کانال بازنگری | ترکاشوند


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


بازنگری
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4
• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314
• فهرست موضوعیِ یادداشت‌های کانال:
T.me/baznegari/1162
.

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


فروردین ۱۳۵۸، مسجد الجواد، استاد مرتضی مطهری:

(چند هفته پس از ۲۲ بهمن ۵۷):
《اگر بنا بشود حکومت جمهوری اسلامی، زمینه اختناق را بوجود بیاورد قطعاً شکست خواهد خورد (اسلام دین آزادی است، دینی که مروج آزادی برای همه افراد جامعه‌ است) البته آزادی غیر از هرج و مرج است و منظور ما، آزادی به معنای معقول آن است. هر کس می‌باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است‌ که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد اتفاقا تجربه‌‌های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری -ولو از روی سوء نیت- برخوردار بوده است این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است.
اگر در جامعه ما، محیط آزادِ برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید بطوری‌که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهای‌شان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آرا و نظریات خودمان را مطرح‌ کنیم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می‌کند.
اینجا بی‌مناسبت نیست که خاطره‌ای برای‌تان تعریف کنم چند سال‌ پیش در دانشکده الهیات، یکی از استادها که ماتریالیست بود بطور مرتب سر کلاسها تبلیغات ماتریالیستی و ضد اسلامی می‌کرد دانشجویان به‌ این عمل اعتراض کردند و کم کم نوعی تشنج در دانشکده ایجاد شد من نامه‌ای‌ بطور رسمی به دانشکده نوشتم که عین این نامه را در حال حاضر در اختیار دارم و توضیح دادم که به عقیده من لازم است در همین جا که دانشکده الهیات‌ است یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تأسیس بشود و استادی هم که وارد در این مسائل باشد و به ماتریالیسم دیالکتیک معتقد باشد تدریس این درس را عهده دار شود. این طریق صحیح برخورد با مسئله‌ است و من با آن موافقم اما این‌که ... -پیرامون انقلاب اسلامی ص ۶۲ تا ۶۴ "اینجا"》.
(استاد چند هفته بعد ترور شد و آسمانی گشت).

آیا متولیان کشور از خود پرسیده‌اند که اگر اینک استاد مرتضی مطهری زنده بود و اوضاع جاری کشور در حوزه‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و امنیتی و روابط بین‌الملل را لمس می‌کرد آیا امروز در راهپیمایی سالگرد پیروزی انقلاب شرکت می‌کرد؟ دکتر علی شریعتی که از او به عنوان معلم انقلاب یاد می‌شود چطور؟ آیا او را نیز می‌شد در صفوف راهپیمایان دید؟
داوری را به خوانندگان با طیف‌های مختلف فکری و سیاسی وا می‌گذارم.

کانال بازنگری | ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۲۲
https://t.me/baznegari/1588


همۀ ما برادریم

فقط اشخاصی که حقانیّت اسلام را دریافته و با وجودِ این انکار می‌کنند کافرند و نه میلیاردها عوام و خواصِ غیر مسلمان


در نقض تقسیم مردم به مسلمان و کافر، و در تداوم یادداشت‌هایی با این موضوع کلی که غیر مسلمانانِ کنونی جهان را شرعاً و با منطق دینی و قرآنی نباید کافر شمرد، اینک می‌رسیم به کتاب "همۀ ما برادریم" اثر محمد اسفندیاری از تحصیل‌کردگان حوزه که به خوبی، مسئله را شکافته و در اختیار خواننده قرار داده است. با هم بخشی از آن کتاب ،در حدّ پُست‌های تلگرامی، را مرور می‌کنیم (امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۲۱).
@baznegari


محمّد اسفندیاری:

《در این‌که کفر چیست و میان اسلام و کفر چه رابطه‌ای است حداقل دو نظر وجود دارد:
طبق یک نظر اگر اسلام نباشد، کفر است و آن‌که مسلمان نیست کافر است و چیزی میان این دو وجود ندارد. بر این اساس، تقابل اسلام و کفر تقابل تناقض (سلب و ایجاب) است و همۀ غیر مسلمانان، کافر شمرده می‌شوند؛ خواه کفرشان از سر جهل باشد و خواه از سرِ جحد.
طبق نظر دوم، تقابل اسلام و کفر تقابل تضاد است. در تقابل تضاد، اسلام و کفر دو امر وجودی هستند نه یک امر وجودی و یک امر عدمی. چنان‌که در اسلام اظهار شهادتین لازم است در کفر نیز انکار اسلام لازم است و کافر نه به هر نامسلمان بلکه به نامسلمانی گفته می‌شود که اسلام ،چنان‌که بود، به او عرضه شده است و انکار می‌کند. کسانی که اسلام به آن‌ها عرضه نشده است و آن‌ها در مقام انکار و تکذیب نیستند نه کافرند و نه مسلمان بلکه میان این دو قرار دارند. پس واسطه‌ای میان اسلام و کفر وجود دارد و در مواردی نه به اسلام کسی حکم می‌کنیم و نه به کفر او. انسان‌ها به مسلمان و کافر تقسیم نمی‌شوند بلکه به مسلمان و نامسلمان و کافر تقسیم می‌شوند. دلیل این مدّعا آن است که از امام باقر -ع- روایت شده است که برخی از مردم نه ایمان آورده‌اند و نه کافرند: ما هُم بمؤمنینَ و لا کافرینَ. همچنین آن حضرت در دو حدیث دیگر در باره مستضعف فرموده است که او کسی است که نه به کفر تن داده و نه به ایمان راه یافته است. یعنی مستضعف نه کافر است و نه مسلمان، بلکه میان این دو قرار دارد.
در آیاتی از قرآن، کسانی کافر خوانده شده‌اند که دلیلی برای ایشان اقامه شده است و آنان عالمانه و از سر عناد، انکار می‌کنند؛ از جمله: لِمَ تکفرون بآیات الله و أنتم تَشهدون، همچنین: و ما یجحد بآیاتنا الّا الکافرون، همچنین: انّ الذین کفروا بالذّکر لَمّا جائهم، همچنین: بل الذین کفروا فی تکذیب، همچنین: بل الذین کفروا یُکذّبون.
در برخی دیگر از آیات قرآن پس از "کفروا"، "کذّبوا" و "صدّوا عن سبیل الله" آمده است و از این‌جا آشکار می‌شود که کفر، تکذیب آیات خداوند و بازداشتنِ مردم از راه اوست؛ از جمله: والذین کفروا و کذّبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النار، همچنین: والذین کفروا و کذّبوا بآیاتنا اولئک اصحاب الجحیم، همچنین: انّ الذین کفروا و صدّوا عن سبیل الله قد ضَلّوا ضلالاً بعیداً، همچنین: انّ الذین کفروا و صدّوا عن سبیل الله زِدناهُم عذاباً فوقَ العذاب بما کانوا یُفسِدون، همچنین: الذین کفروا و صدّوا عن سبیل الله اَضلَّ اَعمالَهم.
بر اساس این آیات کسانی که اسلام را نمی‌شناسند تا آن را تکذیب کنند و مردم را از آن باز دارند، کافر شمرده نمی‌شوند. کفر، عدم اعتراف به اسلام نیست بلکه انکار آگاهانۀ آن است. اغلب کسانی که مسلمان نیستند کافر هم نیستند بلکه میان این دو قرار دارند و نامسلمان قلمداد می‌شوند. این گروه یا از عوام هستند و یا از خواص. آنان که عوام‌اند، اطلاعی از اسلام ندارند و اگر هم چیزی از اسلام شنیده باشند قادر به شناخت حقّانیت آن نیستند. برخی خواص نیز اگر چه در بعضی از جنبه‌های علمی برتر از عوام‌اند اما اطلاع‌شان از اسلام چندان بیشتر از عوام نیست و در شناخت اسلام عوام شمرده می‌شوند. اینان ممکن است که در یک یا چند رشته علمی تخصص داشته باشند ولی از اسلام چندان چیزی نمی‌دانند و ذهن‌شان به لزوم تحقیق در باره اسلام حکم نمی‌کند. حاصل این‌که فقط کسانی را می‌توان کافر واقعی شمرد که کفرشان، کفر جحودی باشد؛ یعنی اشخاصی که حقانیّت اسلام را دریافته‌اند و با وجود این، انکار می‌کنند. کفر واقعی غیر از کفر فقهی است، و کافر واقعی کسی است که کفرش جاحدانه باشد نه جاهلانه》

(همۀ ما برادریم، محمد اسفندیاری، نشر نگاه معاصر، چاپ دوازدهم ص ۱۵۸ تا ۱۶۱)
https://t.me/baznegari/1587


مراد از بقیّةاللهِ قرآنی، با روش تفسیر قرآن به قرآن

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۲۱


پس از انتشار یادداشتِ: "(بقیةاللهِ قرآنی امام زمان نیست بلکه اکتفا به سود عادلانه در عرضه ارزاق و کالاهاست -اینجا-)" که در ضمن آن، شرح داده شد که مراد از بقیّةالله در عبارت قرآنیِ "بقیّة الله خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین" سود منصفانه در بازار است و نه امام زمان و حضرت مهدی، پرسش‌هایی در گروه‌های مجازی پیش آمد و من لازم دیدم برای اطمینان خواننده نسبت به ترجمه‌ای که آوردم (که البته همه همینطور ترجمه کرده‌اند)، به روش تفسیر قرآن به قرآن روی آورم و با مثالی بسیار گویا و روشن نشان دهم که مراد از بقیة الله در این آیه اساسا ربطی به موضوع مهدی و امام دوازدهم ندارد.
برای این کار آیات سوره هود (حاوی بقیةالله) با آیه سوره اعراف (حاوی ذلکم، جایگزینِ بقیّةالله) که هر دو دقیقاً در یک موضوع واحد و هر دو مربوط به حضرت شعیب است را با ترجمه‌شان می‌آورم تا خود به راحتی پی به موضوع ببرید (عبارت اصلی و ترجمه‌اش در هر دو سوره را پر رنگ کردم):

الف سوره هود آیات ۸۴ تا ۸۶:
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ. وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ. "بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ" وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ
ترجمه: و به سوى [اهل] م دي ن برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد براى شما جز او معبودى نيست و پيمانه و ترازو را كم مكنيد به راستى شما را در نعمت مى ‏بينم و[لى] از عذاب روزى فراگير بر شما بيمناكم. و اى قوم من پيمانه و ترازو را به داد تمام دهيد و حقوق مردم را كم مدهيد و در زمين به فساد سر برمداريد. "اگر مؤمن باشيد باقيمانده [حلال] خدا براى شما بهتر است" و من بر شما نگاهبان نيستم.

ب- سوره اعراف آیه ۸۵:
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا "ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ".
ترجمه: و به سوى [مردم] مدين برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اى قوم من خدا را بپرستيد كه براى شما هيچ معبودى جز او نيست در حقيقت‏ شما را از جانب پروردگارتان برهانى روشن آمده است پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد و اموال مردم را كم مدهيد و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد "اين [رهنمودها] اگر مؤمنيد براى شما بهتر است".

چنان‌که ملاحظه شد موضوعی دقیقاً واحد در دو جای قرآن آمده و در پایان آن‌ها:
یک جا از عبارتِ: بقیّت‌الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین استفاده کرده
و در جای دیگر از عبارت ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین بهره برده
و یعنی به جای بقیّةالله، ضمیر اشاره‌ی ذلکم را آورده (که به معنای "آن" است و طبیعتا به جمله ماقبل یعنی قانع بودن به سود منصفانه در معامله برمی‌گردد).
تعویض بقیةالله با ضمیر ذلکم (و فاقد اشاره به انسان) به خوبی نافی معنای هر انسانی (از جمله مهدی موعود) از آن است و تازه پیش‌تر در آن آیه از مهدی نام نبرده که بخواهد در انتهایش با ضمیر به او اشاره کند.

استاد فقید محمدباقر بهبودی هنگام شرح آیات سوره هود، برای روشن شدن تفسیر آن جمله، به خوبی به آیه سوره اعراف ارجاع می‌دهد:
《... به هر حال جمله‌ی "بقیّة الله خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین" حامل همان پیامی است که در سوره اعراف آیه ۸۵ وارد شده است که: "فأوفوا الکیل والمیزان ولا تبخسوا الناس أشیاءهم ولا تفسدوا فی الأرض بعد إصلاحها. ذلکم خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین"》  (تدبری در قرآن، انتشارات سَنا، چاپ اول ج ۲ ص ۱۱۳).

گفتنی است دو سه دهه پیش که تفاسیر مهم علمای شیعی‌مان (بجز تفاسیر روایی) از جمله تبیان شیخ طوسی، مجمع‌البیان طبرسی، روض‌الجنان ابوالفتوح رازی، منهج‌الصادقین ملافتح‌الله کاشانی، الکاشف مغنیه و المیزان علامه طباطبایی را که نگاه کردم در هیچ کدام‌شان حتی به عنوان یک قول و احتمال هم از انطباق بقیّةالله بر امام زمان سخن به میان نیامده بود.
تفاسیر روایی (همچو کنزالدقائق و صافی و نورالثقلین، که همه در دوران ترویج اخباری‌گری نوشته شده‌اند) تکلیف‌شان معلوم است چون دأب نویسندگان‌شان جمع‌آوری هر گونه روایتی است که بتواند آیه‌ای را تفسیر کند و به همین خاطر روایات منسوب به ائمه که در آن خود یا مهدی را بقیةالله معرفی کرده‌اند را در ذیل این آیه آورده‌اند.
T.me/baznegari/1586


[اختلاف طالبان شهری با طالبان کوه‌نشین بر سرِ تحصیل دختران]

با وجود علما و نویسندگان بی‌شمار زنان حنفی در طول تاریخ

محمدابراهیم ساعدی رودی ۱۴۰۳/۱۱/۲۰


اقلیت تندرو و ممنوعیت تحصیل زنان در افغانستان.

... والله وبالله وتالله عفو عمومی طالبان خوب بود
این که دزد نیستند خوب است
این که در امنیت شهرها، راه‌سازی و خدمات شهرداری‌ها موفق بوده‌اند خوب است
این که در مهار تورم، صفر کردن قرض‌ها و بالا بردن قیمت افغانی موفق بوده‌اند خوب است
و موارد مثبت زیاد دیگر
لذا هر کار خوبی کرده و می‌کنند خدا خیرشون بده

ولی کارهایی می‌کنند که نه به احناف به عنوان یک مذهب متمدن با اون پهنای تاریخی و جغرافیایی ربط داره نه به دیوبندیت به عنوان یک مکتب علمی گسترده و رفیع که در شبه قاره و جهان پخش است.
همانطور که کارهای مثبت طالبان زیاد است موارد منفی هم کم نیستند که امروز فقط به یکی از مهم‌ترین آن‌ها که بر همگان عیان است می‌پردازم:

مساله‌ی ممنوعیت تحصیل دختران در مقطع دبیرستان دولتی ...؛
شاید در برخی استان‌ها دختران به صورت محدود تحصیل کنند ولی به صورت کلی بیش از نود و پنج درصد مدارس دولتی دخترانه تعطیل است

ابتدا بهانه‌ی آماده‌سازی و تفکیک مدارس را می‌آوردند که بعدا معلوم شد بهانه است و اختلاف بین دو طیف طالبان است:
طالبان ساکن شهرها که موافق تحصیل دختران و اکثریت هستند
و در مقابل اقلیت ساکن کوه‌ها که مخالف تحصیل دختران هستند
یعنی اختلاف بین اکثریت میانه‌رو و اقلیت تندرو بانفوذ -داستانی آشنا برای ما-

مذهب متمدن و گسترده‌ی حنفی در طول تاریخ با تحصیل دختران مشکلی نداشته و دلیلش علما و نویسندگان بیشمار زنان حنفی است

فقط یک نمونه از جایگاه تاریخی زنان احناف را ذکر می کنم:

علاءالدین سمرقندی صاحب کتاب تحفة الفقهاء (از مراجع مذهب حنفى) دختری زیبارو (کتاب‌های تاریخ از زیبایی او سخن گفته‌اند) و دانشمندی داشت به نام فاطمه که تحفةالفقهاء را حفظ بود و در زير فتواهایی که از خانه‌ی آنها خارج می‌شد امضاى پدر و دخترش فاطمه بود و خيلی اوقات اشتباهات پدرش را تصحيح مى‌كرد ... فردی به نام ابوبکر کاسانی که شاگرد پدر فاطمه بود چند جلد شرح بر تحفة الفقهاء می‌نویسد به نام «بدائع الصنایع» و به استادش نشان می‌دهد و شرح آن‌قدر جالب است که استاد، دخترش فاطمه را به ازدواجش در می‌آورد و از آن به بعد سه امضا زیر فتواها هست و مردم گفتند: «شرح تحفته وتروج ابنته» یعنی تحفة العلمايش را شرح داد و با دخترش ازدواج كرد.

برای تاریخ همین بس است؛ بیاییم به عصر حاضر که احناف به عنوان بزرگ‌ترین مذهب مسلمان مدارس و مکاتب مختلفی دارد که همه به تحصیل زنان اهمیت می دهند: اول مکتب عراق با مرکزیت دانشگاه اعظمیه که خاستگاه مذهب احناف و مدفن امام ابوحنیفه است بعد مکتب مصر که احناف معروف به تساهل و تسامح هستند و عرب‌ها به شیر آب حنفیه می‌گویند چون علمای احنافِ مصر نخستین کسانی بودند که از شیر آب استفاده کردند و مذاهب دیگر می‌گفتند بر مذهب حنفیه از این لوله وضو می‌گیریم و اسمش شد حنفیه
بعد مکتب سوریه که علی طنطاوی در نوشته‌هایش نام زنان دانشمند زیادی را در عرصه‌های مختلف می‌آورد مکتب ترکیه هم که در تحصیل زنان پیشرو هست، مکتب دیوبند هم در تحصیل زنان پیشرو هست و هزاران عالم زن در عرصه‌های مختلف در ایران، پاکستان و هندوستان وجود دارند

چقدر مفتی محمدتقی عثمانی نصیحت‌شان کرد که دبیرستان‌های دخترانه را باز کنند چقدر مولانا عبدالحمید و مولانا مطهری و دیگر علمای بزرگ احناف تذکر و سفارش کردند

چاره این است که تمام علما -خرد و کلان- مرتب در منابر ممنوعیت تحصیل زنان در افغانستان را محکوم کنند تا کسی فکر نکند این امر مربوط به مذهب متسامح و متساهل حنفی است و دیوبندیان هم به اقتدا از بزرگان‌شان رد کنند تا فردا تاریخ، مکتب دیوبندیت را متهم به ممنوعیت تحصیل زنان نکند

حتی اغلب طالبان افغانستان هم مخالف این امر هستند ولی متأسفانه اقلیتی بانفوذ در دستگاه قدرت توانسته تا امروز ممنوعیت را اجرا و تحمیل کند

چون بحث فایده‌ای ندارد فقط دعا می‌کنم که هر کس در افغانستان مخالف تحصیل زنان است مجبور شود زن و دختر بیمارش را برای معالجه و جراحی پیش دکتر مرد ببرد تا طعم محروم کردن نصف جامعه از تحصیل را بچشد
عجیب این که همین طیف همیشه دنبال دکتر زن هستند

لطفا دست به دست کنید تا برسد به دست طالبان و ملا هبت الله صاحب.
إن أرید إلا الإصلاح ما استطعت وما توفیقی إلا بالله》:
منبع، کانال نویسنده "اینجا"

کانال بازنگری | ترکاشوند
https://t.me/baznegari/1585


بقیةاللهِ آخرالزمانی‌ها، بقیةاللهِ ملت

(بقیةاللهِ قرآنی امام زمان نیست ارزانی و سود عادلانۀ ارزاق و کالاهاست)

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۹


بقیةالله خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین: اگر اهل ایمان هستید بدانید که بقیّةالله برای‌تان بهتر است (سوره هود آیه ۸۶)

پس از چندی که از استقرار حکومت دینی در کشورمان گذشت نام بقیّت‌الله (بقیّةالله) و استناد فراوان به آیه یادشده  بر سرِ زبان‌ها افتاد و منظور از آن را اشاره به امام زمان (مهدی) القا می‌کردند و حتی به خاطر این انطباق، نام بسیاری جاها (از جمله بیمارستان بزرگی در تهران) را به عشق مهدی، از آن آیه گرفتند و بقیة الله گذاشتند!؛ این در حالی است که آن آیه و این کلمه در آن، هیچ ربطی به مهدی و امام زمان ندارد و هیچ تفسیر کهن و معتبر (از جمله مجمع البیان، تبیان و..) بقیةالله را به مهدی موعود تفسیر نکرده است. شما تفسیر معاصر المیزان را هم که ببینید هیچ اثری از چنین تفسیر و تطبیقی در آن نمی‌بینید.

قضیه از چه قرار است؟
این آیه از جمله اندرزهای حضرت شعیب به هموطنانش است که طیّ آن، ابتدا از آنان می‌خواهد که معبودی در کنار الله برای خود نتراشید (شرک نورزید) و در عرضه کالا به مردم‌تان و فروش محصولات، وفادار به رعایت قسط و عدالت در سنجه و پیمانه و ترازو و قیمت‌گذاری باشید زیرا ( درست است فعلا) شما را در رفاه و ارزانی می‌بینم اما خوف دارم در فردا روزی دچار عذابی فراگیر شوید. ای برادرانم از حق و حقوق مردم نکاهید و عزم فسادِ فی الارض نکنید زیرا باقیماندۀ حلال خدا (بقیة الله) و سود عادلانه‌ای که در عرضه کالا به دست می‌آورید همان برای‌تان بهتر است:

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُم شُعَيبًا قال يا قَوْمِ اعْبُدوا الله ما لكُم مِن إِلهٍ غَيرُه وَلا تَنقُصوا المِكيال وَالميزان إِنِّي أَراكُم بِخَيرٍ وَإِنِّي أَخاف عَليكُم عذابَ يَومٍ مُحيطٍ ﴿۸۴﴾ وَيا قَومِ أَوفوا المِكيالَ وَالْمِيزان بِالْقسطِ وَلا تَبْخَسوا النَّاس أَشياءَهُم وَلا تَعثَوا في الْأَرض مُفسدين ﴿۸۵﴾ بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنتُم مُؤمنِين وَما أَنا علَيكُم بِحَفیظ ﴿۸۶﴾


چنان‌که دیدید (و خود برای اطمینان می‌توانید به ترجمه‌ها رجوع کنید) آیه اساساً به موضوع کلامی و اعتقادی نپرداخته بلکه موضوعی اقتصادی و تجاری، و رعایت قسط و عدل و انصاف در سیاست‌گذاری اقتصادی را گوشزد کرده

شاید هشدار شعیب، حکایت دیروز و امروز ما باشد که ارزانی جای خود را به گرانی‌های پیاپی و تمام‌نشدنی داده و در این باره متهم، نه کَسَبه و خرده‌فروشان بلکه کاسبان سیاسی‌اند که برای جبران پیامدهای سیاست فرامرزیِ خود، تمام هزینۀ آن سیاست‌ها و تبعات اقتصادی‌اش را با افزایش پی در پی قیمت کالاها و عوارض گمرکی و... بر سر مردم آوار می‌کنند و از جیب آنان می‌پردازند. آیا این نمی‌تواند فساد فی الارض باشد؟

ابن‌عباس در توضیح برخی عبارات آیات یادشده چنین می‌گوید:

《ابن عباس در تفسیر عبارتِ "شما را (فعلا) در نعمت/رفاه می‌بینم" گفت منظور ارزانی کالاهاست، و در تفسیر عبارتِ "ولی از عذاب روزی فراگیر بر شما بیمناکم" گفت منظور از آن گران شدن و افزایش قیمت کالاهاست: عن ابْن عباس في قوله "إِنِّي أَرَاكُم بِخَير" قال: رخص السّعر "وَإِنِّي أَخاف علیکم عذاب يَوْم مُحِيط" قال: غلاء السّعر وَ.. في قَوْله "بَقِيَّة الله" قال: رزق الله》.
(الدرالمنثور سيوطی ج ۴ ص ۴۶۶).

گفتنی است امام صادق نیز "خیر" در آیه "انّی أراکم بخیر" را عبارت از ارزانی و رفاه دانسته: عن أبی‌عبدالله: في قول الله: « إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ » قال: كان سعرهم رخيصا (المیزان ج ۱۰ ص ۳۷۶)

کاش متولیان به جای بقیةاللهِ خودخواهانۀ خودشان به فکر بقیةاللهِ ملت و مردم باشند یعنی با وضع سیاست‌های جدید، میان حقوق و هزینه زندگی تناسب عادلانه برقرار کنند تا نعمت که همان رفاه است نصیب ملت گردد؛ آیا می‌توانند؟ نومیدانه امیدوارم بتوانند یا بهتر بگویم: بخواهند! تا بیش از این از هشدار شعیب نبی تخطی نشود.


آقای تقی‌زاده در این باره در کانال تلگرامی خود می‌گوید:
《گراني گريبان مردم را گرفته و طبق روايت امام صادق در اصول كافي، آنها را ذله كرده و به ستوه آورده است [غلاء السعر... یَضجُر المرءَ المسلم]. در آيه فوق از سوره هود نكته مهمي آمده است، "اني اريكم بخير" يعني قيمتها ارزان است، "وعذاب يوم محيط" يعني قيمتها روزبروز گرانتر شود ( تفسير الدر المنثور ج٣ص٣٤٧ [ج۴ ص۴۶۶]). اني اريكم بخير تعليل و علت قبل است يعني وقتي كالاها ارزان است ديگر شرك و كم‌فروشي و گران‌فروشي دليل و توجيه ندارد (تفسير الميزان ج١٠ص٣٦١) شايد بتوان گفت كه طبق آيه اگر گراني دامنگير جامعه شود، ترك دين و دينداري و مفاسد اقتصادي توجيه پيدا مي‌كند، بمقتضاي تعليل اني اريكم بخير، زيرا العلة تعمم وتخصص》(: اینجا).
https://t.me/baznegari/1584


بسیار خواندنی
ایرادهای آخوند خراسانی بر کافر شمردنِ توده‌های غیر مسلمان

(آیا مردم بی‌اطلاع و ناآگاه از اسلام را می‌توان کافر و مکلّف شمرد؟)

امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۸


ملا محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی، صاحب کفایه (که در سطوح بالای حوزه‌های علمیه تدریس می‌شود) از برجسته‌ترین علمای اسلامی در تشیّع به شمار می‌آید. اینک پاسخ شفاهی وی به پرسشی بسیار مهم را با هم و با دقت می‌خوانیم:

《مرحوم شیخ آقابزرگ [صاحب الذریعه] گفتند: یک بار در محضر آخوند خراسانی این پرسش مطرح شد که آیا خداوند تعالی غیر مسلمانان را به جرم نپذیرفتن اسلام، و مسلمانان غیر شیعی را به جرم نپذیرفتن تشیع عذاب خواهد کرد؟ مرحوم آخوند در پاسخ این سؤال در طیّ چند جلسه مطالبی مطرح کردند از جمله این‌که: خدای تعالی سه بار در قرآن کریم تصریح فرموده است که "لا نکلّف نفساً الّا وسعها: ما هیچ‌کس را جز به قدر توانایی او تکلیف نمی‌کنیم" و یک بار تصریح فرموده است که "لا یکلّف الله نفساً الّا وسعها: خداوند هیچ‌کس را جز به قدر توانایی او تکلیف نمی‌کند" و یک بار تصریح فرموده است که "لا تکلّف نفس الّا وسعها: هیچ‌کس جز به قدر توانایی خود تکلیف ندارد" و یک بار تصریح فرموده است که "لا یکلّف الله نفساً الّا ما آتیها: خدا هیچ‌کس را جز به قدر آن‌چه به او داده است تکلیف نمی‌کند".
در کنار این نصوص مکررۀ صریحۀ قرآنیه، کلام شهید ثانی درخور توجه است: (قالوا في باب التكليف أن المكلف يشترط كونه قادرا على ما كلّف به، إذ التكليف بدون ذلك محال، وظاهر أن هذا لا يتوقف على تحقق البلوغ الشرعي بإحدى العلامات المذكورة في كتب الفروع، بل قد يكون قبل ذلك بسنين أو بعده، كذلك بحسب مراتب الإدراك قوة وضعفا).
بر مبنای این مقدمات، و بر طبق این اصل مسلم عقلی که "عقاب بلا بیان و مؤاخذۀ بلا برهان قبیحان بشهادة الوجدان"، مکلّف شناختنِ یک فرد غیر مسلمان به قبول اسلام، و مجازات او به جرم نپذیرفتن اسلام، وقتی معقول است که حقانیّت اسلام -به عنوان تنها آیین بر حق- و بطلان همۀ ادیان دیگر، صد در صد بر آن فرد ثابت شده؛ و او از سر عناد و کفر جحودی، منکر آن شده باشد. همچنین مؤاخذۀ یک فرد غیر شیعی به دلیل عدم قبول تشیّع، وقتی معقول است که حقانیت تشیع -به عنوان تنها مذهب حق- و بطلان همۀ مذاهب دیگر صد در صد بر آن فرد ثابت شده باشد و باز هم او از سر عناد و ستیزه‌گری با آن مخالفت کرده باشد.
آن‌گاه اثبات حقانیت اسلام و تشیع بر منکران، عقلاً از یکی از سه طریق ذیل امکان دارد:
الف. مواجهه با پیامبر (ص) و امامان (ع) و مشاهده معجزاتی از ایشان که اعجاز آن برای همه قابل درک باشد؛ و عقلاً جای چون چرا در آن‌ها نباشد و به موازات این نیز آگاهی از تعلیمات حقۀ اسلام از زبان آن بزرگواران ..
ب. طریق دومی که برای اثبات حقانیت اسلام و تشیع بر منکران می‌توان فرض کرد آن است که ایشان ببینند جامعه اسلامی و شیعی، در برترین مرتبه ترقی و کمال قرار دارد و انسانیت و و فضائل اخلاقی -همچو عدالت، پاکدامنی، درستی، امانت، صداقت، نیکوکاری، نوع‌دوستی، عزت نفس، مساوات و...- در میان مسلمانان عموماً و شیعیان خصوصاً، بیش از هر جای دیگری حاکم و مشهود است ..
ج. .. تفکر و تحقیق و مطالعه دقیق و عمیق در متون اسلامی، و آشنایی صحیح با تعالیم محمدی و مقایسه آن‌ها با تعالیم دیگر مکتب‌هایی است که قبلاً وجود داشته‌اند و اینک وجود دارند؛ این راه گرچه شاید مطمئن‌ترین راه‌ها برای شناخت حق و دین و مذهب حق است لکن عملاً خیلی کم کسی می‌تواند از این راه استفاده کند زیرا ..》
(دیدگاه‌های آخوند خراسانی و شاگردانش ص ۵۳۹ تا ۵۴۷ -اینجا و اینجا-).

وی در خودِ کفایه نیز سخنان مکتوبی که گواه معذور دانستن افراد قاصر و بی‌خبر، و سپس اشاره به جا گرفتن یا نگرفتنِ آنان در دوگانۀ کفر و اسلام است دارد:

《.. وقد انقدح من مطاوي ما ذكرنا، أن القاصر يكون في الاعتقاديات للغفلة، أو عدم الاستعداد للاجتهاد فيها، لعدم وضوح الأمر فيها بمثابة لا يكون الجهل بها إلّا عن تقصير، كما لا يخفى، فيكون معذوراً عقلاً.
ولا يصغى إلى ما ربما قيل: بعدم وجود القاصر فيها، لكنه إنّما يكون معذوراً غير معاقب على عدم معرفة الحق، إذا لم يكن يعانده، بل كان ينقاد له على إجماله لو احتمله.
هذا بعضٍ الكلام مما يناسب المقام ، وأما بيان حكم الجاهل من حيث الكفر والإسلام، فهو مع عدم مناسبته خارج عن وضع الرسالة》
(ج ۱ ص ۳۳۲ و ۳۳۱ -اینجا-)

در همین باره رجوع شود به تفکیک فیروزآبادی یکی از شارحان کفایه:

نیز بنگرید به این سخن فیروزآبادی یکی از شارحان کفایه:
《.. (و بالجملة) إن الشاك الجاحد في الظاهر كافر و الشاك المقر في الظاهر بما هو مناط الإسلام مسلم و الشاك المحض الّذي لا يجحد و لا يقر ليس بمسلم بلا كلام و لكن الحكم بكفره و نجاسته مشكل شرعاً مع الاخبار المذكورة
(عناية الأصول في شرح كفاية الأصول ج۳ ص ۳۹۶)
T.me/baznegari/1583


مرجع جعفر سبحانی و محدود نبودن تقسیم انسان‌ها به کافر و مؤمن

(کافر نبودنِ افراد غیرمتمکن، وجود واسط میان کافر و مؤمن)

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۳


مرجع جعفر سبحانی چنان‌که خود توضیح می‌دهد برخلاف متکلمین (که انسان‌ها را فقط یا کافر می‌دانند یا مؤمن) اما وی با استناد به روایات و توضیحاتی، قائل است که مطابق قرآن و سنت، افراد غیر متمکن و بی‌اطلاع و غیر مقصّر، از شمول کفر برکنارند. وی برخلاف دیگرانی که عموم غیر مسلمانان را کافر دانسته و آن‌ها را به دو گروه: کافر مقصر و کافر قاصر تقسیم می‌کنند، اساساً قاصر را طبق ادله شرعی کافر نمی‌داند.

متن سخن ایشان:
《هل الجاهل القاصر كافر أو لا ؟
لا شك أنّ الجاهل القاصر ليس بموَمن إنّما الكلام هل هو كافر أو لا ؟ والمعروف بين المتكلّمين أنّه لا واسطة بين الاِيمان والكفر، لاَنّهما من قبيل العدم والملكة، مثلاً الاِنسان إمّا بصير أو أعمي ولا ثالث لهما، هذا وإن كان صحيحاً من حيث الاَبحاث الكلامية، لكنَّ الكلام في إطلاق لفظة الكافر في اصطلاح القرآن والسنّة عليه إذ من الممكن أن يكون للكافر اصطلاح خاص فيهما، فيختص بالجاحد أو الشاكّ مع التمكّن من المعرفة، ولا يعمّ غير المتمكّن أصلاً. وبعبارة أُخرى: ليس الكلام في الثبوت ، حتّى يقال: إنّه لا واسطة بينهما، إنّما الكلام في الاِطلاق والاصطلاح. حيث يظهر من العديد من الروايات وجود الواسطة بينهما. وإليك نقلها:
1ـ عن أبي جعفـر الباقــر ع في تفسـير قولـه سبحـانـه: (إلاّ المستضعفين ... لا يستطيعون حيلة) فيدخلوا في الكفر (ولا يهتدون)فيدخلوا في الايمان، فليس هم من الكفر والايمان في شىء
2ـ عن سماعة: وهم ليسوا بالموَمنين ولا الكفّار وعن زرارة قال: قلت: لاَبی‌عبدالله ع: أتزوّج المرجئة أو الحرورية أو القدرية؟ قال: لا عليك بالبله من النساء. قال زرارة: فقلت: ما هو إلاّ موَمنة أو كافرة. فقال أبو عبد الله ـ عليه السلام ـ : فأين استثناء الله ، قول الله أصدق من قولك (إلاّ المستضعفين من الرجال والنساء)
۳ـ قال حمران: «سألت أباعبدالله ع عن المستضعفين، قال: إنّهم ليسوا بالموَمنين ولا بالكافرين وهم المرجون لاَمر الله»
ولاحظ الروايات الا َُخر المذكورة في ذلك الباب ولا نطيل الكلام بذكرها.
وقد أخرج سليم بن قيس حديثاً عن الاِمام أميرالموَمنين ع يدلّ على وجود المستضعف في مسائل فلاحظ

فإن قلت: إنّ هناك روايات تدلّ على أنّ الشاك والجاحد كافر، والجاهل القاصر في مجال المعارف بين شاك وجاحد، وربّما يكون غافلاً ....
قلت: إنّ هذه الروايات ناظرة إلى المتمكّن، فإنّ الشك أو الجحد إذا استمرّا يكون آية التسامح في التحقيق، والتقصير في طلب الحقيقة.

إلى هنا خرجنا بهذه النتيجة: "إنّ القاصر في مجال المعرفة لا موَمن ولا كافر، إلاّ فيما كان العقل والفطرة كافيين في التعرف على الحقّ وتمييزه عن الباطل كأصل المعرفة بالله وبعض صفاته، ويكون الكفر عندئذ عن تقصير ولا يكون الاِنسان جاحداً لخالقه وبارئه إلاّ لعامل روحي أو مادي يدفعانه إلى الانكار والجحد، أو الشك والترديد، وأمّا ما وراء ذلك فالجاهل القاصر متصوّر ومحقق فهو ليس بموَمن ولا كافر بالمعنى الذي عرفت.

(الإيمان والكفر في الكتاب والسنّة ج۱ ص ۹۷ تا ۹۹ -اینجا-).

https://t.me/baznegari/1582


توجه
در آینده، سخنانی از استاد مطهری نیز در همین باب (شناسایی کفر) آورده می‌شود

کانال بازنگری | ترکاشوند
@baznegari


دکتر شریعتی و بازشناسی مفهوم کفر در قرآن

(کفر مسئله‌ای ذهنی نیست بلکه بی‌تعهدی در شؤون اجتماعی و انسانی است)

امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۳


دکتر علی شریعتی:
یکی از اختلافات اساسی معتزله و شیعه همین است که آن‌ها مثل همۀ ماها معتقد به این هستند که .. باید دین و کفر را بر اساس یک ملاک ذهنی تقسیم‌بندی کرد .. : کافر کسی است که به متافیزیک، روح و دنیای پس از مرگ اعتقاد ندارد.. و مؤمن کسی است که به این‌ها اعتقاد دارد اما کفر را در قرآن نگاه کنید همواره تعریف کفر و دین تعریف به عمل است نه تعریف به ذهنیت. أرأیت الّذی یُکذّب بالّدین: دیدی آدمی را که اصلاً تکذیب دین می‌کند -یعنی مذهب را نفی می‌کند؟.. متافیزیک را نفی می‌کند؟ خدا را نفی می‌کند؟ روح را نفی می‌کند؟ قیامت را نفی می‌کند؟ این‌ها را تکذیب می‌کند؟ عقیده به این‌ها ندارد؟- تمام تعریف در این سوره تعریف به عمل است: فَذلک الّذی یَدُعُّ الیتیم. این آدم کسی است که یتیم را می‌راند. این تعریف لامذهب و تعریف ماتریالیست است. ولا یَحُضُّ علی طعام المِسکین: نه که به مسکین طعام می‌دهد یا کم می‌دهد بلکه با شور و حرص و جدیت همیشگی برای مبارزه با گرسنگی تلاش نمی‌کند. این آدمی است که مذهب ندارد. تعریف‌اش این است. همه جا در قرآن این‌طور است. وقتی از کفر صحبت می‌کند، برخلاف ما مسألۀ ذهنی مطرح نیست (مجموعه آثار ج ۱۷ ص ۱۵۵ اسلام‌شناسی ۲)

افراد انسانی به کسانی تقسیم شدند که باور دارند و کسانی که باور ندارند! یک دفعه می‌بینی بهترین آدم‌ها باور ندارند و می‌بینی خبیث‌ترین آدم‌ها باور دارند.. در صورتی که قرآن توضیح می‌دهد که مقصود از کسانی که «یکذّبُ بالدین» هستند.. آن‌هایی نیستند که آن متافیزیک را باور دارند یا ندارند. کافر، بی‌دین، لامذهب و کسی که به مذهبش دروغ می‌زند، چه کسی است؟ آن کسی که «لا یَحُضُّ علی طعامِ المِسکین».. بی‌تاب و پرتب‌وتاب و دردمند برای مبارزه با گرسنگی و برای سرپرستی و ولایت یتیم نیست: «لا یَحُضُّ علی طعامِ المِسکین»، نه این‌که فقط اطعام بکند، اصلاً این جنس و ذات و گرایش فکری و روحی‌اش به مبارزه با گرسنگی در جامعه است.. آن که همۀ مردم را تحریک نمی‌کند و دائماً همۀ مردم را برنمی‌شوراند برای این‌که گرسنگی را از بین ببرد چنین شخصی کافر است. مرزها را می‌بینی که چه‌طوری و با چه ملاکی تقسیم می‌کند؟ معلوم می‌شود که به جای مفاهیم ذهنی و منطقی برای تقسیم کردن کافر و مؤمن، مفاهیم جبهه‌ای و جهتی را ملاک قرار می‌دهد نه مسائل ذهنی را
(همان ج ۲۳ ص ۱۷۲-۱۶۹؟)

«‌إن الذین یکفرون بآیات الله و یقتُلون النّبیین بغیر حقٍ و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فَبشّرهم بعذاب الیم».. بنابراین کسانی به آیات خداوندی کفر می‌ورزند که پیامبران و افراد این امت یا حزب یا غیر آن‌ها را که در راه عدالت و برابری مردم مبارزه می‌کنند، به قتل می‌رسانند. این هر سه از یک مقوله‌اند.. از این‌جاست که مبارزۀ گروهی در راه استقرار عدل و قسط در میان مردم، در حقیقت ادامۀ مبارزۀ پیامبران است و هم‌سنگ ایمان به نشانه‌های خداوندی، و قتل آن‌ها ادامۀ راه دشمنان پیامبران است و هم‌سنگ کفر بر نشانه‌های خداوندی (همان ج ۷؟)

خداپرستان و دین‌دارانی که در صف مخالف مردم هستند، در اسلام نه تنها به عنوان مشرک و کافر بلکه مدعی خداوندی،.. لقب داده شده‌اند (همان ج ۲۹ ؟)

پیش از عمل، همان‌طور که گفتم فکر باطل یا حق، دین درست یا نادرست، اسلام یا کفر، توحید یا شرک، تشیع یا تسنن همه‌اش مساوی است؛ به اقرار و تصریح خودِ تشیع، عمل جزو تعریف دین است (همان ج ۱۷ درس ۱۴ اسلام‌شناسی)

عمل، ایجاد کننده واقعیت و حقیقت است و بی‌عمل، اعتقاد و عدم اعتقاد به چیزی، مساوی است. بی‌عمل مؤمن بودن، مساوی است با کافر و منکر بودن.. کسی که تمام مسائل اجتماعی را دقیق و عالمانه تحلیل می‌کند اما از تعهد هر مسئولیت اجتماعی سر باز می‌زند، به اندازه کسی که اصلاًَ نمی‌داند جامعه چیست، ارزش وجودی دارد، زیرا که بد و خوب ، ایمان و کفر و شیعه بودن و شیعه نبودن، بعد از عمل است که تحقق می‌یابد (اینجا)

مادام میشن یک زن یهودی است.. این زن یهودی که در نوزده سالگی در دورۀ اشغال فرانسه به وسیلۀ آلمان قهرمان ملت فرانسه است و محبوب‌ترین چهرۀ روشنفکران فرانسه و آزادی‌خواهان فرانسه، وقتی جنگ ۱۹۶۷ شروع می‌شود و ستم صهیونیسم بر اعراب را می‌بیند می‌گوید من به خاطر یهودی بودنم (هیچ‌وقت صهیونیست نبوده) باید یک توبۀ وجودی مثل توبۀ آدم بکنم، مثل توابین. توبۀ وجودی انسان مرگ است.. در اوج محبوبیت و در سن نزدیک به شصت سالگی رفت لباس رزم پوشید و به الفتح پیوست.. و ده سال است که در سنگر می‌جنگد.. خب ملاک چیست؟ اسلام کجاست کفر کجاست مؤمن کیست و کافر کیست؟ نمی‌گویم او مؤمن است، می‌گویم این عمل خودش یکی از خط‌هایی نیست که این مرز را مشخص می‌کند؟ (همان ؟)
https://t.me/baznegari/1580


سبد پر انتقادِ روحانیت

(اندر تقسیم‌بندی مردم توسط علم‌الهدی به دو دستۀ درون و بیرون از سبد روحانیت)

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۲


《علم الهدی: باید مردم را به دو دسته درون و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم.
سیداحمد علم‌الهدی، نماینده ولی‌فقیه در خراسان رضوی و امام‌جمعه مشهد، روز پنجشنبه ۱۱ بهمن‌ماه در اجلاسیه سالانه جبهه روحانیت مردمی در مسجدالعلی:
وی با اشاره به نقش روحانیت در انقلاب اسلامی و تشکیل حزب جمهوری اسلامی ... تأکید کرد: ما امروز نیز نیاز به تشکل و تجمع داریم، اما این تشکل نباید شکل حزبی به خود بگیرد ... باید مردم را به دو دسته درون و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم. در ابتدا باید افرادی که درون این سبد هستند را حفظ کنیم و سپس به جذب افراد خارج از این دایره بپردازیم. اما در این مسیر نباید به گونه‌ای عمل کنیم که باعث طرد نیروهای انقلابی و متدین شویم ... امروز دیگر روش‌های سنتی پاسخگوی نیازهای جامعه نیست و روحانیت باید با درک این تغییرات، نقش فعال‌تری در هدایت فکری و فرهنگی جامعه ایفا کند》 "اینجا"

سبدِ مورد انتقادِ قرآن
قرآن نه بر بی‌دین‌ومذهب‌ها بلکه دقیقا بر مردمی مذهبی چه در مکه چه در مدینه که یا سخت‌کوشانه تولیت کعبه را بر عهده داشتند و یا زندگی‌شان سراپا با شریعت گره خورده بود نازل شد. تمام زندگی آنان تحت نظارتِ استصوابی روحانیت و مقامات مذهبی‌شان اداره می‌شد
اما و اما و اما هنگامی که قرآن نازل شد سخت به روحانیت و پیروان‌شان تاخت و هر چه القاب بد بود را نثارشان کرد (گرچه از صدّیقان‌شان نیز تمجید نمود) با این توضیح اگر قرآن برای درس‌آموزی است پس باید مراقب تعمیم انتقادات قرآن از روحانیتِ آن زمان به روحانیت زمان‌های بعد و کنونی بود!؛ درست نمی‌گویم؟


روحانیت اینک نزدیک به نیم قرن است در جای جای این سرزمین و در تمام نهادهای خرد و کلانِ اداری کشور حضور دارد تا چیزی خارج از فقه و شریعت‌شان مبنا قرار نگیرد اما حال و روزمان همین است که همه می‌بینیم؛ بطوری‌که تمام کاندیداهای نهاییِ ریاست جمهوری در ادوار اخیر منتقدان جدی وضعیت جاری بوده و هستند.

مگر روحانیت کارنامه‌اش در این ۴۶ سال در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، بین‌المللی و... موفق بوده که حال قُرب و بُعد به او را شاخص تقسیم‌بندی مردم کشور قرار دهیم؟ (البته کثیری و بلکه اکثر روحانیت اساساً در قدرت حضور ندارند و بحث به روحانیت حاضر در قدرت و تصمیم‌سازی و مؤسسات محدود است)

میزگرد شخصیت‌های محبوب انقلاب با بهره‌گیری از هوش مصنوعی.
کافی است برای پی بردن به توفیق روحانیت سراغ مؤثرترین، برجسته‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌ها در شکل‌گیری انقلاب و تداوم آن رویم.
دکتر شریعتی، سیدمحمود طالقانی و استاد مطهری را با هوش مصنوعی زنده کنید چه آنان محبوب‌ترین چهره‌های انقلاب‌اند و تقریبا شهری در کشور نیست که نام خیابان و میدانی به نام این سه نباشد؛ حتی در برخی کلان‌شهرها علاوه بر خیابانی بزرگ همچنین نام آن‌ها در خیابان‌های محله‌ها نیز به چشم می‌خورد و بسا نام شهرک‌هایی به نام آنان ثبت شده: شهرک شریعتی، شهرک مطهری، شهرک طالقانی.
در پی آنان، سه شخصیت محبوب دیگر که نام آنان نیز در بسیاری از شهرهای کشور بر خیابان‌ها و میادین ثبت شده را به کمک هوش مصنوعی احضار کنید: چمران، بهشتی و باهنر را.
اطلاعات لازم از اهداف انقلاب و استقرار نظام دینی در بیانات و سخنرانی‌های آنان (به ویژه دکتر شریعتی که بسترسازی او اگر نبود معلوم نبود ۵۷ نیز به سرنوشت ۴۲ منجر می‌شد یا نه) را بی‌کم‌وکاست، و نیز وضعیت حکمرانی در طول ۴۶ سال گذشته را با شاخص‌های علمی به هوش مصنوعی دهید تا با استفاده از آن اهداف و این عملکرد، در میزگردی مصنوعی به ارزیابی کارنامه روحانیت و حکمرانی‌اش بپردازند و گفتگو کنند.
ببینیم دکتر شریعتی آیا اظهار رضایت می‌کند و نمره خوب و عالی می‌دهد یا نمره متوسط و همراه با انتقاد می‌دهد یا دو دستی توی سرش می‌زند که آخر این چه وضعی است!؟
ببینیم استاد مطهری چه داوری و قضاوتی دارد
ببینیم طالقانی چه خواهد گفت
ببینیم چمران و بهشتی (اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی) و باهنر (دومین دبیر کل آن حزب) چه بر زبان جاری می‌کنند
رجائی را هم بیاورید تا او هم نظرش را بگوید.

این نشست را نه اپوزیسیون جمهوری اسلامی بلکه گردانندگان آن برگزار کنند (دفتر رهبری، مراکز تحقیقات راهبردی در ریاست جمهوری و مجمع، مرکز پژوهش‌های مجلس، به ویژه جریان‌های سیاسی داخل کشور و فعال در زمان انقلاب و...).
https://t.me/baznegari/1579


مسالم و محارب تقسیم‌بندی قرآنیِ مردم در اجتماع، به جای مؤمن و کافرِ قلبی

سخنرانی استاد سید مصطفی محقق داماد (با عنوان: سهروردی شهید تکفیر)
در
همایش بزرگداشت روز شیخ اشراق، شهاب‌الدین یحیی سهروردی، ۹ مرداد ۱۳۹۶ در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ( منبع: "اینجا" و "اینجا").

توجه
این سخنرانی یکسال بعد در تابستان ۱۳۹۷ با انجام ویرایش، در بخش هفتم کتابِ "تحولات اجتهاد شیعی ۱: مکتب اجتهادی آخوند خراسانی" جای گرفت، و کانال بازنگری چکیده‌ای از این مکتوب را ساعاتی پیش در دو پُستِ تلگرامیِ بالا و با عنوان و آدرس زیر منتشر کرد:

دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب
دوگانۀ
مسالم و محارب برای اجتماع (صفحه ۱):
https://t.me/baznegari/1575
صفحه ۲:
https://t.me/baznegari/1576


کانال بازنگری | ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲
@baznegari


صفحه ۲ از یادداشتِ:
(دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب / دوگانۀ مسالم و محارب برای روابط اجتماعی) در کلام استاد محقق داماد

ادامه:

حال ببینیم منظور از اطاعت خدا و پیامبر چیست؟ و نیز منظور از بی‌ارزش نشدن اعمال «لایلتکم» چیست؟

نظر تفسیری نگارنده در مورد این دو جمله این است که اطاعت خدا و پیامبر هرگز به معنای مؤمن شدن نیست، زیرا اصولاً مخاطبان بی‌ایمانان با فرض عدم ایمان است. اطاعت از خدا و پیامبر عمل به مقررات و رعایت موازین اجتماعی و عمل به تکالیف شهروندی است.
جملۀ دوم «لایلتکم من اعمالکم شیئا»، یعنی نسبت به شما کم نمی‌گذاریم. حال سئوال این است که کم نگذاشتن یعنی چه و ظرف آن کجاست؟
به یقین کم نگذاشتن اعمال، یعنی بی ارزش ندانستن اعمال افراد و مزد آنها را دادن. اندک تأمل در آیۀ شریفه نشان میدهد که موضوع سخن قرآن آخرت نیست که معنایش دادن مزد افراد در آخرت باشد. موضوع سخن زندگی دنیایی و این جهانی است. بنابراین معنای آیه چنین میشود که شما افرادی غیر مؤمن اگر پای بند به مقررات و انجام تکالیف عضویت در جامعه مؤمنین باشید، عضویت شما پذیرفته میشود و اعمالتان را همانند سایرین ارج مینهیم، از کرامت، حرمت و از تمام حقوق شهروندی برخوردارید.
آیه دیگر: «یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتَبیّنوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لستَ مؤمنا تبتغون عرَض الحیاة الدنیا فعند الله مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمنّ الله علیکم فتبیّنوا إنّ الله کان بما تعملون خبیرا» ((ای كسانی كه ايمان آورديد چون در راه خدا سفر می‏كنيد و به افراد ناشناس بر می‏خوريد (به زودی قضاوت نکنید) دربارۀ آنان (درنگ کنید) تا وضعیت‌شان روشن شود ـ همین که كسی سلام به شما می‏كند دیگر نگویيد مؤمن نيستی ـ مبادا به منظور گرفتن اموالش او را به قتل برسانيد، بدانيد كه نزد خدا غنيمتهای بسيار هست، خود شما نيز قبل از اين، چنين بوديد و خدا (با نعمت ايمان) بر شما منت نهاد، پس به تأمل و درنگ بپردازيد كه خدا به آنچه می‏كنيد با خبر است)).
به موجب آیۀ فوق در زندگی جمعی معیار پذیرش همزیستی مسالمت آمیز است. همین که کسی در ظاهر و صرفاً با شعار سلام اعلان صلح، دوستی و آشتی کند، عضو جامعه محسوب است و هیچکس  مجاز به تفحص و تفتیش قلبی او نیست.
از همه بالاتر به این آیه توجه کنید: «يا أيّها الّذين آمَنوا ادْخُلوا في السّلْمِ كافّةً و لا تَتّبِعوا خُطُوات الشيطان إنّه لكُم عَدُوّ مُبين» (ای كسانی كه ايمان آورده‏ايد بدون هيچ اختلافی همگی تسليم خدا شويد و زنهار گامهای شيطان را پيروی مكنيد كه او برای شما دشمنی آشكار است).
ملاحظه میکنید که مخاطب آیه فوق مؤمنان هستند نه کافران. یعنی مؤمنان هم میتوانند کسانی باشند که داخل در «سلم» نباشند.
بنابراین قرآن همۀ انسانها اعم از مؤمن و کافر قلبی را در زیست اجتماعی به طرف «سِلم» دعوت کرده. سلم همان کلمه‌ای است که من اسم فاعلش را استعمال کردم. شخص داخل در سلم را «مسالم» و یا مسلم گویند. مسالم یعنی کسی که به‌رغم آنچه در قلب دارد در زندگی روزمره به همزیستی مسالمت‌آمیز، همراه با آشتی گرویده است. مقابل او «محارب» است. محارب کسی است با انسانها سر جنگ دارد، او باید دفع شود. به موجب این آیه حتی مؤمنی که دست به سلاح برد و اقدام به کشتن مردم نماید و از این رهگذر نظم اجتماعی را بر هم زند، غیر مسالم است و به تعبیر محقق خراسانی مقاتل محسوب است، هرچند که از مؤمنین باشد ...
فقیهان شیعی پیرو مولایشان علی بن ابی‌طالب هستند که برای رعایت حقوق شهروندان در نامه به مالک اشتر فرمود: «واشعر قلبک الرحمة للرعییه و لاتکونن علیهم سبعا ضاویا، فانهم صنفان، اما اخ لک فی الدین واما نظیر لک فی الخلق» ... والسلام》

(کتاب مکتب اجتهادی آخوند خراسانی، بخش ۷: جایگاه اصل کرامت انسانی در اجتهاد شیعی، نویسنده: سیدمصطفی محقق‌داماد، ناشر: مرکز نشر علوم اسلامی چاپ اول ۱۳۹۷ ص ۲۶۷ تا ۲۷۶)


با توجه به این‌که امام علی بیش از هر کس به قرآن و تقسیم‌بندی کافر و مؤمن در آن، آگاه بود ولی با این وصف در نامه به فرماندار و حکمرانِ اجتماعی‌اش از تقسیم مردم به کافر و غیر کافر پرهیز می‌کند، و به جای آن در عرصه اجتماع از دوگانه‌ی همکیش و همنوع (با شرایط برابر) استفاده می‌کند نشان می‌دهد که سخنان و استدلال نویسنده یادداشت بالا استاد محقق داماد در تفکیک حوزه اجتماع از حوزه قلب و درون، از دقت برخوردار بوده و بسیار تأمل‌برانگیز است.

توجه
برای خواندن متن کامل یادداشت، به کتاب مراجعه شود.

بازگشت به صفحه ۱: 👇
https://t.me/baznegari/1575


استاد محقق‌داماد:
دوگانۀ کفر و ایمان مربوط به قلب
دوگانۀ
مسالم و محارب برای اجتماع

(وابستگی حکم شرع به زمان و مکان بخش۲۷)

امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۱۲


سیدمصطفی محقق داماد:
《همواره این اتهام متوجه ادیان بوده که هر یک از ادیان موجب میشوند که انسانها به دو دستۀ مؤمن و کافر تقسیم شوند؛ پیروان هر دین هم مسلکان خود را مؤمن و جز آنان را کافر و از این رهگذر جامعۀ بشری را با این معیار به خودی و غیر خودی تقسیم میکنند. این تقسیم صرفاً به حوزۀ دل و قلب بسنده نمی‌شود، بلکه به سرعت توسط آنان به روابط اجتماعی سرایت می‌کند. تا آنجا که برای مؤمنین فقط مؤمنین حق حیات و حرمت دارند و غیر مؤمنین نه تنها هیچ حقی که حتی هیچ حرمت و کرامتی ندارند نه حق حیات نه حق مالکیت خصوصی و نه حق آزادی، کرامت، حریت و طهارت! بی‌حقی که جای خود دارد، مؤمنین مکلف به کشتن برخی و اسیر برخی و جزیه گرفتن از برخی دیگر میشوند. مشکل این مسأله هنگامی سخت‌تر میشود که تعیین مؤمن و کافر هم به دست هر کس و ناکسی  قرار میگیرد، زیرا ایمان و کفر را چه کسی تعریف میکند؟ بالاتر آنکه هر مؤمنی مکلف به پیدا کردن کافر میشود و در پی تفحص و جستجو میافتد. و باز هم بالاتر از آن وقتی که تعریف کفر و ایمان به دست قدرت سیاسی  و در راستای اهداف آن قرارگیرد.
نهاد تکفیر در طول تاریخ خون بسیار ریخته و قربانیان زیادی گرفته است ..
به نظر صاحب این قلم ایمان و کفر امری قلبی است و نباید در روابط اجتماعی اعم از روابط شهروندی و یا همزیستی تأثیری بگذارد. تقسیم انسانها به مؤمن و کافر در قرآن مجید آیات متعددی دال بر آن وجود دارد و امری کاملاً مسلم و غیر قابل انکار است ولی باید دقّت کنیم که این تقسیم، مربوط به قلب انسانهاست و ربطی به روابط اجتماعی و حقوق شهروندی ندارد. در روابط اجتماعی این تقسیم بایستی جای خود را به «مسالم و محارب» بدهد. منظورم از «مسالم» یعنی کسی است که جنگ طلب نیست و سلاح در دست ندارد و نظم اجتماعی و آسایش دیگران را تهدید نمیکند و منظورم از «محارب» کسی است که به هر انگیزه‌ای به جنگ با ما برخاسته و حیات و آسایش ما را هدف گرفته است. با این دستۀ دوم تا حد توان و به قول قرآن مجید «ما استطعتم من قوه» باید جنگید این جنگ نامش دفاع است.
این نظر من استنباطی است که شخصاً از قرآن مجید دارم. درست است که قرآن مجید فرموده «هو الّذی خلقكم فمِنكم كافر و منکم مؤمن و الله بما تعملون بصير» ولی ناگفته روشن است که این آیه در مقام بیان عدم اجبار قلبی توسط خداوند است. یعنی خدا شما را آفریده و با آزادی برخی مؤمن و برخی کافر شدید. او میتوانست به نحو جبر شما را مؤمن بیافریند، ولی حکمت الهی در خلقت انسان چنین نبود. به هر حال این گونه آیات ربطی به روابط اجتماعی ندارد.
آنچه در خصوص روابط اجتماعی سخن میگوید این آیه است: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبکم و إن تطیعوا الله و رسوله لا یَلِتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» ((اعراب باديه‏نشين به تو گفتند ايمان آورديم. بگو: نه، هنوز ايمان نياورده‏ايد، بگوييد داخل در اسلام شدیم چون هنوز ايمان در دلهای شما داخل نشده و اگر خدا و رسول را اطاعت كنيد، خدا از پاداش اعمالتان (یعنی از حقوق اجتماعی‌تان) چيزی كم نمی‏كند كه خدا آمرزگار رحيم است)).
جالب آنست که این آیه شریفۀ ۱۴ درست در پی آیۀ ۱۳ قرار گرفته که حاوی پیامی بزرگ برای بشریت است. آیۀ ۱۳ چنین است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر» (ای مردم ما شما را از مردی و زنی بيافريديم و شما را جماعتها و قبيله‏ها كرديم تا يكديگر را بشناسيد هر آينه گرامی‏ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست..)
این آیه حامل اصل مهم «وحدت خانوادۀ بشری» است. اینکه همۀ انسانها از یک پدر و مادر آفریده شده‌اند وحدت خانوادۀ بشری را اعلام میدارد. شاید بتوان گفت تمام اصول حقوق بشر جهانی بر این اصل مبتنی است..
اصولی مانند برابری و برادری و امثال آنها کلاً بر وحدت خانوادۀ بشری مبتنی است. به هرحال قرآن مجید پس از اعلام این اصل، آیۀ ۱۴ را آورده وگویی مفاد آن که در زیر میآید مبتنی بر همین اصل است.
مفاد آیۀ ۱۴ فوق چند مطلب است:
اول اینکه جای ایمان قلب است و نه ظاهر
دوم اینکه تشخیص دهنده وجود و عدم ایمان در قلب افراد هیچ کس جز خدا نیست..
و بالاخره سوم اینکه به موجب آیۀ فوق قرآن افرادی را که به یقین قلباً مؤمن نبودند به عضویت جامعه اسلامی و زندگی در کنار مسلمانان پذیرفته است..
در این آیه قرآن مجید همین امر را به نحو صریح اعلام فرموده است: «و إن تطیعوا الله و رسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا إن الله غفور رحیم» (اگر همان افرادی که در قلب ایمان ندارند خدا و پیامبرش را اطاعت کنند اعمالشان هرگز بی‌ارزش نخواهد بود
@baznegari
بقیه در صفحه ۲👇 اینجا


Forward from: خبرگزاری فارس
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🎥 پدیدارشدن دریاچه در دل کویر

🔹بارش‌های اخیر باعث شده در دل طبیعت خشک کویر مرنجاب دریاچه تشکیل شود.
@Farsna - Link


توده‌های بی‌خبرِ غیر مسلمان، معذور و مغفورند نه کافر و دوزخی

(نقل قول روح‌البیان از سمرقندی)

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

اسماعیل حقی بروسوی (درگذشته به سال ۱۱۳۷ قمری) در تفسیر روح البیان هنگام شرح آیه‌ای که در باره الذین کفروا (: کسانی که کفر ورزیدند) است و در آیه ۳۱ سوره جاثیه قرار دارد (: وَأمّا الّذين كَفَروا أَفَلَم تَكُنْ آياتي تُتْلى عليكُم فَاسْتكبَرتُم و كُنتُم قَومًا مُجرمين: اما كسانی كه كافر شدند به آنها گفته می‌شود مگر آيات من بر شما خوانده نمي‏شد و شما استكبار كرديد و قوم مجرمی بوديد) چنین می‌گوید:

《شیخ سمرقندی [متوفی به سال ۳۷۳ یا ۳۹۵ قمری] در بحرالعلوم گفته است: اگر بگویی آیا این آیه شامل کسانی که در دورترین نواحی روم [اروپا] و ترک [خاور دور] و هند هستند -و شمارشان از شن‌های بیابان بزرگی در عربستان بیشتر است- که دعوت به آنها نرسیده و هیچ آیه‌ای از آیات خدا بر آنها خوانده نشده، می‌شود یا نه؟ .. من می‌گویم نه، ظاهر این آیه از دید من این است که آن‌ها معذور و مغفور هستند و مشمول رحمت وسیع خداوند، بلکه می‌گویم این معذور و مغفور بودن شامل هر کسی که در دوران عدم‌دعوت فوت کرده، یا پیر، یا کر و لال و یا احمق است می‌شود. ابوهریره می‌گوید رسول‌الله فرمود: چهار دسته هستند که همه آنها بر خداوند حجت و عذر دارند: مردی که در دوران عدم دعوت فوت کرده، مردی که اسلام را در حال پیری درک کرده، مردی کر و لال و دیوانه، و مردی احمق. پس ای پرسش‌کننده، در رحمت خداوند وسعت نظر کن؛ زیرا صاحب شریعت کسی است که رحمت وسیع خدای تعالی را شامل حال ما کرده و بر بندگانش تنگ نگرفته است. زبان و دل را به تکفیر و تضلیل مشغول مساز ...》


متن اصلی:
《"وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ" قال الشيخ السمرقندي فى بحر العلوم فان قلت أهذه الآية تشمل الذين فى اقاص الروم والترك والهند من الذين لم تبلغهم الدعوة ولم يتل عليهم شىء من آيات الله وهم اكثر عددا من رمال الدهناء وما قولك فيهم قلت لا بل الظاهر عندى بحكم الآية ان هؤلاء معذورون مغفورون شملتهم رحمة الله الواسعة بل أقول تشمل كل من مات فى الفترة وكل أحمق وهرم وكل أصم ابكم قال ابوهريرة عنه قال رسول‌الله اربعة كلهم نزل على الله بحجة وعذر رجل مات فى الفترة ورجل أدرك الإسلام هرما ورجل أصم ابكم معتوه ورجل أحمق فاستوسع ايها السائل رحمة الله فان صاحب الشرع هو لذى استوسع رحمة الله تعالى قبلنا ولم يضيق على عباده ولا تشغل بالتكفير والتضليل لسانك وقلبك كطائفة بضاعتهم مجرد الفقه يخوضون فى تكفير الناس وتضليلهم وطائفة من المتكلمين كفروا عوام المسلمين وزعموا وقد كذبوا وفى غمرتهم عمهوا ان من لم يعرف العقائد الشرعية بأدلتنا المحررة فى كتبنا فهو كافر ...》
(تفسیر روح‌البیان ج ۸ ص ۴۵۵ -اینجا-).
https://t.me/baznegari/1573


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
عبور انقلاب از احکام تنگِ فقهی

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۸


کانال رویداد۲۴:
طبق دین زن نباید از خانه‌اش بیرون بیاید الا برای ضرورت.
احمدی شاهرودی، مدرس درس خارج حوزه:
... اگر ما از روز اول می گفتیم زن نباید هیچ جای بدنت پیدا باشد، زن نباید سخنرانی بکند، زن نباید کنار مردان بنشیند اصلا وضع اینجور نمی شد.
ما باید دین خدا را به مردم بگوییم چه قبول کنند چه قبول نکنند!
طبق دین زن نباید از خانه‌اش بیرون بیاید [پسندِ خدا این است] الا برای ضرورت ... [انتقاد از فقدان پوشیه / انتقاد حتی از انتخاب زنان برای پُست مشاور امور زنان!!]》 "اینجا"

اگر جمهوری اسلامی بنا داشت دربست تن به احکام فقه سنتی دهد، باید سخن شیخ احمدی شاهرودی مبنی بر ممنوعیت بیرون آمدن زنان از خانه را به اجرا درمی‌آورد و امیرحسین بانکی‌پور به دفاع از الزامِ این یکی نیز می‌پرداخت!

در این باره بارها در سخنرانی‌ها و نیز یادداشت‌های این کانال، به وجود چنین حکمی در متون فقهی پرداخته‌ام، از جمله این یادداشتِ قدیمی:
مستحب است زنان را در خانه حبس کنید: اینجا.

https://t.me/baznegari/1572


آیا مسلمان نبودن و عدم اسلام، مساوی با کفر و کافر بودن است؟

(میرزای قمی پاسخ می‌دهد)

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۸


میرزا ابوالقاسم قمی از علمای بنام شیعه و از برترین اصولیون بوده و به صاحب قوانین نیز مشهور است او در سال ۱۱۵۰ (در لرستان، یکی از روستاهای ازنا) زاده شد و در سال ۱۲۳۱ قمری (حدود ۲۱۰ سال پیش) وفات یافت. چکیده سخن او از این قرار است که: به غیر مسلمانانی می‌توان کافر گفت و کفر را به آنان نسبت داد که "اسلام کما هو حقّه و دقیقاً" به آن‌ها برسد و باز با وجود پی بردن به حقانیّتش راه لجاج و انکار در پیش گیرند.
بخش مربوطه از سخنان وی چنین است:

الف- در کتاب جامع الشتات فی اجوبة السؤالات (ج ۴ ص ۶۰):
فالكفر عدم الاسلام ممن شأنه الاسلام من المتنبهين المتفطنين القابلين له بالفعل، لا عدمه ممن لم يبلغ هذه المرتبة ايضا (اینجا):
کفر به معنای عدم اسلام (و مسلمان نبودن) فقط برای کسی صحت دارد که بالفعل قابلیت فهم و درک و پی بردن به اسلام را داشته باشد و نه برای کسی که به چنین شأن و موقعیتی نرسیده است


ب- در کتاب القوانین المحکمة فی الاصول (ج ۴ ص ۳۶۳):
الظّاهر من الكافر هو من كفر و ستر الحقّ بعد ظهوره، و هذا أمر وجوديّ لا يمكن حصوله إلّا مع التّنبيه و التّقصير ... فغاية الأمر أنّهم ممّا لم يسلموا و لم يؤمنوا، و أمّا أنّهم ممّن كفروا، فيشكل انفهامهم عن الآيات و الأخبار (اینجا):
مراد از کافر در آنها این دسته از غیر مسلمانانِ مقلد نیستند؛ بلکه ظاهر آن است که مراد از کافر در آنها، کسی است که پس از ثابت و آشکار شدن حق بر او، آن را بپوشاند و کفر بورزد؛ و این امری وجودی است که تحقق آن ممکن نیست مگر نخست کسی از مذهب حق آگاه شود و سپس در قبول آن تقصیر نماید ... از آیات قرآن و از روایات نمی‌توان کافر بودنِ مردم عادیِ غیر مسلمان و توده‌های آنان را به دست آورد و فقط می‌توان گفت اسلام نیاوردند و مؤمن و مسلمان نیستند.
https://t.me/baznegari/1570


نیز ر.ک:
عبور شگفت‌آور میرزای قمی از خطوط قرمز (معذور شناختن مجاهدان غیرمسلمان در حمله به بلاد اسلامی): اینجا.


عبور شگفت‌آور میرزای قمی از خطوط قرمز

(معذور شناختن مجاهدان غیرمسلمان در حمله به بلاد اسلامی)

امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۱۱/۰۹


معذوریتِ خیل غیرمسلمانان و ایراد داشتنِ انتساب کفر به آن‌ها:

میرزای قمی صاحب قوانین و از اعلام تشیّع پس از تفصیل پیرامون تقلیدی بودن دینِ عموم مردم (چه مسلمان چه غیر مسلمان چه شیعه چه سنی) و نیز معذور بودن‌شان به دلایل گوناگون، در ادامه می‌گوید:

《این‌که ما بگوییم "خدا کافران و مسلمانانِ غیر شیعی را به دلیل تقلید در اصول دین عذاب می‌کند ولی مسلمانان شیعه را با وجود تقلید در این مورد عذاب نمی‌کند" برخلاف اعتقاد به عدالت خداست.. اگر غیر مسلمانانی که (برای ترویج آیین خود) با مسلمانان می‌جنگند.. با وجود تردید در حقانیتِ آیین خود اقدام به جنگ کرده‌اند معذور نیستند ولی اگر قلباً معتقد باشند که آیین‌شان حق است و آیین مسلمانان باطل است و ندانند که برای شناخت دین حق، باید به تحقیق و تأمل پرداخت، در نزد خدا معذور خواهند بود؛ و البته این امر موجب نمی‌شود که مسلمانان -در مقام دفاع از خود و اسلامـ با ایشان نجنگند.. کسانی از کفار هم که با یقین به حقانیت آیین خود و بطلان هر آیین دیگر با مسلمانان جنگیده و در جنگ به قتل رسیده‌اند، در نزد خدا معذورند؛ مشروط به آن‌که در حصول این اعتقادِ ناحق، تقصیری نداشته باشند.. پس اگر تفاوتی میان مسلمانانِ مقلد و غیر مسلمانانِ مقلد وجود دارد، این تفاوت در آن نیست که دسته دوم به دلیل تقلید گناهکارند و مجازات میشوند و دسته اول با وجود تقلید گناهکار نیستند و از مجازات معاف‌اند. و خلاصه اعتقاد به عدالت خدا مانع از آن است که ما در این مورد -که اصلاً تفاوتی میان مسلمانانِ مقلد و غیر مسلمانانِ مقلد نیست- قائل به تفاوت شویم. اما آیات و احادیثی که دلالت می‌کند کفار برای همیشه در آتش دوزخ خواهند بود، مراد از کافر در آنها این دسته از غیر مسلمانانِ مقلد نیستند؛ بلکه ظاهر آن است که مراد از کافر در آنها، کسی است که پس از ثابت و آشکار شدن حق بر او، آن را بپوشاند و کفر بورزد؛ و این امری وجودی است که تحقق آن ممکن نیست مگر نخست کسی از مذهب حق آگاه شود و سپس در قبول آن تقصیر نماید و شاید تعریفی که اکثر متکلمان از کفر کرده‌اند: "ایمان نیاوردن کسی که سزاوار ایمان آوردن است"، اشاره به این باشد که مفهوم کلی ایمان، در مرتبه فروتر نمی‌تواند مصداق داشته باشد تا سخن از رد و قبول آن به میان آید و در آنجا ما با عدم ملکه مواجهیم و اینکه در تعریف قید شده: "کسی که سزاوار ایمان آوردن است"، یعنی کسی که حجت بر او تمام شده، آری چنین کسی است که اگر ایمان نیاورد تقصیر نموده، نه دیگران.. البته ما در فقه، عنوان کافر را بر هر که غیر مسلمان است اطلاق می‌کنیم و او را مشمول احکام خاصی می‌دانیم ولی آن کافر با کافری که خدا او را در آخرت مجازات خواهد کرد دو تاست و در مورد غیر مسلمانانی که در این جا از آنان گفت‌وگو می‌داریم سخت‌ترین مطلبی که می‌توان گفت این است که آنان اسلام نیاوردند و مؤمن نیستند اما اینکه کافر باشند، استنباط چنین مطلبی از آیات و احادیث وارده در این باب، مشکل است》:

..و لكن هذا الكلام لا يتفاوت فيه الحال بين الموافق و المخالف و المسلم و الكافر على ما اقتضاه قواعد العدليّة. والقول بتعذيب الكفّار والمخالفين دون المسلمين والشّيعة خروج عن العدل، و ذلك لا ينافي ثبوت أحكام الكفر لهم في الدّنيا مثل..؛ و أمّا جهادهم و قتالهم، و أمّا من تفطّن منهم و حصل له الشّك و قصّر في النّظر، فلا إشكال فيه. و أمّا من لم يتفطّن لذلك، بل حسب أنّ الحقّ معه و الباطل مع المسلمين، و لم يتفطّن لوجوب النّظر أصلا؛ فهو ليس بأعلى شأنا من المسلمين إذا تترّس بهم الكفّار و لم يمكن دفاع الكفّار عن بيضة الإسلام إلّا بقتلهم، فحينئذ فالفرق بين مقلّدة المسلمين و مقلّدة الكفّار إنّما هو في غير الإثم و العذاب.
و بالجملة، قاعدة العدل تمنعنا عن الإقدام في الفرق فيما لا فرق بينهم أصلا.
و أمّا الآيات و الأخبار الدالّة على خلود الكفّار في النّار، فلا يتبادر منها أمثال‌ هؤلاء، بل الظّاهر من الكافر هو من كفر و ستر الحقّ بعد ظهوره، و هذا أمر وجوديّ لا يمكن حصوله إلّا مع التّنبيه و التّقصير، و لعلّ تعريف أكثر المتكلّمين بأنّه عدم الإيمان ممّن شأنه الإيمان، أريد به عدم الملكة بالنسبة الى المرتبة الأدنى من كليّاتها.
فالمراد ممّن شأنه الإيمان هو الذي تمّت‌ عليه الحجّة و قصّر، فهو مثل إطلاق الأعمى على الإنسان لا على العقرب، أو يجعل تعريفا للكافر الذي يجري عليه الأحكام الفقهيّة لا من يعذّب و يخلّد في النّار في الآخرة، فإنّ ذلك يكفي في الأوّل دون الثّاني.
فغاية الأمر أنّهم ممّا لم يسلموا و لم يؤمنوا، و أمّا أنّهم ممّن كفروا، فيشكل انفهامهم عن الآيات و الأخبار
(القوانین المحکمة فی الاصول ج۴ ص ۳۶۳-۳۶۱؛ ترجمه از: کتاب دیدگاه‌های آخوند خراسانی ۵۶۵-۵۶۳)
T.me/baznegari/1569


شریعتی چه کرد و جمهوری اسلامی چه

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۴

استاد فقید محمدرضا حکیمی می‌گوید:

《دوست دارم در اینجا، برای ثبت در تاریخ، خاطره‌ای را بنویسم: اینجانب در سال‌های ۱۳۵۷-۱۳۵۵، در دورۀ دکترای دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه تهران ،با اصرار زیادِ استاد مرحوم دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، تدریس قبول کردم و نهج‌البلاغه را به عنوان درسنامه برگزیدم. شاگردانی که در آن کلاس ثبت‌نام کرده بودند کم‌تر از ۲۵ نفر بودند، اما بتدریج به تعداد آن‌ها ،و از دانشگاه‌های دیگر، افزوده شد، تا این‌که حدود سیصد نفر به این درس حاضر می‌شدند. نیمی از این جمع، خانم‌ها بودند و همه باحجاب؛ و آن هم چادر سیاه. گویی این کلاس، مجلسی از مجالس دینی بود، و داخل مسجد و حسینیّه. این خانم‌ها، چادری‌های دکتر شریعتی بودند و از کسانی که تحت تأثیر شریعتی، با آن معرّفی‌نامه‌اش از فاطمه و زینب، به حجاب گراییده بودند. خانم‌ها دریافتند که مدل غربی برای زن، مدلی ارزشی نیست ... زن صاحب رسالتی در حدّ بزرگترین مردان تاریخ است و حامل رسالت انبیایی》
(شعلۀ بی‌قرار، گفته‌ها و ناگفته‌هایی در بارۀ دکتر علی شریعتی، اثر محمد اسفندیاری، با مقدمه‌ای از استاد محمدرضا حکیمی، نشر نگاه معاصر، ویراست چهارم، ص ۱۱ و ۱۲).

چگونه است که حکومت اسلامی‌مان با ۴۶ سال قدمت و در اختیار داشتن تمام امکانات تبلیغی در سراسر کشور، به توفیقی چونان او دست نیافته و حتی آن را به بزرگترین چالش داخلی خود تبدیل کرده؟ آیا آن، به این دلیل نیست که دکتر شریعتی و استاد مطهری (دو معلم انقلاب)، اولی متروک شد و دومی با چیزی بکلّی متفاوت، جایگزین؟
اگر افکار محتواییِ دکتر شریعتی و استاد مطهری از اسلام (حتی با لحاظ اشتباهات‌شان که البته قابل رفع بود)، مصدر امر قرار می‌گرفت آیا حال و روزمان، در همۀ شؤون ده‌ها برابر به از این نبود و، باز شاهد یخرجون مِن ... افواجا می‌بودیم؟
به راستی اگر آن دو اینک زنده بودند، چه ارزیابی و قضاوتی از اوضاع کشور و حکمرانی داشتند و چه نمره‌ای به متولیان می‌دادند؟
https://t.me/baznegari/1568


حرف‌های خوب در متون فقهی ۱

سخن درخشان شهید ثانی در روا بودنِ کمکِ مالی به غیر مسلمانان:

《کمک و اعانت و احسان به اشخاص کافر برای رفع نیازمندی‌شان، از این جهت که:
✅بندۀ خدای‌اند
✅و بنی‌آدم‌اند
✅که خدای متعال به آنان کرامت عطا فرموده [لقد کرّمنا بنی‌آدم]،
هرگز معصیت نیست》 (: جایگاه اصل کرامت انسانی در اجتهاد شیعی، استاد سیدمصطفی محقق‌داماد)



گفتنی است شهید ثانی از معروف‌ترین فقیهان شیعه است که شرح لمعه‌اش برای تمام طلاب علوم حوزوی تدریس می‌شود. او سخن انسانیِ یادشده در بالا را در باره جایز بودن یا نبودنِ "وقف" بر کافران و غیر مسلمان‌ها گفت. متن اصلی عبارت وی چنین است:
«... بخلاف الوقف عليهم أنفسهم؛ لعدم استلزامه المعصية بذاته، إذ نفعهم من حيث الحاجة، و أنهم عباد اللّٰه، و من جملة بنی آدم المكرمين و من تجويز أن يتولد منهم المسلمون لا معصية فيه»

امیر ترکاشوند، ۱۴۰۳/۱۱/۰۴
https://t.me/baznegari/1567

20 last posts shown.