#پارت627
پدرام یه تکون محکم به خودش داد و دستای هانی رو باز کرد...
برگشت سمت هانی و با حرص گفت:من وحشی ام؟..
میخوای وحشی گری رو نشونت بدم؟...
هانی چشماش گرد شده بود...با تته پته گفت:ه..هان؟..
نه بابا من غلط بکنم به تو بگم وحشی...رام تر از تو توی
عمرم ندیدم به جون پری اگه خواسته باشم دروغ بگم...
پدرام خنده شو جمع کرد و با اخم نگاش کرد و چیزی نگفت..
خانم بزرگ رو به پدرام گفت:من دو تا سوال ازت کردم
پس جوابمو بده..اول اینکه چرا زدی گلدونو شکوندی؟...
دوم اینکه توتیا چی بهت گفته که انقدر جوش اوردی؟...
پدرام نگاهشو از خانم بزرگ گرفت و زل زد به من...
با نگام بهش می گفتم خب بگو دیگه چرا معطلی؟..
❌❌ توجهههه👇👇
عزیزانی که درخواست رمان کامل #قلب_بیتابم داشتن رمان کاملش آماده شده و بسیااار بسیااار طولانیه هرکی کامل رمان رو میخواد پیام بده بگه رمان #قلب_بیتابم رو میخوام👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈👈
.۰
پدرام یه تکون محکم به خودش داد و دستای هانی رو باز کرد...
برگشت سمت هانی و با حرص گفت:من وحشی ام؟..
میخوای وحشی گری رو نشونت بدم؟...
هانی چشماش گرد شده بود...با تته پته گفت:ه..هان؟..
نه بابا من غلط بکنم به تو بگم وحشی...رام تر از تو توی
عمرم ندیدم به جون پری اگه خواسته باشم دروغ بگم...
پدرام خنده شو جمع کرد و با اخم نگاش کرد و چیزی نگفت..
خانم بزرگ رو به پدرام گفت:من دو تا سوال ازت کردم
پس جوابمو بده..اول اینکه چرا زدی گلدونو شکوندی؟...
دوم اینکه توتیا چی بهت گفته که انقدر جوش اوردی؟...
پدرام نگاهشو از خانم بزرگ گرفت و زل زد به من...
با نگام بهش می گفتم خب بگو دیگه چرا معطلی؟..
❌❌ توجهههه👇👇
عزیزانی که درخواست رمان کامل #قلب_بیتابم داشتن رمان کاملش آماده شده و بسیااار بسیااار طولانیه هرکی کامل رمان رو میخواد پیام بده بگه رمان #قلب_بیتابم رو میخوام👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈👈
.۰