گــروه ربــعــه
سخنانی از مسعود فرزاد
یاران اصلی "گروه ربعه" عبارت بودند از: صادق خان هدایت، مجتبی مینوی، بزرگ علوی و مسعود فرزاد. اسم گروه، به تعبیر مینوی، "یک دهن کجی بود به آن جماعتی که ایشان را به اسم ادبای سبعه می شناختیم و هر مجله و کتاب و روزنامه ای که به فارسی منتشر می شد از آثار قلم آن ها خالی نبود. هم آن ها از هفت نفر بیش تر بودند و هم ما از چهار نفر، اما آن ها هزار رو و هزار دل داشتند، در حالی که ما یگانه بودیم."
مسعود فرزاد، یکی دیگر از اعضای "گروه ربعه"، در این باره می نویسد:
"چهار تا جوان فرنگ رفته و زبان دان بودیم که در عین حال دست و بال ما در ادبیات فارسی نیز بند بود و هر چهار تا شوق کار در زمینۀ ادبیات ایران داشتیم.
مورد دیگر، ترکیب جالب این گروه بود. هدایت فرانسه می دانست، بزرگ علوی آلمانی می دانست، من انگلیسی می دانستم و مینوی عربی. با این کیفیت هر یک از این گروه در مجموع می توانست با اکثر رویدادها و حوادث ادبی جهان آشنا باشد ...
چهار تا جوان بی پول بودیم که جایی نداشتیم برویم، سالن و تالار و دفتر و دستک خاصی نداشتیم که برویم آن جا نطق و خطابه ایراد کنیم و یا اوراق را زیر و رو بکنیم. این قدر بی پول بودیم که برای دیدن یکدیگر می رفتیم توی کافۀ "رُزنوار" و نفری یک چایی و یا یک بستنی می خوردیم. و دومی را هم زورمان نمی رسید. تازه آن چایی یا آن بستنی هم بهانه بود، بهانۀ این که بتوانیم حرف هایمان را بازگو کنیم. من از حافظ می گفتم، علوی از نوول های تازه اش، هدایت از فلان کتابش و مینوی دربارۀ آثاری که دیده و خوانده بود. شوخی "رابعه شدن" داستانی هم دارد:
شبی به اتفاق یکی از دوستان از حوالی چهار راه حسن آباد می گذشتیم و صحبت علی المعمول از کتاب و ادبیات و شعر و این حرف ها در میان بود.
آن موقع ناشر فعالی بود به نام آقای محمد رمضانی که اغلب کتب فارسی را او چاپ می کرد و منتشر می نمود. آن شب دوست من از قول آقای رمضانی گفت که ایشان معتقد هستند که در ایران هر چیز و هر مقالۀ ادبی و غیره که نوشته می شود متعلق به یک تن از گروه "سبعه" است. یعنی هفت نفری هستند معروف که کار نوشتن و نشر مطالب ادبی را در انحصار خودشان قرار داده اند از قبیل: سعید نفیسی، عباس اقبال، رشید یاسمی، حسن تقی زاده، محمد قزوینی، علی اصغر حکمت، بدیع الزمان فروزان فر و غیره که ارشد این ها ملک الشعرای بهار است و در ایران هیچ مطلب ادبی چاپ نمی شود مگر انگشت یک تن از این گروه "سبعه" در کار باشد!
من خندیدم و گفتم خوب، آنها "سبعه" هستند، ما هم از امشب می شویم "ربعه"!...
البته این شوخی "وغ وغ ساهابی" بود. تعمداً "اربعه" را "ربعه" گفته بودم که وزن "سبعه" را داشته باشد و این ماجرا را پس از آن شب برای هدایت و دو نفر دیگر از دوستان همدم و مشترک تعریف کردم و همه خندیدیدم و از آن شب این اسم، یعنی "ربعه"، ماندنی شد.
اما این "ربعه" فرق هایی با "سبعه" داشت! حضرات سبعه علی المعمول هنوز سخت سرگرم ورق زدن کتب ... ایران و نوشتن مطالب ثقیل با نثر ثقیل و پیچیده و متصنع بودند. هر کس هر چیز می نوشت عجله داشت که از فهم مردم زمانش دور باشد. حتی عنوان های مطالبشان نیز عنوان های طولانی و دراز و عجیبی بود. همه با هم مسابقه ای داشتند که کتابشان دور از ذهن و فهم خوانندگان باشد. ما، یعنی به اصطلاح گروه"ربعه" از جهاتی با این جماعت فرق داشتیم. چشممان به ادبیات خارجی باز بود و مهم تر این که تحت هدایتِ "هدایت" به حقایق اصیل تری آشنا شده بودیم که همۀ تلاش ما این بود که سنت های پیچیده و مهجور و غامض و در عین حال تو خالی زمان را شکسته و مفری به سود ادبیات نوین باز بکنیم ...
ما در تلاش رسیدن به این مقصود بودیم که مردم ایران چه می گویند، چه می خواهند، چگوه قضاوت می کنند و زبان آنان چگونه است، و درست این همۀ آن چیزهایی بود که گروه "سبعه" نمی خواستند.
اما چنان که اشاره شد "گروه ربعه" اقماری مانند: عبدالحسین نوشین، نیما یوشیج، غلام حسین مین باشیان، پرویز ناتل خانلری، محمد مقدم، شین پرتو، ذبیح بهروز، صادق چوبک، محمد ضیاء هشترودی، سید محمد علی جمالزاده و علی اصغر سروش نیز داشته است. اما قطب گروه "ربعه" یا چنان که مینوی گفته است مرکز دایرۀ "ربعه" هــدایــت بوده است."
@Sadegh_Hedayat©
سخنانی از مسعود فرزاد
یاران اصلی "گروه ربعه" عبارت بودند از: صادق خان هدایت، مجتبی مینوی، بزرگ علوی و مسعود فرزاد. اسم گروه، به تعبیر مینوی، "یک دهن کجی بود به آن جماعتی که ایشان را به اسم ادبای سبعه می شناختیم و هر مجله و کتاب و روزنامه ای که به فارسی منتشر می شد از آثار قلم آن ها خالی نبود. هم آن ها از هفت نفر بیش تر بودند و هم ما از چهار نفر، اما آن ها هزار رو و هزار دل داشتند، در حالی که ما یگانه بودیم."
مسعود فرزاد، یکی دیگر از اعضای "گروه ربعه"، در این باره می نویسد:
"چهار تا جوان فرنگ رفته و زبان دان بودیم که در عین حال دست و بال ما در ادبیات فارسی نیز بند بود و هر چهار تا شوق کار در زمینۀ ادبیات ایران داشتیم.
مورد دیگر، ترکیب جالب این گروه بود. هدایت فرانسه می دانست، بزرگ علوی آلمانی می دانست، من انگلیسی می دانستم و مینوی عربی. با این کیفیت هر یک از این گروه در مجموع می توانست با اکثر رویدادها و حوادث ادبی جهان آشنا باشد ...
چهار تا جوان بی پول بودیم که جایی نداشتیم برویم، سالن و تالار و دفتر و دستک خاصی نداشتیم که برویم آن جا نطق و خطابه ایراد کنیم و یا اوراق را زیر و رو بکنیم. این قدر بی پول بودیم که برای دیدن یکدیگر می رفتیم توی کافۀ "رُزنوار" و نفری یک چایی و یا یک بستنی می خوردیم. و دومی را هم زورمان نمی رسید. تازه آن چایی یا آن بستنی هم بهانه بود، بهانۀ این که بتوانیم حرف هایمان را بازگو کنیم. من از حافظ می گفتم، علوی از نوول های تازه اش، هدایت از فلان کتابش و مینوی دربارۀ آثاری که دیده و خوانده بود. شوخی "رابعه شدن" داستانی هم دارد:
شبی به اتفاق یکی از دوستان از حوالی چهار راه حسن آباد می گذشتیم و صحبت علی المعمول از کتاب و ادبیات و شعر و این حرف ها در میان بود.
آن موقع ناشر فعالی بود به نام آقای محمد رمضانی که اغلب کتب فارسی را او چاپ می کرد و منتشر می نمود. آن شب دوست من از قول آقای رمضانی گفت که ایشان معتقد هستند که در ایران هر چیز و هر مقالۀ ادبی و غیره که نوشته می شود متعلق به یک تن از گروه "سبعه" است. یعنی هفت نفری هستند معروف که کار نوشتن و نشر مطالب ادبی را در انحصار خودشان قرار داده اند از قبیل: سعید نفیسی، عباس اقبال، رشید یاسمی، حسن تقی زاده، محمد قزوینی، علی اصغر حکمت، بدیع الزمان فروزان فر و غیره که ارشد این ها ملک الشعرای بهار است و در ایران هیچ مطلب ادبی چاپ نمی شود مگر انگشت یک تن از این گروه "سبعه" در کار باشد!
من خندیدم و گفتم خوب، آنها "سبعه" هستند، ما هم از امشب می شویم "ربعه"!...
البته این شوخی "وغ وغ ساهابی" بود. تعمداً "اربعه" را "ربعه" گفته بودم که وزن "سبعه" را داشته باشد و این ماجرا را پس از آن شب برای هدایت و دو نفر دیگر از دوستان همدم و مشترک تعریف کردم و همه خندیدیدم و از آن شب این اسم، یعنی "ربعه"، ماندنی شد.
اما این "ربعه" فرق هایی با "سبعه" داشت! حضرات سبعه علی المعمول هنوز سخت سرگرم ورق زدن کتب ... ایران و نوشتن مطالب ثقیل با نثر ثقیل و پیچیده و متصنع بودند. هر کس هر چیز می نوشت عجله داشت که از فهم مردم زمانش دور باشد. حتی عنوان های مطالبشان نیز عنوان های طولانی و دراز و عجیبی بود. همه با هم مسابقه ای داشتند که کتابشان دور از ذهن و فهم خوانندگان باشد. ما، یعنی به اصطلاح گروه"ربعه" از جهاتی با این جماعت فرق داشتیم. چشممان به ادبیات خارجی باز بود و مهم تر این که تحت هدایتِ "هدایت" به حقایق اصیل تری آشنا شده بودیم که همۀ تلاش ما این بود که سنت های پیچیده و مهجور و غامض و در عین حال تو خالی زمان را شکسته و مفری به سود ادبیات نوین باز بکنیم ...
ما در تلاش رسیدن به این مقصود بودیم که مردم ایران چه می گویند، چه می خواهند، چگوه قضاوت می کنند و زبان آنان چگونه است، و درست این همۀ آن چیزهایی بود که گروه "سبعه" نمی خواستند.
اما چنان که اشاره شد "گروه ربعه" اقماری مانند: عبدالحسین نوشین، نیما یوشیج، غلام حسین مین باشیان، پرویز ناتل خانلری، محمد مقدم، شین پرتو، ذبیح بهروز، صادق چوبک، محمد ضیاء هشترودی، سید محمد علی جمالزاده و علی اصغر سروش نیز داشته است. اما قطب گروه "ربعه" یا چنان که مینوی گفته است مرکز دایرۀ "ربعه" هــدایــت بوده است."
@Sadegh_Hedayat©