بچهها برای واقعی یکی از برنامههایی که خونوادهی من هر چند وقت یه بار انجام میدن اینه که پا میشن میکوبن میرن زیارت مزار اون یارو محسن حججی. بچههای کوچولوشون رو هم با خودشون میبرن.
یه خواهرزادهی کوچولو دارم، ۵ سالشه. چند وقت پیش یه بار خونهی بابام بودم بعد هر کی از راه میرسید خواهرم به بچهش میگفت: واسه خاله بگو چه خوابی دیدی. یعنی صد بار این تکرار شد تا شب که من اونجا بودم. صد بار قربون بچههه رفتن و بغضی شدن. یهجوری که انگار مثلاً معجزهای چیزی اتفاق افتاده.
حالا چه خوابی دیده بود؟ خواب شهید حججی!
خب معلومه دیگه، بچه رو هی برمیدارید میبرید سر مزار و پرتوپلا میکنید تو مغزش، طبیعیه که خوابش رو ببینه دیگه. اتفاقاً منم بچه بودم خواب شهیدا رو میدیدم.
خجالتم نمیکشن، به جای این که تفریحات سالم و مناسب سن بچه براش فراهم کنن، ذهنش رو با ایدئولوژی مسموم میکنن و افتخار هم میکنن به جنایتهاشون.
یه خواهرزادهی کوچولو دارم، ۵ سالشه. چند وقت پیش یه بار خونهی بابام بودم بعد هر کی از راه میرسید خواهرم به بچهش میگفت: واسه خاله بگو چه خوابی دیدی. یعنی صد بار این تکرار شد تا شب که من اونجا بودم. صد بار قربون بچههه رفتن و بغضی شدن. یهجوری که انگار مثلاً معجزهای چیزی اتفاق افتاده.
حالا چه خوابی دیده بود؟ خواب شهید حججی!
خب معلومه دیگه، بچه رو هی برمیدارید میبرید سر مزار و پرتوپلا میکنید تو مغزش، طبیعیه که خوابش رو ببینه دیگه. اتفاقاً منم بچه بودم خواب شهیدا رو میدیدم.
خجالتم نمیکشن، به جای این که تفریحات سالم و مناسب سن بچه براش فراهم کنن، ذهنش رو با ایدئولوژی مسموم میکنن و افتخار هم میکنن به جنایتهاشون.