Forward from: @Femofilm
این امر بازتابدهندهی پدیدهای است که در بسیاری از روابط مردسالارانه مشاهده میشود: مردی که میخواهد درک بهتری از قدرت و خشونت داشته باشد، اما همچنان تحت تأثیر فشارهای اجتماعی و ساختارهای مردانه قرار دارد و ناخودآگاه خودش به همان موجودی تبدیل میشود که پیشتر از آن آسیب دیده است.
در فیلم “مرد گرگنما”، شارلوت به عنوان همسر مردی که به گرگینه تبدیل شده، فاقد عاملیت و کنشگری است که سیسیلیا در “مرد نامرئی” دارد؛ جایی که سیسیلیا به عنوان همسر مردی که لباس نامرئی میپوشد و به او خشونت میکند، تلاش میکند از خود قدرت و اراده نشان دهد. شارلوت زنی ناتوان در معرض آسیب نمایش داده میشود. این موضوع در جایی که او در پایان فیلم باید تصمیمی حیاتی برای کشتن بلیک (که به گرگ تبدیل شده) بگیرد، برجسته میشود. تصمیم او برای شلیک به بلیک ممکن است بهعنوان لحظهای برای اثبات قدرت و ایستادگی یک زن در برابر مردی که دیگر تهدیدی به حساب نمیآید، تعبیر شود، اما این تصمیم با محدودیتهای معمول در تصویرسازی زنان در فیلمهای وحشت همراه است: او به جای اینکه به عنوان یک شخصیت فعال و قدرتمند در برابر تهدید ظاهر شود، بیشتر بهعنوان یک واکنشگر عمل میکند. البته این قابل درک است که چرا کارگردان تصویری محدود و واکنشی از شارلوت را به نمایش میگذارد؛ او سعی دارد به نقشهای جنسیتی و توقعات اجتماعی که باعث میشوند زنان بهعنوان قربانیان خاموش ظاهر شوند را نشان دهد. از این طریق فیلمساز توانسته به خوبی به چالشهای زنان از جمله دشوار بودن و یا حتی ناممکن بودن خروج از چرخهی خشونت خانگی بپردازد. همانطور که در بسیاری از روابط خشونتآمیز واقعی شاهد آن هستیم، زنها در مواجهه با تهدیدات خشونتآمیز معمولاً در مرحلهی اول قادر به پذیرش واقعیت نیستند و ممکن است برای مدت طولانی به روابط آزاردهنده ادامه دهند. این امر بهویژه در مواقعی که زنان در معرض تهدیدهای فیزیکی و روانی از سوی همسرانشان هستند، میتواند بسیار پیچیده و دشوار باشد. شارلوت هم ابتدا سعی میکند رفتارهای همسرش را توجیه کند و فکر میکند با توجه به شرایط پیشآمده مثل تصادف در جاده، شاهد وقوع قتل و حمله جانوری درنده باعث بروز رفتارهای خشن و خطرناک از سوی همسرش شده و فکر میکند این رفتارها ناشی از فشارها و تجربههای تلخی است که از سر گذراندهاند و آنها را موقتی و قابل کنترل میپندارد. او تا جایی این خشونت را جدی نمیگیرد و به سختی حقیقت را میپذیرد که همسرش بلیک با گرگینه شدن در حال تبدیل به یک تهدید جدی برای خانواده است. “خانه” و “جنگل” در فیلم بهطور غیرمستقیم به پنهان بودن خشونت و محدودیت زنان در دسترسی به حمایت اجتماعی اشاره دارد.خانه که معمولاً نماد امنیت و آسایش است، و جنگل که بهعنوان فضای بیرونی (عمومی) شناخته میشود، در این فیلم به مکانهایی تبدیل میشوند که خشونت در آنها نه تنها پنهان است، بلکه به دنیایی از تاریکی و تهدید بدل میشود که زنان در هیچیک از این فضاها قادر به فرار از آن نیستند. جنگل در این فیلم نه تنها نماد خطر و تهدید است، بلکه بهعنوان مکانی برای پناه گرفتن و در عین حال سرنوشتهای نامعلوم، میتواند بازتابدهندهی طبیعت بیرحم و غیرقابل پیشبینی باشد که زنان در آن بهطور دائم در معرض آسیب قرار دارند. شارلوت و دخترش در خانهی پدری همسرش که نمادی از بازگشت به گذشته و تکرار رفتارهای خشونتآمیز است، اسیر شدند. در سکانسی که شارلوت تلاش میکند با رادیو بیسیمی برای کمک با دیگران ارتباط برقرار کند، هیچکس صدای او را نمیشنود، لحظهای ترسناک و بحرانی از نادیده گرفتن صدای زنان آزار دیده و عدم توجه به حرفهایشان را در مواقعی که مورد ترس و وحشت قرار گرفتند، مشاهده میکنیم. صدای اغلب این زنان شنیده نمیشود و کمتر کسی به آنها اهمیت میدهد.این وضعیت نشاندهنده شرایطی است که زنان حتی در جستوجوی کمک نیز بهطور مؤثر مورد توجه قرار نمیگیرند و از دریافت حمایت و یاری بازمیمانند
رابطه بلیک و شارلوت که به بحران کشیده میشود، نشاندهندهی شکست ارتباطی است که در بسیاری از جوامع مردسالار برای زنان درگیر خشونت خانگی رخ میدهد. در نهایت، تصمیم قاطع شارلوت برای از بین بردن بلیک بر چالشهای زنان در مواجهه با مردانی که بهطور فزایندهای تهدیدآمیز میشوند تأکید میکند و فرار از این چرخه خشونت را به نمایش میگذارد.
#زنان
#فیلم
#فیلم_فمینیستی
#سینمای_زنان
@femofilm
در فیلم “مرد گرگنما”، شارلوت به عنوان همسر مردی که به گرگینه تبدیل شده، فاقد عاملیت و کنشگری است که سیسیلیا در “مرد نامرئی” دارد؛ جایی که سیسیلیا به عنوان همسر مردی که لباس نامرئی میپوشد و به او خشونت میکند، تلاش میکند از خود قدرت و اراده نشان دهد. شارلوت زنی ناتوان در معرض آسیب نمایش داده میشود. این موضوع در جایی که او در پایان فیلم باید تصمیمی حیاتی برای کشتن بلیک (که به گرگ تبدیل شده) بگیرد، برجسته میشود. تصمیم او برای شلیک به بلیک ممکن است بهعنوان لحظهای برای اثبات قدرت و ایستادگی یک زن در برابر مردی که دیگر تهدیدی به حساب نمیآید، تعبیر شود، اما این تصمیم با محدودیتهای معمول در تصویرسازی زنان در فیلمهای وحشت همراه است: او به جای اینکه به عنوان یک شخصیت فعال و قدرتمند در برابر تهدید ظاهر شود، بیشتر بهعنوان یک واکنشگر عمل میکند. البته این قابل درک است که چرا کارگردان تصویری محدود و واکنشی از شارلوت را به نمایش میگذارد؛ او سعی دارد به نقشهای جنسیتی و توقعات اجتماعی که باعث میشوند زنان بهعنوان قربانیان خاموش ظاهر شوند را نشان دهد. از این طریق فیلمساز توانسته به خوبی به چالشهای زنان از جمله دشوار بودن و یا حتی ناممکن بودن خروج از چرخهی خشونت خانگی بپردازد. همانطور که در بسیاری از روابط خشونتآمیز واقعی شاهد آن هستیم، زنها در مواجهه با تهدیدات خشونتآمیز معمولاً در مرحلهی اول قادر به پذیرش واقعیت نیستند و ممکن است برای مدت طولانی به روابط آزاردهنده ادامه دهند. این امر بهویژه در مواقعی که زنان در معرض تهدیدهای فیزیکی و روانی از سوی همسرانشان هستند، میتواند بسیار پیچیده و دشوار باشد. شارلوت هم ابتدا سعی میکند رفتارهای همسرش را توجیه کند و فکر میکند با توجه به شرایط پیشآمده مثل تصادف در جاده، شاهد وقوع قتل و حمله جانوری درنده باعث بروز رفتارهای خشن و خطرناک از سوی همسرش شده و فکر میکند این رفتارها ناشی از فشارها و تجربههای تلخی است که از سر گذراندهاند و آنها را موقتی و قابل کنترل میپندارد. او تا جایی این خشونت را جدی نمیگیرد و به سختی حقیقت را میپذیرد که همسرش بلیک با گرگینه شدن در حال تبدیل به یک تهدید جدی برای خانواده است. “خانه” و “جنگل” در فیلم بهطور غیرمستقیم به پنهان بودن خشونت و محدودیت زنان در دسترسی به حمایت اجتماعی اشاره دارد.خانه که معمولاً نماد امنیت و آسایش است، و جنگل که بهعنوان فضای بیرونی (عمومی) شناخته میشود، در این فیلم به مکانهایی تبدیل میشوند که خشونت در آنها نه تنها پنهان است، بلکه به دنیایی از تاریکی و تهدید بدل میشود که زنان در هیچیک از این فضاها قادر به فرار از آن نیستند. جنگل در این فیلم نه تنها نماد خطر و تهدید است، بلکه بهعنوان مکانی برای پناه گرفتن و در عین حال سرنوشتهای نامعلوم، میتواند بازتابدهندهی طبیعت بیرحم و غیرقابل پیشبینی باشد که زنان در آن بهطور دائم در معرض آسیب قرار دارند. شارلوت و دخترش در خانهی پدری همسرش که نمادی از بازگشت به گذشته و تکرار رفتارهای خشونتآمیز است، اسیر شدند. در سکانسی که شارلوت تلاش میکند با رادیو بیسیمی برای کمک با دیگران ارتباط برقرار کند، هیچکس صدای او را نمیشنود، لحظهای ترسناک و بحرانی از نادیده گرفتن صدای زنان آزار دیده و عدم توجه به حرفهایشان را در مواقعی که مورد ترس و وحشت قرار گرفتند، مشاهده میکنیم. صدای اغلب این زنان شنیده نمیشود و کمتر کسی به آنها اهمیت میدهد.این وضعیت نشاندهنده شرایطی است که زنان حتی در جستوجوی کمک نیز بهطور مؤثر مورد توجه قرار نمیگیرند و از دریافت حمایت و یاری بازمیمانند
رابطه بلیک و شارلوت که به بحران کشیده میشود، نشاندهندهی شکست ارتباطی است که در بسیاری از جوامع مردسالار برای زنان درگیر خشونت خانگی رخ میدهد. در نهایت، تصمیم قاطع شارلوت برای از بین بردن بلیک بر چالشهای زنان در مواجهه با مردانی که بهطور فزایندهای تهدیدآمیز میشوند تأکید میکند و فرار از این چرخه خشونت را به نمایش میگذارد.
#زنان
#فیلم
#فیلم_فمینیستی
#سینمای_زنان
@femofilm