🔞💦پیراهنمو پرت کرد رو میله های زندان! شروع کرد به بوسیدنم با چشم بسته. از سرشونه هام شروع کرد و رسید به گودی گردنم! سرشو تو گودی گردنم فرو برد و عطر تنمو بویید!
سرمو چسبونده بودم بهش محو دمای بدن برهنه اش بودم که که قرار بود تا چند لحظه دیگه سرد بشه!
- انقدر عاشقتم که...
میخوام آخرین لحظه عمرم همینطوری پیش بره.
تو بغل تو، با عطر تو، با لمس تو!
🔞ادامه رمان تو خورشید شبم باش➡️
https://t.me/+Ru7y1xhxFscdj3td
سرمو چسبونده بودم بهش محو دمای بدن برهنه اش بودم که که قرار بود تا چند لحظه دیگه سرد بشه!
- انقدر عاشقتم که...
میخوام آخرین لحظه عمرم همینطوری پیش بره.
تو بغل تو، با عطر تو، با لمس تو!
🔞ادامه رمان تو خورشید شبم باش➡️
https://t.me/+Ru7y1xhxFscdj3td