🔵 در مفهوم پیام زنان زندانی سیاسی به جامعهی ایرانشعارها و فریادهای زنان #زندانی_سیاسی در تجمع روز ۲۳ آبان ۱۴۰۳ در زندان اوین، یک بیانیه یا مانیفست کامل و روشنگر دربارهی موقعیت کنونی میان حاکمیت و جامعه، مواضع زندانیان سیاسی و شکست سرمایهها و تکیهگاههای حاکمیت است؛ حاکمیتی که هیچ سرمایهای جز «اعدام» برایش باقی نمانده است.
شهامت تجمع، کیفیت خروش و پیام شعارهای زنان زندانی سیاسی در یکی از اصلیترین پایگاههای جنایات چهلوشش سالهی حاکمیت، مبین این موقعیت است که تکیهگاه «اعدام»، نماد شکست حاکمیت در حداکثر سرمایهگذاری بر دین حکومتی و هزینه کردن آن برای تثبیت سلطهگری با اعدام است. اعدام که در نظام ملایان، همیشه پیوندده دین و سیاست بوده، اکنون در اصلیترین پایگاه اعدام، نماد شکست قاطع اتحاد دین و دولت شده است.
قدرتی که «اعدام» را شکست دهد، سریر حکومتمداری را از زیر پای سلطهگر بدکیش کشیده است. بهخصوص که چنین قدرتی در هیأت زندانیان سیاسی، نماد پیروزیاش را سمبل غرور و پایداریِ آزادی، تاریخ، هنر و شعر ایران معرفی کرده باشد؛ دماوند:
«طناب دار جلاد ـ بر گردن دماوند ـ دیگر اثر ندارد.»
در این تجمع، بار دیگر نبرد تاریخیِ «زوال و تجلی» میان دو نیرو در روزگاران ایران بازنمایی شد. حکومت اعدام، زندانی را سر بهدار میکند؛ زندانیان سیاسی، ققنوسهای برخاسته از خاکستر اعدامیان میشوند، شکست قانونمند «اعدام» را بر حاکمیت آوار میکنند و پیروزیِ سر بهدار را بر «دار»، تجلی میبخشند:
«قسم به سر بهداران ـ تا لغو حکم اعدام ـ ایستادهایم تا پایان / حکومت اعدامی، یک خواب خوش ندارد ـ نه سرکوب، نه اعدام، دیگر اثر ندارد / از ما بترس دژخیم! ما نسل سر بهداریم.»
تجمع ویژهی زنان زندانی با شعارهای پیامدار و ویژه، عرصهای از مغلوبهشدن همهجانبهی تفکر ارتجاعی و سیاست ضد بشریِ انقیاد زنان در نظام ملایان را تبلور بخشیده است. تبلوری ــ البته شکوهمند ــ که پیوند مبارزهی سراسری برای برابری و زنان پیشتاز زندانی را بیان میکند:
«نسل زنان اوین؛ همصدا، همپیمان ـ تا لغو حکم اعدام، ایستادهایم تا پایان / زن ـ مقاومت ـ آزادی / سر برود، جان برود ـ آزادی هرگز نرود / آزادی! آزادی! آزادی!»
زندانیان سیاسیِ ضد ارتجاع و دیکتاتوری، نمایندهی بالندهترین اقشار و اصناف اجتماعی در برابر سلطهگر حاکم هستند. آنها نخبههای معشوق آزادیاند که بهدلیل تسلیم نشدن به نظم مطلوب قاتلان اختیار و آزادی، از حریم وصال محبوب خویش، به اسارتگاههای فراق و هجران، تبعید شدهاند. تنزدن از آثار فراق و هجران و شوریدن بر اعدام و ارعاب، شناسنامهی معرف نخبههای عشق است که درفش حق آزادی و نابودیِ اعدام را در پایگاه قاتلان اختیار و آگاهی برمیافرازند:
«زندانی سیاسی، آزاد باید گردد ـ بچههای اکباتان،آزاد باید گردند ـ حکومت اعدامی، نابود باید گردد.»
آن نیرو و شخص و وجودی، تمامیت یک دیکتاتوری را بهتر و جامعتر میشناسد که در خط مقدم نبرد با آن است. آن نیرو و شخص و وجودی افشاگرتر و روشنگرتر است که در میدانهای آزمایش چنین نبردی، طی طریق نموده و قانونمندیهایش را کشف کرده باشد. این نیرو و شخص و وجود، با چنین پیشینه و پشتوانه هرگز مغلوب تعادل قوای تبلیغاتیِ دیکتاتور نمیشود. رهنمود او به جامعه و اقشار و اصناف آن، پادزهر فضاسازیِ پروپاگاندای سلطهگر و همسویان با آن است. او از فتح چنین معرکههایی در پایگاههای بیشترین جنایتهای دیکتاتور ولایی ـ آخوندی بازآمده است و درفش غرور و امید سلسلهی پایداریهای شکافنده، آیندهنگر و هماره پیروز را در منظر مردم خویش برمیافرازد:
«ماتم غدغن ـ سر خم غدغن.»
زنگار سیاست بدکیش آزادیکش و تفکر زنستیز ولایت فقیهی، با مروارید برابریخواهیِ زن ایرانی و سنگ مرمر مبارزهی نسلبهنسل زنان پیشتاز نافی هرگونه دیکتاتوری چه خواهد کرد؟
🖌 دایره مینا
۲۵ آبان ۱۴۰۳
@daamina2