#پارت712
دستشو اورد جلو ..فکرکرد می خوام دستمو بکشم
عقب ولی همین که خواستم دستمو بکشم
سریع دست پدرام نشست روی دستم..
زیر بشقاب رو گرفته بودم..دست پدرام هم روی دستم بود..
سرجام خشکم زد.دستش گرم بود واین گرما داشت اتیشم می زد.
سرشو بلند کرد ونگام کرد...نگام تو نگاه عسلی و
جذابش گره خورد...هیچ کدوم نگاه از هم بر نمی داشتیم...
همه ی کارام بی اراده بود.نمی تونستم روی حرکاتم
کنترل داشته باشم...انگار مغزم قفل شده بود و بهم هیچ فرمانی نمی داد...
نگاهش با اینکه سرد بود ولی گویای هزاران حرف نگفته
بود..حرفایی که اگر با زبون می زد می تونستم باور کنم
ولی نگاه...نگاهشو چطور معنی کنم؟..
وقتی قلبش از نفرت پره من چه برداشتی از این نگاه بکنم؟..
دستشو اورد جلو ..فکرکرد می خوام دستمو بکشم
عقب ولی همین که خواستم دستمو بکشم
سریع دست پدرام نشست روی دستم..
زیر بشقاب رو گرفته بودم..دست پدرام هم روی دستم بود..
سرجام خشکم زد.دستش گرم بود واین گرما داشت اتیشم می زد.
سرشو بلند کرد ونگام کرد...نگام تو نگاه عسلی و
جذابش گره خورد...هیچ کدوم نگاه از هم بر نمی داشتیم...
همه ی کارام بی اراده بود.نمی تونستم روی حرکاتم
کنترل داشته باشم...انگار مغزم قفل شده بود و بهم هیچ فرمانی نمی داد...
نگاهش با اینکه سرد بود ولی گویای هزاران حرف نگفته
بود..حرفایی که اگر با زبون می زد می تونستم باور کنم
ولی نگاه...نگاهشو چطور معنی کنم؟..
وقتی قلبش از نفرت پره من چه برداشتی از این نگاه بکنم؟..