شرزین:
آه شیخ، ریشِ ریا درآمده. روزگاری سخن از خرد گفتم دندانم شکستید و امروز در پی لقمهای قلم میتراشم میشکنید. چه بنایی میخواستم برآورم در این ویرانه و چنان کردید که بر پای خویش ایستادن نمیتوانم و هردَم در ظلمات خندقی یا چاهی فرو میافتم؛ و از درد، اندیشه فراموش کردهام.
استاد:
هر چه برآمد از توست شرزین؛ نمیشد بگویی غلط کردم؟
شرزین: به خدا میگفتم اگر کرده بودم.
طومار شیخ شرزین
#بهرام_بیضایی
@Sadegh_Hedayat©
آه شیخ، ریشِ ریا درآمده. روزگاری سخن از خرد گفتم دندانم شکستید و امروز در پی لقمهای قلم میتراشم میشکنید. چه بنایی میخواستم برآورم در این ویرانه و چنان کردید که بر پای خویش ایستادن نمیتوانم و هردَم در ظلمات خندقی یا چاهی فرو میافتم؛ و از درد، اندیشه فراموش کردهام.
استاد:
هر چه برآمد از توست شرزین؛ نمیشد بگویی غلط کردم؟
شرزین: به خدا میگفتم اگر کرده بودم.
طومار شیخ شرزین
#بهرام_بیضایی
@Sadegh_Hedayat©