#رویای_ممنوعه_1024
ابروهاش به هم نزدیک شد و حس کردم دوباره تبدیل شد به همون طاهری که به کسی محل نمی داد.
درسته که من اون زمان عاشق همین مرد با تموم رفتار های خوب و بدش شده بودم اما الان و تو این موقعیت واقعا حوصله ی چنین آدمی رو نداشتم.
-این حرفا چیه می زنی لیلی من باید چند باز به تو بگم که زندگیم با لیلا عاشقانه نبوده و صرفا به خاطر یه سری اجبارات با هم زندگی می کردیم.
تو رو خدا بفهمم اونی که من می خواستم از گذشته تا همین الان فقط خودت بودی نه هیچکس دیگه ای.
از جام بلند شدم و سمت آشپزخونه رفتم.
طاهر هر چقدر هم در این مورد حرف می زد بازم روی من تاثیری نداشت.
دیگه کارم از این که بخوام به حرف کسی اعتماد کنم گذشته بود و ترجیح می دادم به عمل بقیه دقت کنم.
هنوز برای ثابت کردن خودش به من راه طولانی رو در پیش داشت که باید اونو طی می کرد.
اگه به خاطر سانای نبود قطعا که این منت کشی رو باید هزار برابر بیشتر می کرد اما الان ما یه مشکل مشترک داشتیم و اونم سانایی بود که جونش در خطر بود و ممکن بود که مهرداد کاری باهاش بکنه که نباید.
ابروهاش به هم نزدیک شد و حس کردم دوباره تبدیل شد به همون طاهری که به کسی محل نمی داد.
درسته که من اون زمان عاشق همین مرد با تموم رفتار های خوب و بدش شده بودم اما الان و تو این موقعیت واقعا حوصله ی چنین آدمی رو نداشتم.
-این حرفا چیه می زنی لیلی من باید چند باز به تو بگم که زندگیم با لیلا عاشقانه نبوده و صرفا به خاطر یه سری اجبارات با هم زندگی می کردیم.
تو رو خدا بفهمم اونی که من می خواستم از گذشته تا همین الان فقط خودت بودی نه هیچکس دیگه ای.
از جام بلند شدم و سمت آشپزخونه رفتم.
طاهر هر چقدر هم در این مورد حرف می زد بازم روی من تاثیری نداشت.
دیگه کارم از این که بخوام به حرف کسی اعتماد کنم گذشته بود و ترجیح می دادم به عمل بقیه دقت کنم.
هنوز برای ثابت کردن خودش به من راه طولانی رو در پیش داشت که باید اونو طی می کرد.
اگه به خاطر سانای نبود قطعا که این منت کشی رو باید هزار برابر بیشتر می کرد اما الان ما یه مشکل مشترک داشتیم و اونم سانایی بود که جونش در خطر بود و ممکن بود که مهرداد کاری باهاش بکنه که نباید.