدا کرد و روی آن کار کرد. این روش، پایه و اساس بسیاری از پیشرفتهای علمی و فکری است.
چرا خلاصه کردن یادگیری را تضعیف میکند؟
در دنیای مدرن، بسیاری از ما به دنبال یادگیری سریع هستیم. میخواهیم خلاصهٔ کتابها را بخوانیم، در کمترین زمان بیشترین اطلاعات را دریافت کنیم، و فکر میکنیم این روش ما را به فهم عمیقتر میرساند. اما واقعیت این است که یادگیری عمیق، نیاز به زمان و درگیری ذهنی دارد.
وقتی یک کتاب ۲۰۰ صفحهای را میخوانید، ممکن است نویسنده بتواند همان ایدهها را در ۲۰ صفحه بیان کند. اما اگر این کار را بکند، ایدههایش تأثیر خود را از دست میدهند، چون برای درک یک مفهوم، باید فرآیند مواجهه با آن را طی کنیم، نه فقط نتیجهٔ نهایی را بدانیم.
به همین دلیل، خلاصه کردن کتابهای غیرداستانی (Non-Fiction) همانقدر مخرب است که لو دادن (Spoiler) داستان یک فیلم. اگر کسی فیلمی را برایتان خلاصه کند، دیگر تجربهٔ دیدن آن فیلم برایتان همان تأثیر را نخواهد داشت. یادگیری هم همینطور است؛ خلاصهخوانی میتواند شانس شما را برای یادگیری عمیق از بین ببرد.
محمدرضا شعبانعلی
💖 ایستارتاپس 👇
🆔 @eastartups 🎯