#رعیت_چشم_ابی1090
فکر میکردم فقط برای صورتم اومدم اما وقتی مامان اشاره زد که لباس هام رو دربیارم.
فهمیدم بله..مامان خانم زده به سیم اخر.
با خجالت لباس هام رو در اوردم و زیر دست ارایشگر نشستم..
بعد از اینکه کل بدنم رو وکس کرد... ابروهام رو هم برداشت و موهام رو هم مرتب کرد.
مامان هم موهاش رو رنگ کرده بود و هم کاملا وکس کرده بود..
تبدیل به هلو شده بود کاملااا.
- به به چه خوشگل شدی مامان.
مامان دستی به موهای لخت بور شدش کشید و گفت:
- چطورم خوب شده یا نه؟
- عالی شده بهت میاد.
مامان نگاهی به من انداخت و گفت:
- تو نمیخوای رنگ کنی؟
سریع نه ای گفتم و لب زدم:
- بریم دیگه چهار پنج ساعته اینجاییم.
مامان سری تکون داد و همقدم باهم از ارایشگاه بیرون رفتیم.
فکر میکردم فقط برای صورتم اومدم اما وقتی مامان اشاره زد که لباس هام رو دربیارم.
فهمیدم بله..مامان خانم زده به سیم اخر.
با خجالت لباس هام رو در اوردم و زیر دست ارایشگر نشستم..
بعد از اینکه کل بدنم رو وکس کرد... ابروهام رو هم برداشت و موهام رو هم مرتب کرد.
مامان هم موهاش رو رنگ کرده بود و هم کاملا وکس کرده بود..
تبدیل به هلو شده بود کاملااا.
- به به چه خوشگل شدی مامان.
مامان دستی به موهای لخت بور شدش کشید و گفت:
- چطورم خوب شده یا نه؟
- عالی شده بهت میاد.
مامان نگاهی به من انداخت و گفت:
- تو نمیخوای رنگ کنی؟
سریع نه ای گفتم و لب زدم:
- بریم دیگه چهار پنج ساعته اینجاییم.
مامان سری تکون داد و همقدم باهم از ارایشگاه بیرون رفتیم.