✅ نچرال بیوتی خفته
بهراد معينی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
زن و شوهری خوشبخت که مانند هر زوج نیکبخت دیگری کینگ و کوئین بودند صاحب دختری میشوند و نامش را سحر میگذارند. در جشن تولد یک سالگی سحر بعد از انداختن سلفیهایی که در هیچکدام سحر معلوم نبود، کادوها را آوردند. با بازکردن کادوها مشخص شد به جز هاونگ و وردنه، سایر اقلام جهیزیه پرنسس تهیه شده است. 3 فرشته نیز که همیشه دیر میرسیدند هدیههایشان را در آخر آوردند.
فرشته اول آمد و قیافه آنجلینا جولی به او عطا کرد تا بتواند موقعی که لای دندانهایش را تمیز میکند شاهزادگان را مدهوش خود کند.
فرشته دوم آمد و پیجی با فالوور بالا به دختر عطا کرد.
فرشته سوم میخواست هدیهاش را بدهد که یک دفعه جادوگر در مجلس ظاهر شد و گفت: «خبه خبه... شخصیتهای داستان خوب با هم خلوت کردید. این چیه تو کارت دعوت نوشته بودید؟ جادوگرهای شیطانی و بدذات نیان تو تولد ما».
ملکه گفت: «دیگه وقتشه بعضی از واقعیتها رو بشه. شما ختنهسورون بچه داروغه هم که رفتی هیچی نبردی. ما چرا موزهامون رو بذاریم شما بخوری؟ آخرش هم بگی یه پرتقال نذاشتن رو میزمون.»
جادوگر گفت: «اتفاقا این بار هدیه آوردم.» سپس لبخندی شیطانی زد و به سبک صداوسیما شالی که روی مقنعهاش بود را شل کرد و ادامه داد: «کاری میکنم که این بچه در تولد 18سالگیاش فالوورهای صفحهاش را از دست بدهد.» و بعد از یک سری جلوههای ویژه ناپدید شد.
فرشته آخر که بعد از جادوی جادوگر بالهایش ریخته بود، میخواست از کادر خارج شود که عوامل صحنه مانع شدند و پدر سحر از او خواست کاری کند که فالوورهای صفحه دخترش کم نشود. و فرشته سوم هم او را طوری عوض کرد که در سن 18سالگی ظاهرش بسیار زشت شود تا دیگر کسی جرات نکند از پیجش بیرون برود و به حالت قبل برنمیگردد تا زمانی که عشق واقعی به او در دایرکت دونقطهستاره دهد.
(۱۸ سال بعد)
سحر میبیند که با وجود هدیه فرشته، هر روز از فالوورهایش کم میشود. او سعی میکند با روشهایی فالوورهایش را برگرداند. ویدیو درست میکند و در صفحهاش میگذارد ولی همه کامنت میگذارند: «وای بر تو که پسری و روسری گذاشتی و دابسمش درست میکنی.»
او حتی برای جمع کردن فالوور، صفحههای دیگران را فالو میکرد تا بعد از فالو بک، آنفالویشان کند. ولی همه بلاکش میکردند.
حتی مادرش که برای خود ملکه قابلی بود تبلیغ صفحه سحر، دختر نازش را کرد اما نتیجهاش فقط دایرکتهای ملکه با مضمون «اصلا به شما نمیخوره بچتون این سنی باشه» بیشتر شد.
اما روزی یک تیرهبخت که زبان کیبوردش را اشتباهی انتخاب کرده بود، وقتی میخواست برای سحر فحش دایرکت کند دو نقطه ستاره را فرستاد. و چون سریع سین شده بود نمیتوانست پاک کند. صحنه آخر هم ازدواج این دو است که میتوانید ادامه داستان را در پیجشان با تمام جزئیات مشاهده کنید.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon
بهراد معينی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
زن و شوهری خوشبخت که مانند هر زوج نیکبخت دیگری کینگ و کوئین بودند صاحب دختری میشوند و نامش را سحر میگذارند. در جشن تولد یک سالگی سحر بعد از انداختن سلفیهایی که در هیچکدام سحر معلوم نبود، کادوها را آوردند. با بازکردن کادوها مشخص شد به جز هاونگ و وردنه، سایر اقلام جهیزیه پرنسس تهیه شده است. 3 فرشته نیز که همیشه دیر میرسیدند هدیههایشان را در آخر آوردند.
فرشته اول آمد و قیافه آنجلینا جولی به او عطا کرد تا بتواند موقعی که لای دندانهایش را تمیز میکند شاهزادگان را مدهوش خود کند.
فرشته دوم آمد و پیجی با فالوور بالا به دختر عطا کرد.
فرشته سوم میخواست هدیهاش را بدهد که یک دفعه جادوگر در مجلس ظاهر شد و گفت: «خبه خبه... شخصیتهای داستان خوب با هم خلوت کردید. این چیه تو کارت دعوت نوشته بودید؟ جادوگرهای شیطانی و بدذات نیان تو تولد ما».
ملکه گفت: «دیگه وقتشه بعضی از واقعیتها رو بشه. شما ختنهسورون بچه داروغه هم که رفتی هیچی نبردی. ما چرا موزهامون رو بذاریم شما بخوری؟ آخرش هم بگی یه پرتقال نذاشتن رو میزمون.»
جادوگر گفت: «اتفاقا این بار هدیه آوردم.» سپس لبخندی شیطانی زد و به سبک صداوسیما شالی که روی مقنعهاش بود را شل کرد و ادامه داد: «کاری میکنم که این بچه در تولد 18سالگیاش فالوورهای صفحهاش را از دست بدهد.» و بعد از یک سری جلوههای ویژه ناپدید شد.
فرشته آخر که بعد از جادوی جادوگر بالهایش ریخته بود، میخواست از کادر خارج شود که عوامل صحنه مانع شدند و پدر سحر از او خواست کاری کند که فالوورهای صفحه دخترش کم نشود. و فرشته سوم هم او را طوری عوض کرد که در سن 18سالگی ظاهرش بسیار زشت شود تا دیگر کسی جرات نکند از پیجش بیرون برود و به حالت قبل برنمیگردد تا زمانی که عشق واقعی به او در دایرکت دونقطهستاره دهد.
(۱۸ سال بعد)
سحر میبیند که با وجود هدیه فرشته، هر روز از فالوورهایش کم میشود. او سعی میکند با روشهایی فالوورهایش را برگرداند. ویدیو درست میکند و در صفحهاش میگذارد ولی همه کامنت میگذارند: «وای بر تو که پسری و روسری گذاشتی و دابسمش درست میکنی.»
او حتی برای جمع کردن فالوور، صفحههای دیگران را فالو میکرد تا بعد از فالو بک، آنفالویشان کند. ولی همه بلاکش میکردند.
حتی مادرش که برای خود ملکه قابلی بود تبلیغ صفحه سحر، دختر نازش را کرد اما نتیجهاش فقط دایرکتهای ملکه با مضمون «اصلا به شما نمیخوره بچتون این سنی باشه» بیشتر شد.
اما روزی یک تیرهبخت که زبان کیبوردش را اشتباهی انتخاب کرده بود، وقتی میخواست برای سحر فحش دایرکت کند دو نقطه ستاره را فرستاد. و چون سریع سین شده بود نمیتوانست پاک کند. صحنه آخر هم ازدواج این دو است که میتوانید ادامه داستان را در پیجشان با تمام جزئیات مشاهده کنید.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon