اسلام فطری [و همهفهم و جهانی] در کلام
استاد مرتضی مطهری
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۰/۲۵
چنانکه وعده داده بودم اینک سخن دلنشین و درخشان استاد مطهری پیرامون "اسلام فطری" را از کتاب فلسفه اخلاق وی تقدیم خوانندگان کانال بازنگری میکنم تا مگر در پرتو آن، آرام آرام به ساحل دینی همهفهم برسیم:
《حس اخلاقی حسی جدا از حس خداشناسی نیست بر عکس آنچه که عده ای خیال کردهاند حس خداشناسی یک حس است و حس اخلاقی حس دیگر، حس اخلاقی همان حس خداشناسی است ...، یعنی حسی است که به موجب آن انسان، اسلام فطری را میشناسد: بالفطره میشناسد که "عفو" مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که خدمت به خلق خدا و فداکاری برای خلق خدا مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که انصاف مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که تن به ذلت و خواری ندادن مورد رضای معبود است ..... ضمیر انسان درک میکند تکلیف را آنچنان که درک میکند تکلیف کننده را وجدان و الهامات وجدانی، همه ناشی از فطرت خداشناسی انسان است منطق قرآن این است. قرآن میگوید: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» ..... وجدان انسان اتصال دارد به ریشه و تمام عالم هستی او تکلیف تو را از جای دیگر گرفته و به تو میدهد شامه دل است دل، شامه دارد و با آن خدا را میشناسد و به طور فطری تکلیف خدا را میشناسد، که ما این الهامات را "اسلام فطری" مینامیم. «و اوحینا الیهم فعل الخیرات». همان طور که در تفسیر المیزان استنباط فرموده اند ، نمیگوید: «و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات» که بشود تکلیف تشریعی به اصطلاح ، بلکه میگوید : و اوحینا الیهم فعل الخیرات ما خود کار خیر را در قلب مردم الهام و وحی کردیم قرآن میگوید ما به هر بشری وحی فرستادیم اتفاقا یکی دیگر از اموری که عمومیت دارد وحی است. همانطور که زیبایی و پرستش عمومیت دارند، در منطق قرآن وحی هم عمومیت دارد. آیا وحی منحصر است به آن شکل خاص از وحی که بر انبیاء عظام میشود؟ آن، کاملترین درجه وحی است قرآن میگوید: ما به هر انسانی وحی فرستادهایم اما در همین حدود: «فالهمها فجورها و تقویها» ، «اوحینا الیهم فعل الخیرات» ..... وحیی که به یک انسان عادی میشود دیگر توسط جبرئیل انجام نمیشود ، شکل دیگری دارد مثل نور است ..... در مکتب اسلام تمام احساسهای اخلاقی از پیدا کردن "خود" و احساس واقعیت "خود" پیدا میشود اگر انسان خود واقعیاش را پیدا کند میبیند تمام ارزشهای اخلاقی و نیز ضد اخلاقیها معنی پیدا میکند ... اخلاق در اسلام بر محور خودشناسی و احساس کرامت در خود واقعی است ... خود حقیقی انسان الهامبخش اسلام فطری است: و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها》
(فلسفه اخلاق، مرتضی مطهری ص ۱۲۸ تا ۱۳۰ و ۱۸۵ اینجا و مجموعه آثار ط.صدرا ج ۲۲ ص ۳۸۴ تا ۳۸۵ و ۴۲۲ اینجا).
https://t.me/baznegari/1562
استاد مرتضی مطهری
امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۰/۲۵
چنانکه وعده داده بودم اینک سخن دلنشین و درخشان استاد مطهری پیرامون "اسلام فطری" را از کتاب فلسفه اخلاق وی تقدیم خوانندگان کانال بازنگری میکنم تا مگر در پرتو آن، آرام آرام به ساحل دینی همهفهم برسیم:
《حس اخلاقی حسی جدا از حس خداشناسی نیست بر عکس آنچه که عده ای خیال کردهاند حس خداشناسی یک حس است و حس اخلاقی حس دیگر، حس اخلاقی همان حس خداشناسی است ...، یعنی حسی است که به موجب آن انسان، اسلام فطری را میشناسد: بالفطره میشناسد که "عفو" مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که خدمت به خلق خدا و فداکاری برای خلق خدا مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که انصاف مورد رضای معبود است، بالفطره میشناسد که تن به ذلت و خواری ندادن مورد رضای معبود است ..... ضمیر انسان درک میکند تکلیف را آنچنان که درک میکند تکلیف کننده را وجدان و الهامات وجدانی، همه ناشی از فطرت خداشناسی انسان است منطق قرآن این است. قرآن میگوید: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» ..... وجدان انسان اتصال دارد به ریشه و تمام عالم هستی او تکلیف تو را از جای دیگر گرفته و به تو میدهد شامه دل است دل، شامه دارد و با آن خدا را میشناسد و به طور فطری تکلیف خدا را میشناسد، که ما این الهامات را "اسلام فطری" مینامیم. «و اوحینا الیهم فعل الخیرات». همان طور که در تفسیر المیزان استنباط فرموده اند ، نمیگوید: «و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات» که بشود تکلیف تشریعی به اصطلاح ، بلکه میگوید : و اوحینا الیهم فعل الخیرات ما خود کار خیر را در قلب مردم الهام و وحی کردیم قرآن میگوید ما به هر بشری وحی فرستادیم اتفاقا یکی دیگر از اموری که عمومیت دارد وحی است. همانطور که زیبایی و پرستش عمومیت دارند، در منطق قرآن وحی هم عمومیت دارد. آیا وحی منحصر است به آن شکل خاص از وحی که بر انبیاء عظام میشود؟ آن، کاملترین درجه وحی است قرآن میگوید: ما به هر انسانی وحی فرستادهایم اما در همین حدود: «فالهمها فجورها و تقویها» ، «اوحینا الیهم فعل الخیرات» ..... وحیی که به یک انسان عادی میشود دیگر توسط جبرئیل انجام نمیشود ، شکل دیگری دارد مثل نور است ..... در مکتب اسلام تمام احساسهای اخلاقی از پیدا کردن "خود" و احساس واقعیت "خود" پیدا میشود اگر انسان خود واقعیاش را پیدا کند میبیند تمام ارزشهای اخلاقی و نیز ضد اخلاقیها معنی پیدا میکند ... اخلاق در اسلام بر محور خودشناسی و احساس کرامت در خود واقعی است ... خود حقیقی انسان الهامبخش اسلام فطری است: و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها》
(فلسفه اخلاق، مرتضی مطهری ص ۱۲۸ تا ۱۳۰ و ۱۸۵ اینجا و مجموعه آثار ط.صدرا ج ۲۲ ص ۳۸۴ تا ۳۸۵ و ۴۲۲ اینجا).
https://t.me/baznegari/1562