#پارت628
بگو به لباسم گیر دادی منم جوابتو دادم و تو هم قاطی کردی...
پدرام هنوز به من نگاه می کرد که هانی محکم زد
به بازوش و داد زد : پدرااااااااااام...
پدرام یه دفعه به خودش اومد
و به هانی نگاه کرد : مرض ...چرا داد می زنی؟..
خوبه یه وجب باهات فاصله دارم..
هانی با شیطنت ابروشو انداخت
بالا و گفت:با من اره...ولی با اون بنده خدا نه...
پدرام گنگ نگاش کرد..منم لبخند زدم..
هانی وقتی نگاه پدرام رو دید گفت:می خوای برو از جلو قشنگ نگاش کن ..
از نزدیک دیدت بهتر میشه شاید اون چیزی که میخوای
رو توی صورت توتیا پیدا کردی...
پدرام چپ چپ نگاش کرد
و گفت: هانی میشه خفه شی؟...
هانی شونهشو انداخت بالا و
گفت:جدیدا چقدر بی تربیت شدی تو...
بگو به لباسم گیر دادی منم جوابتو دادم و تو هم قاطی کردی...
پدرام هنوز به من نگاه می کرد که هانی محکم زد
به بازوش و داد زد : پدرااااااااااام...
پدرام یه دفعه به خودش اومد
و به هانی نگاه کرد : مرض ...چرا داد می زنی؟..
خوبه یه وجب باهات فاصله دارم..
هانی با شیطنت ابروشو انداخت
بالا و گفت:با من اره...ولی با اون بنده خدا نه...
پدرام گنگ نگاش کرد..منم لبخند زدم..
هانی وقتی نگاه پدرام رو دید گفت:می خوای برو از جلو قشنگ نگاش کن ..
از نزدیک دیدت بهتر میشه شاید اون چیزی که میخوای
رو توی صورت توتیا پیدا کردی...
پدرام چپ چپ نگاش کرد
و گفت: هانی میشه خفه شی؟...
هانی شونهشو انداخت بالا و
گفت:جدیدا چقدر بی تربیت شدی تو...