#رعیت_چشم_ابی1089
مامان بی توجه به سوالم گفت:
- پاشو بریم یه وکسم تورو بندازه...پشمات در اومده پاشو ببینم.
مات از جام بلند شدم و سمت اینه رفتم.
پشم؟ من چرا هیچی ندیده بودم پس؟ موهای من نرم و کرکی بود.
- وا مامان کو.
- تو نمیبینی بپوش بریم.
باشه ای گفتم... مامان اونقدری عجله داشت که چند بار توی راه داشتیم تصادف میکردیم.
یعنی فقط خدا باهامون بود که چیزی به روزمون نیومد و سالمیم.
- برو داخل تا من بیام.
باشه ای گفتم ... داخل رفتم...اونقدر جای شیک و باکلاسی بود.
که ناخوداگاه از محیطش خوشم اومد.
مامان هم اومد و با اون زنه که اسمش گیسو بود سلام و علیک کرد.
مامان رفت زیر دست گیسو و من هم پیش انا خانم.
تا احتمالا پشم های نداشتم رو وکس کنه.
مامان بی توجه به سوالم گفت:
- پاشو بریم یه وکسم تورو بندازه...پشمات در اومده پاشو ببینم.
مات از جام بلند شدم و سمت اینه رفتم.
پشم؟ من چرا هیچی ندیده بودم پس؟ موهای من نرم و کرکی بود.
- وا مامان کو.
- تو نمیبینی بپوش بریم.
باشه ای گفتم... مامان اونقدری عجله داشت که چند بار توی راه داشتیم تصادف میکردیم.
یعنی فقط خدا باهامون بود که چیزی به روزمون نیومد و سالمیم.
- برو داخل تا من بیام.
باشه ای گفتم ... داخل رفتم...اونقدر جای شیک و باکلاسی بود.
که ناخوداگاه از محیطش خوشم اومد.
مامان هم اومد و با اون زنه که اسمش گیسو بود سلام و علیک کرد.
مامان رفت زیر دست گیسو و من هم پیش انا خانم.
تا احتمالا پشم های نداشتم رو وکس کنه.