این است که می بینیم بنی امیه - که دشمن مهاجر و انصارند و خصم علی و عمر - همه جاتبلیغ می کنند که علی «ابوتراب» است، «علی نماز نمی خواند». کاتب وحی، جامع قرآن، دایی و خویشاوندان پیغمبر بنی امیه اند، ام المؤمنین دختر ابوسفیان است، خانه ی بوسفیان
است که در نظر پیغمبر - همچون خانه ی خدا در مکه - محل امن عام است و حرام است و هر که در آن پناه آورد در امان است...، علی در محراب مسجد، کشته شده است؟ این چه خبری است، علی در مسجد چه می کرده است؟ در محراب چه کارب داشته است؟ مگر علی نماز می خوانده است.
هر کسی می داند که این ها کینه ی ضربه های قهرمانی بدر و خندق است که آن چنین چرکین شدہ و سر باز کردہ است، اما دوست؛ دوستی هم که در بدر و خندق، همراه علی، علیه بنیامیه به پیکار آمده است، با بنی امیه هم آواز می شود. چرا؟ زیرا هنگامی که آنها که بزرگان نامی اصحابند، درخندق سر به زیر می افکنند و علی، جوان بیست و هفت ساله ضربه ای می زند که دشمن را به وحشت می افکند و فریاد تکبیر از قلب مسلمانان برکشیده می شود و پیغمبر او را این چنین می ستاید که «ضربت علی در نبرد خندق، از عبادت جن و انس ارجمندتر است». آنها را، همان هایی را که از دل تکبیر گفتند و همان هایی که از این ضربه به شوق آمدند و سود بردندو نجات یافتند و فخر یافتند تحقیر می کند، پنهانی بذر یک حسد در عمق وجدان ناخودآگاهشان می کارد و این بذر بعدهارشد می کند و بی آن که خود بدانند، سر می زند و
شاخ و برگ می دهد و تمام روح و اندیشه شان را می پوشاند و در سایه می گیرد و ریشه در
عمق استخوانشان می افشاند.
در خیبر، که ابوبکر پرچم را برمی گیرد و برای فتح قلعه پیش می رود و پس از تلاش های بسیار، شکسته برمی گردد و عمر می رود و شکسته برمی گردد و پیغمبر می گوید فردا پرچم را به دست کسی می دهم که هم او خدا و رسولش را دوست می دارد و هم او را خدا و
رسولش...
فردا پرچم را به علی می دهد و او با آن قهرمانی شگفت قلعه هارا یکی پس از دیگری درهم می شکند، این قلعه را می گشاید و مردم برای غارت به درون هجوم می برند و او به قلعه ی دیگر حمله می برد.
در بدر، در احد، که بزرگان و اصحاب کباری که خود را هم از نظر سنی و هم حیثیت اجتماعی برتر می شمردند، یا فرار کرده اند و یا گوشه ای ناامید و ترسان نشسته اند، و علی همچون برق و باد در صحنه می گذرد و در پریشانی و شکست قطعی، جبهه ای تازه تشکیل می دهد. در «فتح»، که پرچمدار است و در حنین، که باز در آن هنگام که رجال بزرگ و بانفوذ و معتبر چنان از تنگه ی حنین می گریزند که ابوسفیان به قهقهه ی تمسخرآمیز فریاد می کند:
«این طور که می گریزند تا دریای احمر خواهند رفت»، علی، چون صخره ای، در دهانه ی تنگه را می بندد.
این شمیشرها در دشمن رویاروی، کینه می آفریند و در دوست هم صف و هم رزم، حسدوحقارت.
فاطمه فاطمه است
اندیشه دکتر علی شریعتی
#کانال_دکتر_شریعتی 👇
💠
@dr_alishariati