دلم بغلش را میخواهد…
آنقدر که هر ذره از وجودم فریادش میزند، آنقدر که تمام بدنم او را طلب میکند.
دارم درد میکشم، از نبودنش، از فاصلهای که بینمان افتاده، از آغوشی که دیگر سهم من نیست.
کاش فقط یکبار دیگر میتوانستم او را در آغوش بگیرم،
شاید این درد لعنتی کمی آرام بگیرد…
آنقدر که هر ذره از وجودم فریادش میزند، آنقدر که تمام بدنم او را طلب میکند.
دارم درد میکشم، از نبودنش، از فاصلهای که بینمان افتاده، از آغوشی که دیگر سهم من نیست.
کاش فقط یکبار دیگر میتوانستم او را در آغوش بگیرم،
شاید این درد لعنتی کمی آرام بگیرد…