#پارت495
خواستم بگم دارید اشتباه می کنید این کادو مال پدرام نیست...
ولی مگه هانی امان می داد؟..
هانی با ذوق رو به پدرام گفت:حالا بازش کن ببینیم چی هست؟...نه اول من باز می کنم...
صبر کن صبر کن..
کادوشو باز کرد...با رضایت کامل نگام کرد
و گفت:واقعا ممنونم...خیلی باحاله..دمت گرم...
هنوز تو فکرکادوی خانم بزرگ بودم
الان تو دستای پدرام بود..لبخند نصفه نیمه ای زدم و گفتم:قابلی
نداره..سلیقه ی آیدا جونه.
هانی نگاهشو به آیدا دوخت و لبخند اروم اروم از روی لباش محو شد...زمزمه کرد:اره خب
خواستم بگم دارید اشتباه می کنید این کادو مال پدرام نیست...
ولی مگه هانی امان می داد؟..
هانی با ذوق رو به پدرام گفت:حالا بازش کن ببینیم چی هست؟...نه اول من باز می کنم...
صبر کن صبر کن..
کادوشو باز کرد...با رضایت کامل نگام کرد
و گفت:واقعا ممنونم...خیلی باحاله..دمت گرم...
هنوز تو فکرکادوی خانم بزرگ بودم
الان تو دستای پدرام بود..لبخند نصفه نیمه ای زدم و گفتم:قابلی
نداره..سلیقه ی آیدا جونه.
هانی نگاهشو به آیدا دوخت و لبخند اروم اروم از روی لباش محو شد...زمزمه کرد:اره خب