من اگر میدانستم زندگی دایرهایست
که باید در آن چرخید و رقصید
و کامی از لذتهایش گرفت،
هرگز نه میجنگیدم و نه کسی را
از خود میرنجاندم و نه به هر اتفاق خوب، با تردید نگاه میکردم
کمی به خودم و آدمهای زندگیام فضا میدادم
تا آزادانه دقیقههای بودنشان را آنطور که دلشان میخواهد زندگی کنند،
نه آنطور که من میخواهم.
من اگر میدانستم زندگی آفرینشِ فضایی سرخوشانه از بودن است،
به تمام بایدها پشت میکردم و رها میشدم.
رها و رها و رها...
من از چهل سالگی میترسم/ شیما سبحانی
@Archivesbooks